هی گایز! کیوتا اینم پارت 1 بخونید و لذت ببرید:)
رو تختم تو اتاقم دراز کشیده بودم.حالم اصلا خوب نبود:(نمیدونم مگ من چیکارش کردم؟؟؟؟؟(^:مامانشو میگه)(^:تعجب کردی ن؟)از همون 2 ماه پیش بیشتر ازش متنفر شدم): (^:بچه ها بورجو و سرکان تو یتیمخونه از 10 سالگی بورجو بزرگ شدن تا 2 ماه پیش) 2 ماه پیش: مثل همیشه با لایلا داشتم تو حیاط حرف میزدم و منتظر سرکان بودم!دانشگاهمون تموم شده بوداومده بودم دنبال سرکان.^:ببخشید کات دادم ولی بعدی:)
سرکان نیومد بیرون:/ ی نیم ساعت گذشت،بازم نیومد.نگران شدم و رفتم داخل،از دوست صمیمیش پرسیدم سرکان کجاس گفت:رفته دفتر ..... ی لحظه ناراحت،نگران و عصبی شدم و با صدایی ک عصبانیتت توش موج میزد گفتم:چی کار کرده؟؟؟؟؟؟گفت:ن برجو خانم یکی باهاش کار داشت:/ لایلا گفت:بورجو آروم باش... رفتم دفتر طاقت نیاوردم.دو تا تقه ب در زدم و وارد شدم... چیییییییی؟؟؟؟؟؟؟(^:ببخشید ولی کات)
این اینجا چی کار داشت؟؟؟؟؟داشتم از شدت تعجب شاخ در میاوردم!یهو سرکان اومد بغلم کرد و با بغض گفت:بورجو این خانوم میگه مادرمه و اومده منو ببره؟!!!!!!چیییییییییییی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟یعنی چی اون حق این کارو نداره وقتی منو با ی بچه ی 3 ساله برد گذاشت پرورشگاه فکر اینجاشو نمیکرد الان اومده میگه من مادرشم میخوام ببرمش؟؟؟!ن من نمیتونم سرکانو بهش بدم!به این چیزا فکر نکن!!!!!!! نسلیهان اومد دست سرکانو گرفت کشید خواست ببره ک بازوشو گرفتم،دست سرکانو از تو دستش کشیدم و ....
خواستم برم ک...گفت:بورجو بهت توضیح میدم!سرکان بردم دم در دفتر ب لایلا دادم و رفتم تو و با لهن همیشه سردم گفتم:میشنوم.شروع کرد:ببین من نمی خواستم سرکانو اینجا بیارم ولی پدر و مادرم هی میگفتن باید بورجو رو باید ردش کنی بره خجالت داره تو بچه ی یکی دیگرو بزرگ کنی!(^:مادر بورجو وقتی بورجو 7 ساله بوده مرده و باباشم واسه همین دوباره ازدواج کرده ک یکی از بورجو مراقبت کنه،برگردیم ب داستان:)بعد حرفشو خورد ک گفتم:برای چی سرکانو با من فرستادی پرورشگاه؟؟؟گفت...(^:کات ببخشید)
خب دوستان پارت 1 تموم شد
بای بای
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام!بچه هایی ک می خواین این داستان رو دنبال کنید حتما بخونید:
خب این داستان فصلی هست یعنی تا قسمت 10 فصل 1 و بغد ی مدت نمی نویسم و تستای دیگ میذارم و ی هفته بعد فصل 2 شروع میشه
هنوز نمیدونم چقد ادامه می دم ولی مطمینم ک ب ی جایی داستانو میرسونم:)))))
ممنون ک داستانمو میخونین
چرا کات ⁉️😐🙌🏻
دستم درد گرفت
قشنگ بود ❤️🌹
گلم پارت بعدی رو زودتر بزار که منتظرم و هر ثانیه مثل یک سال میگذره 😐🔪 کیا موافقن وقتی منتظر ادامه داستان هستی ثانیه ها به اندازه سال ها میگذره؟ هرکی موافقه دستا بالا 🙌
چشم عزیزم
آره درک میکنم
سلام عزیزم
با عرض پوزش از شما دوست عزیز
نمیدونم برای چی الان 6 روز هست پارت 2 بررسیه ولی نمیاد:|
معذرت میخوام هر موقع اومد در ریپلای همین کامنتت بهت میگم
بازم معذرت میخوام
عالی
ممنون