
اینم پارت ۳🙃ناظر های محترم جان هرکی دوست دارین زود بررسی کنید
پارت 3 _الو!بله؟ _تهیونگ!!!! _چیشده؟ _جیمین بیهوش شده و نبضش نمیزنه!!دکتر خبر کردم بیاد الان خونه منه!!! _ یا خدا!!!!!! الان سریع خودم رو میرسونم اونجا!! خدایا خودت کمک کن لندکروز هنوز دم درب بود سریع سوارش شدم !با استرس و اضطراب آدرس خونه مانی مدیر برنامه BTS رو دادم!!توی راه فقط خدا خدا میکردم که جیمین کاریش نشده باشه! وقتی رسیدیم سریع پیاده شدم
_هی،آقا برم یا بمونم _برو! زنگ رو تا جایی که تونستم زدم ، بلاخره در رو باز کرد داخل شدم با فریاد گفتم :(( جیمین کجاست؟ حالش خوبه!؟)) جیمین روی مبل افتاده بود با گریه نزدیکش شدم تکونش میدادم و میگفتم بیدار شو بیدار شو
ناگهان خنده ای کرد و گفت:((وای خدایا قیافش رو نگا)) مانی از اتاق بیرون اومد و گفت :(( سر کارت گذاشتم!)) بلند میخندید هاهاهاهاها مسخره ها عصبی شدم با صدای بلندی گفتم:(( شما دیوونه آید اصلا نمیفهمید چی میگید نمیدونید من توی چه وضعیتی ام اَه!!!!!)) میخواستم برم بیرون که مانی گفت :((صبر کن یک سوپرایز برات دارم!!نگهبان زنگ زد))
_چی؟داری دروغ میگی نه؟باز داری منو مسخره میکنی _نه اصلا نگهبان زنگ زد و گفت دفترچه زیر میز افتاده بود! منم چون وقتمون گرفته نشه گفتم اگه چیزی توی دفترچه نوشته شده بهم بگه انگار توی صفحه اولش یک آدرس نوشته شده بود ولی من متوجه نشدم کجاست _عالیه!دستت درد نکنه مانی ، خدایا مرسی جیمین که یک جورایی توی خودش بود دیگه نتونست سکوت کنه بلند گفت :(( آخه چرا به من دروغ گفتی؟من غریبه بودم؟)) _عذز میخوام روم نشد بهت بگم _اشکالی نداره
_الو!بله _سلام آقای مانی از کمپانی متونی مزاحمتون شدم میخواستم پسرها تبلیغ کمپانی رو بکنن اگه مشکلی نیست الان بیاین به دفتر من _سلام چه عالی چشم میام مانی عذرخواهی کرد و گفت :((ببخشید من نمیتونم باهاتون بیام اینجا شما رو پیاده میکنم دفترچه رو که گرفتین تاکسی بگیرین و برین به اون آدرس)) از ماشین پیاده شدیم زنگ درب ورودی رو زدم در باز شد با عجله به سمت دفتر مدیریت حرکت کردم در رو ناخودآگاه باز کردم و سریع اطراف رو نگاه کردم چشمم به دفترچه افتاد روی میز مدیریت بود سریع رفتم و برداشتمش کسی که اونجا بود آهسته گفت :(( سلام!نباید اجازه میگرفتین؟)) _سلام ببخشید این دوست من هیجان زده شده یادش رفت اجازه بگیره _مشکلی نیست این هم از دفترچه شما تشکر کردیم و از اونجا رفتیم سریع ورقش زدم تا آدرس رو پیدا کنم آره بلاخره پیداش کردم ، خیابان پانینگ شماره ۳۲ عالیه با جیمین سریع به اونجا حرکت کردیم بلاخره رسیدیم زنگ در خونه رو زدم ، یکی با صدای نازکی گفت :(( کیه؟)) من یا هیجان گفتم :((تهیونگت)) جیمین خنده کنان گفت :((اگه لطف کنید یک لحظه تشریف بیارین پایین یا در رو باز کنید ما بیایم بالا)) در رو باز کرد و گفت :(( طبقه دوم)) سریع وارد خانه شدم پله ها رو دونه دونه به سمت بالا حرکت کردم به طبقه دوم رسیدیم زنگ رو زدم در باز شد پایان پارت ۳ اون خونه کیه؟ تونست اون دختر رو پیدا کنه؟ برای پی بردن به جواب سوال ها منتظر پارت های بعدی باشین🙂🔪 به نظرتون قراره چه اتفاقی بیوفته توی نظر ها بهم بگید
بچه ها ممنونم که تا اینجا اومدین خیلی هاتون میگین داستان کمه بچه ها کلا این داستان پارت هاش کوتاهه لایک و کامنت فراموش نشه
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نظرات بازدیدکنندگان (1)