9 اسلاید پست توسط: 𝙰𝙽𝚈𝙰 انتشار: 8 ماه پیش 216 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
ببخشید ی مدت نبودم. یکی از فامیلا فوت شد بلافاصله بعدشم یکی از نزدیکامون بچهدار شد. اصن ریخته بودیم بهم😂 دیگه شرمنده.
بالا را بنگر شکایت نکنی بگی این چرا نبود
...درست وقتی فکر میکردم همه مهمونا اومدن کسی وارد شد ک اصلن انتظار دیدنشو حداقل اونجا نداشتم.پیتر پتی گرو!،همون کسی ک ب پدرومادر پاتر خیانت کرد. اما...اون اینجا چکار میکرد.... از زبان دراکو: با همه سلامعلیک کردمو پشت سره بابا راه افتادم داخل تا پذیرایی کنیم. انتظار داشتم اشلی هم پشت سرم باشه ولی وقتی برگشتم با قیافه بهتزدهای ک به دره ورودی زل زده بود مواجه شدم. ب در نگاه کردم. ولی کسی اونجا نبود. پس....اشلی ب چی خیره بود؟! ×اش؟اش؟...اشش!! -چی؟!بله چیشده! ×کجایی دختر همه مهمونا رسیدن. از زبان اشلی:نکنه خیالاتی شدم؟!....پیتر پتی گرو دیگه اونجا نبود. دستی روی دامنم کشیدمو وارد خونه شدم. با دیدن اون همه مهمون ک همه لباس سیاه ب تن داشتن جا خوردم. اخساس کردم بغض کردم. همون لحظه دراکو دستمو گرفتو آروم گفت:نگران نباش! سر تکون دادم و باهم رفتیم آشپزخونه تا کمک کنیم. خاله هم اونحا بود. بهم گفت:اشلی جان تو تنها فرزند اون خانوادهای. برو بشین پیش مهمونا. دراکو باهاش برو و سعی کن از حرفای چرتوپرت بقیه جلوگیری کنی. ×چشم مامان. سری تکون دادمو رفتیم. همه سرپا دور میزایی ک در نقاط مختلف سالن پذیرایی بود ایستاده بودن. چندنفر از سن بالاها و بچهها نشسته بودن. از بین جمعیت ک رد میشدیم پچپچ های مردم راجب اینکه من دختر ولدمورتم رو میشنیدم. ی لحظه برگشتمو پشت سرم ک دراکو میومد رو نگاه کردم ک دیدم دستای دراکو مشت شده و قیافهی عصبانی گرفته. وقتی ب جایی ک باید میایستادیم ک سره سالن پذیرایی بود رسیدیم دستاشو گرفتمو گفتم......
...گفتم:نیاز نیست نگران باشی. من خوبم. اونا حرفای بیخود زیاد میزنن و این شعورشون رو میرسونه. ولی منو تو ک نباید بخاطر شعور بقیه حالمونو خراب کنیم نه؟! دراکو لبخندی زدو سرتکون داد. ×هرچی تو بگی. چشمم ب پانسی افتاد ک اونطرف سالن ب ما نگا میکرد و لیوان لیموناد رو توی دستش فشار میداد. سریع نگاهمو ازش گرفتم و ب پدر دراکو ک خودش رو برای سخنرانی آماده میکرد نگاه کردم. بالاخره پشته میکروفون رفت: از همگی ممنونم ک امروز اومدین. متاسفانه ما یک دوست عزیز رو در وزارت خونه از دست دادیم. همچنین همسرشون رو که خانمی بسیار دوستداشتنی بودن رو. اما امیدوارم در این غم بزرگ با دخترشون همراه باشیم. خانم کنت صحبتی دارین؟ -خب راستش...اول میخوام از همگی بابت اینکه امروز ب اینجا اومدین تشکر کنم. نمیدونم چند نفر مثل من در این جمع وجود دارن ک در این سن والدینشونو از دست داده باشن. ولی میدونم همه با من همدرد هستن. ب عنوان تنها فرزند خانواده کنت، امیدوارم اونها الان خوشحال باشن و روحشون در آرامش باشه. بازم ممنونم ک تشریف آوردین. جمعیت برام دست زد و دباره آقای مالفوی پشت میکروفون رفت. لوسیوس:اگر موافق هستین برای مراسم خاکسپاری آماده بشیم ممنون. کیفمو از روی میز آشپزخونه برداشتمو دست دراکو رو گرفتمو باهم سوار کالسکهای ک با تور و ربان های مشکی تزئین شده بود شدیم. نمیدونم آقای مالفوی چه اصراری داشت ولی خب.....
..ولی خب مجبور بودیم با کالسکه بریم. منو دراکو یه کالسکه و خالهو آقای مالفوی یه کالسکه داشتیم. ماشینا هم پشت سر ما حرکت میکردن. باورم نمیشد. من فقط 13 سالَم بودو الان داشتم میرفتم مراسم خاکسپاری والدینم. هه! والدین! کلمهای ک هفتهها بود ب زبونم نمیومد. چشمامو بستم. میدونستم باید گریه کنم ولی داشتم لبخند میزدم. انگار یچیزی از درون باعث میشد اشکای لعنتی خشک بشن.... از زبان دراکو:وقتی سر خاک رسیدیم همش سعی میکردم اشلیرو از حرفای بیخود اون آدمای نچسب دور کنم. وقتی داشتن تابوت پدرومادرشو داخل خاک میزاشتن، حتی ی قطره اشکم نریخت. بلکه از اول تا آخرشو با ی قیافهی عجیب ک انگار جای دیگهای بود گذروند. -آه! آییی!!! ×چیشد؟ اشلی روی زمین افتاد. سریعا گرفتمش. گندش بزنن! مامانوبابا اونور داشتن حرف میزدن. حتی اگه داد میزدم شاید بزور صدام میرسید. خیلی همهمه بود. سعی کردم بفهمم اشلی چش شده. اما هیچی نمیگفت. رستشو روی سرش گذاشته بودو آهوناله میکرد. وقتی دیگه از پیدا کردن کسی ک کمکم کنه اشلیرو سرِپا کنم ناامید شده بودم....دستای ینفر روی شونههاش اومد.....
دستای کی بوده؟ الان میفهمی. ولی ب شرط اینکه بری نتیجه
....×به! کجا بودی بیمعرفت ترسو! ÷چی گفتی؟! ×ببینم مگه تو نبودی ک از اشلی میترسیدی؟ الانم برو! برو با دردش تنهاش بزار دیگه! اشکای رایلی جاری شد. صداش بالا رفت...÷من بی معرفتم؟ الان سه سالِ تحصیلیه کنارشم! ولی جنابعالی چی؟! کلا چن ماهه داری ازش مراقبت میکنی!! کمکم صدای منم بالا رفت....×این ک دیگه بدتره. توی این ب قولِ خودت سه سالِ تحصیلی ک کنارش بودی نینی ب لالاش میزاشتی!حالا بعدِ ی روز که دخترخوندهی ی آدم شرور شده باید مثه س.گ ازش بترسی؟ صدای من همراه با گریهی رایلی لحظه ب لحظه بیشتر میشد. ÷با من از معرفت حرف نزن! با من از معرفت حرف نزن! تو تهه بیمعرفتیو زدی توی دهنِ هممون! بعد ی کلمهی یهویی کلا چن هقته با خانوم قهر بودی حرف نمیزدی! حالا من بیمعرفت شدم؟؟؟!!! نگاه جمعیت روی ما اومد. اون گریه میکرد و من از عصبانیت سرخ شده بودم. با نفس نفسای اشلی ماعم ب خودمون اومدیم. ×اش!اش! قربونت برم چیشد؟ چرا یهو...چرا یهو اینطوری شدی؟! مامانوبابا سمتِ ما دویدن. مامانم حسابی نگرانو بابام حسابی گیج بود.....از زبان اشلی: دردِ وحشتناکی توی سرم میپیچید..... ناشناس:دختر جون تو مالِ منی! بدستت میارم. فقط باید 1سال دیگه صبر کنم. فقط 1سال!!!!.....
....آخه یعنی چی؟! یعنی اینا صدای کیه ک هرروز تو ذهنم میپیچه؟! ب اطرافم نگاه کردم. تابوت دونفر توی خاک بود. اونا...اونا....اونا مامان بابام بودن! چی؟! کِی اونارو دفن کردن؟! -دراکو؟ ×جانم چیشده؟ فقط بگو چت شده! -چرا بدون اینکه من باشم مامان بابامو دفن کردین؟ من یادم نمیاد همچین صحنههایی رو دیده باشم. از زبان رایلی: ینی چی؟ اشلی...اشلی داشت راجبِ چی حرف میزد. کلِ خاکسپاری اون بیتفاوت وایساده بود. حتی ی تیکه داشت...داشت لبخند میزد! باورم نمیشد حالا همچین حرفی میزد.... از زبان دراکو: چی؟! اون الان چی..پُ...پرسید؟ ینی چیکه یادش نمیاد. کلِ خاکسپاری همینجا بغل دستِ خودم وایساده بود! ینی چی؟.... از زبان اشلی:همه با قیافه های متعجب بهم خیره شده بودن. انگار سوال فضایی کردم ازشون. وایسا ببینم...نکنه...نکنه ک من....
نکنه...نکنه اشلی...
آخ ببخشید دسم خورد
9 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
چالش:کل آهنگ های حامیم
🫶🏻🫶🏻
خودتو به زحمت ننداز ولی ممنون
تو رو خدا پارت بعد رو بزار 🥺
ببخشید بخدا امتحانا نمیزارن. ولی چشم تمام سعیمو میکنم
خیلی عالیه . ادامه بده .
🍏🐍🍏🐍
عالی 💚
به خدا اگه تا ۲روز دیگه پارت بعدو نزاری .........
....... به عمو ولدی خودمون میگم بیا آواداکاداورات کنه
احتمالا نمیتونم....دارم میرم سفر. شایدم بتونم. اصن معلوم نیست میخوام چکار کنم ولی سعی میکنم زود بزارم
باشه بهت خوشبگذره اگه وقت کردی پارت بعدی رو بزار من مشتاقمممم 😃😃
باشه حتمن
❤❤