
کونیــــــــچیوا و سݪامـــــــــــ ...اومدم با این پارت که 'می"میمیره😁😢😭😂😂ولی ببینید چجوری😎
خوب اینجا بودیم🤗دیگه داشت نورش کور کننده میشد کههههههههههههههههه..............................................................................................................................................................................................................................................................................................................................................بعدی🤗👈
یهو خربزه هه بهش گفت سلام داداچ...............(نه الکی میگم😃😂😂)...................که مُرد....(واقعا مُرد ها...فکر نکنید الکی میگم البته نترسین هنو پایان داستان نی...اینکه بگم مرد نه همینجوری نمرد یع جوری مُرد برین بعدی تا بگم چجوری مُرد...وامیدوار باشید چون احتمالا ۱۰ تا پارت دیگه ادامه میدم 🙂یک اتفاق های خفنی قراره بیوفته که نمیدونین 😂😂😂😂😂😂بریم برای ادامه ی داستان دیگه دارم زیادی سخنورانی میکنم 😂😅🤣)
که "می"یهو دید همه جا سفیده و روی یه ابر نشسته،یه میز جلو شه و کنار می روی میز یه لیوان آب و تمام وسایلی که توی لباسش بود همراشه و خود لباسش تنشه....با صدای ملایمی گفت:::"می':من کجام؟؟؟؟.......که یه پیر مرد با ریش های سپید بلند و سر کچل و لباس سفید یهو جلوش ذاهر شد😮.......و با صدای بلند گفت::اُسکل مُردی..ولی خیلی خوش شانسی که اومدی اینجا......می اولش یکم جا خورد و بعد از درک تو دلش گفت:'می':اوه این پیری چقد خودمونیع😲...پیری گف::آره خعلی خودمونیم😐...می:جااان؟!چطوری فهمیدی تو دلم چی گفتم.....پیری::من خدا هستم خوشبختم ولی تو خیلی خش شانسی ها....می:چرا؟؟؟؟منکه تو جوونی مردم😭کلی آرزو داشتم😢ولی خدایی بمیری هم بد جایی نیستی ها😅...خدا(دیگه آشنا شدید پیری عه همون خداعه)::عه فکر کردی اتفاقا تو جزو خوش شانس هاش هستی که میتونی تصمیم بگیری دوباره زندگی کنی یا بمیری......"'می'::جان؟پس منو بر گردون.....خدا::نه فکر کردی دیگه نمی تونی بری دنیایی که بودی باید بری یه دنیای دیگه😎.....
'می"::خدایا جان من بگو که شوخی میکنی.....مگه دنیای های دیگه ای هم وجود داره؟😳....پس چرا آدم ها کشفشون نکردن؟😵.....خدا:: مگه من گفتم که کشفشون نکنن!به هر حال من تو رو باید به جایی بفرستم که شبیه دنیای انسان ها باشه و فقط یه جا هس که اینجوریع وَ😐 ..........'می"::وَ چی؟........خدا::خوب یه جا هس که کاملا شبیه دنیای انسان هاست فقط اونجا جادو وجود داره و هیولا ها و حیوانات عجیبی داره😁 .............'می"::مشکلی نیست فقط من میتونم از پسشون بر بیام؟🤔........خدا::نه اصلا از پس هیچی اونجا بر نمیای پس مجبورم تورو ارتقاء بدم....'می":منو ارتقاء بدی؟.......خدا::آره..ولی اول باید مطمعن بشم که میتونی این حجم از استعداد رو تحمل کنی. ..چشم هات رو ببند و خیلی زیاد تمرکز کن.... من میام توی ذهنت بعد ببین منو با چقدر واضح بودن توی ذهنت میبینی
"می'::پس من الان چشم هام رو میبندم و فکر میکنم.....(خوب حالا بریم توی مغزش و افکار درونیش)'می":اه چرا همه جا سیاهه اه یه سفیدی داره نزدیک میشه اه نزدیک تر شد ولی چقد تاره یکم تمرکز بیشتتتتر...امم...خوب شد حالا کیفیتش HDشد...سلام کامی(خدا) چطوری.......خدا::زود باش چشم هات رو باز کن😶...(می چشم هاشو باز می نماید)..چطوری تونستی اینقدر تمرکز کنی؟ تو لایق ارتقاع هستی😮...'می":ممنون ولی ارتقاعم بدی؟.......خدا:👍 باید تو جادو ارتقاعت بدم ........'می":خوب من الان باید چی کار کنم؟؟؟🤔....خدا::هیچی فقط باید با دقت به چشم های من نگاه کنی باشه بعد یه چیز سفیدی از چشم های من به چشم های تو منتقل میشه☺....'می":یا خود خدا😨😲..باشه😕.....("می" یه جوری با دقت تمرکز میکنه که یه دقیقه میگذره و کمکم 'می"داره خسته میشه و بعد یهو یه چیزی مستقیم میاد سمت چشماش با سرعت)........خدا::همین الان ده بار پلک بزن....'می"::باشه (و انجام میده).........'می"::الان من ارتقاء یافتم؟؟😀.....خدا::آره درسته هیچی حس نمیکنی ولی تو ۴ مرتبه ارتقاعت رفت بالا و این قدر ارتقاء یکم زیاده ولی تو لیاقتش رو داری...حالا باید
خدا::حالا باید دیگه رفع زحمت کنی😁.....'می"::یعنی برم همون دنیایی که میگی...زندگیم از اول شروع میشه و حافظم پاک میشه؟😵.....خدا::نه فقط ادامه ی زندگیت رو توی اون دنیا هستی و اگه اونجا هم بمیری دیگه کلا میمیری ها حواست باشه😐دیگه باید بری😁...'می":تورو خودت خدا میشه گوشیمو همراهم ببرم و نت رایگان هم بهم بدی....خدا::باشه ولی همین یه وسیله رو میتونی با خودت ببری+چیز هایی که خواستی ها!...'می"چش.....ولی چجوری گوشیمو شارژ کنم؟؟؟😐......خدا::بعدا جادوش رو یاد میگیری.....'می":باشه ممنون☺ .......خدا::صبر کن یه دریچه باز کنمم......خوب حالا از این رد شو.......'می"::الان😇........وَ
(می چشم هاش رو باز میکنه و میبینه که زیر سایه یه درخت وسط یه دشت دراز کشیدست.....چشم هاش رو باز میکنه).....'می"::وای خدا چه جای محشری...چقدر گل ولی درخت هاش کم هستن🙃.....(گوشیش زنگ میخوره)........'می":کی میتونه باشه؟؟.......اسمش سیو شد ست😳...چی؟خدا؟بهتره جواب بدم.....الو من می هستم شما؟؟..خدا:خدا رو نمی شناسی یعنی؟؟؟...'می"::جان چطوری اسمت سیوه تازه باحاله شمارت 00000هست😂...خدا::'می"یادم رفت یه چیزیو بعهت بگم این دنیا از صد درصد ۲۰ درصدشون دختره و ۸۰ درصدشون پسره....از دخترای خوشگل مثل تو هم خیلی خوششون میاد.اونجایی هم که تو هستی با شهر زیاد فاصله نداره پشت درخت برات یکم خوراکی گذاشتم🙂بای بای🤗..........'می"::نهههههه!
جان من حال کردی داستانو از اون فاز غمگینش به کجا کشوندم....ینی پارت های قبل یه جوری بود که اندازه ی دوتا لگن به خاطر غمگین بودنش گریه میکردی....الان برعکس شده از الان باید به خاطر خنده ی زیاد دوتا لگن گریه کنی😁
ماتـانـــــــــــهـــــ🤗😚😉
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
چرا پارت بعد نمیاد😠😠😠😠😠😠😢😢😢😢😢😭😭😭😭
تو این پیج جدیدم تو بررسیه گلم😘
جیکاتو سااااان 💕
یه سوال داشتم ازت ، لیوای ( آدم آهنی 😂😂 ) چند سالشه ؟
۳۴😂
ممنونم 😅
واقعااا 😳😳😳 من که دوازده ( شایدم سیزده یه چیزی بین هر دوش 😂😂 ) سالمه تقریبا هم قد ارن شدم ولی چجوری لیوای ۳۴ سالشه و... ۱۶۰ سانته 😳😳 تو گوگل نوشته بود 😳😳 ایسایاما بی کاره ها کارکترا رو کوتاه میکنه 😂😂😂
😂😂😂😂😂
باحال بود جیکاتو سان 😂💕 فقط خدا رو اینجوری مسخره نکن 😅❤️ از حرفم ناراحت نشو باشه 💕
چشم.😉
عالییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بود
ممممنووووون🤗