این پارت بیش از حد باحاله پس اگه ازش خوشتون اومد لطفا "کامنت" فراموش نشه😘😘😘😘
از زبان جونگ کوک: بعد خدافظی کردن با ادا مطمئن شدم یه یکم دور شه بعد که دیدم رفت چنان دادی از روی خوشحالی زدم که همه پسرا با تعجب بهم نگاه میکردن
شوگا: پسرا مطمئنین که لازم نیست جونگی رو ببرین بیمارستان؟
جین: "ببرین"؟ مگه تو نمیای؟🤨
شوگا: مگه مثل جونگی دیوونه شدم که از خواب خوشم بزنم و بیام با شما بیمارستان😐
من گفتم: شما ها چرا هنوز اینجایین؟ هان ؟
نامجون: کجا؟
تهیونگ: چی؟
جیمین: برای چی؟
جین: هن؟
جی هوپ: مگه چی شده؟
شوگا: قراره جایی بریم؟
من گفتم: احمقا ادا داره برای فردا شب ساعت ۸ میاد خونمون. احساس نمیکنین باید بریم بریم خونه رو مرتب کنیم و برای پذیرایی کردن از ادا خرید کنیم؟
شوگا: من فقط با خونه رفتن موافقم بقیش با خودتون
من: پاشین بریم خوراکی بخریم، نمیخواین که تو مدرسه بمونین.
بعدش رفتیم و صد خروار خوراکی و عطر(برای خوشبو کردن خونه) خریدیم و وقتی رسیدیم به فرمان من همگی عین خر خونه رو تمیز کردیم🤗 البته شب مجبور شدیم رو زمین بخوابیم چون رخت خوابامون رو شسته بودیم ولی هنوز خیس بودن.... صبح تا بیدار شدیم دیدیم چون برقا ساعت ۵ صبح رفته بوده ساعتمون زنگ نخورده و مدرسه هم از دست دادیم😐 پس من و پسرا شروع کردیم غذا درست کردن😊😅
از زبون ادا بعد از مدرسه با هانیه رفتیم و کلی لباس خریدیم و اومدیم خونه، من رفتم دوش گرفتم و از هیجان نشستم به استفاده از لوازم مراقبت های پوستی تا حسابی خوشگل باشم😁 صبح که بیدار شدم دیدم دیشب اینقدر سرگرم رسیدن به پوستم شدم که در همون هین خوابم برده بود😐😅
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
39 لایک
این داستان نقش اصلیش جانگ کوک هست
لطفا پارت بعد رو زود تر بزار ..... مگه دلت میاد یه آرمی رو ناراحت کنی یه آرمی که ۵ ساله آرمی هست 🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺🥺
یکم طول میکشه تا بیاد 😅 عذر میخوام
این داستان در مورد کوکی هست
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی❤🌷
ممنونننننننننننننننن😅
دوباره دومین نفرم که تستت رو انجام دادم آجی جونم🥰😘
عالیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی بودی🥰(مغزم:آرام)
ممنون آجیییییییییییییی😍😍😍😍ماچ به کلت😘😘😂