
خوب بچه ها من حدود سه ماه نبوذم واقعاااا شرمنده هستم و خودمم همش تو فکر این داستان بودم.. اما خوب نمیشد بنویسم چپن گوشیم خراب بود و ایمیلمم یادم نبود که بخام رو گوشی دیگه ای کار بزارم😕... و متاسفم بیشار بخاطر اینکه نتونستم چیز زیادی بنویسم.... 🥺چون قسمتای قبل یادم نمیومد... اما قول میدم بکوب براتون کار کنم و پست بزارم... امیدوارم شمام منو فراموش نکرده باشید.. تو این مدتم تست چی تغیرای زیادی کرده و برام جالبن... 😊😝فقط ازتون خواهش دارم که حمایتم کنید تا بنویسم و ادامه بدم... میتونید بهم ایده بدید یا.... هرچی😕🔥🍡فقط مسخام حمایت بشم همسن... و قول میدم این هفته دو تا پارت بدم... و بعد با نظراتتون جلو برم... نظر یادتون نره بوش بای🥺🍓

میخوردید زمین که تهیونگ دستتون رو گرفت.... بعد معذرت خواستی تهیونگ: من اگر یک روز با تو باشم به کل ابروم ذو میبری دختر😂👊🏻 من: نه اونقدر ها هم دست و پا چلفتی نیستم😂💔 بعد این جمله سکوتی بین جفتمون به پا شد.... همینجور میرفتم ک تهیونگ رفت سمت یک در.... اب دهنم رو قورت دادم و با صدای لرزون گفتم: این... اینجا هستید؟ تهیونگ: اره.... در رو باز کن🙃... من ی قدم سمت در برداشتم اما پاهام سست شده بود و یاری نمیکرد.... عجیب بود... چون وقتی تهیونگ رو دیدم اصلا اینجوری نبودم😐... برعکس ارامش هم داشتم.... اما نمیدونم چرا الان اینطور شدم... شاید بخاطر اینه که نمیدونم چه عکس العملی نشون میدن.... صد در صد به همین دلیله😟... اروم یک قدم دیگ برداشتم و با هزار بدبختی در اتاقک. رو باز کردم که یهوووووووووووووووووووووووووو 💔🤪

داخل اتاق کسی نبود😐😂 ی چرخی تو اتاق زدی... و دیدی که یک در دیگه هم داره.... برگشتی تا از ته اجازه بگیری که یکباره دیدی اون درست پشت سرته.... ترسیدی و پریدی بالا و این کارت برابر شد لبخند مستطیلی تهیونگ... تو هم که سر مست بودی یهو گفتی جونن باوا🤤🤧..... ب چیزع... عامم میشه که برم در اون اتاقو باز کنم؟؟ تهیونگ: هر کار میخای بکن چرا بهم امار میدی..... 😐 ی لحظه بغض گرفتت... چرا تنهیونگ اونجوری رفتار کرد... من که کاریش نداشتم🥺😟....

«از زبون ته ته» اون دختر واقعا شیرین بود.... 🙃طوری که از صحبت باهاش لذت میبردم.... اما اون اتفاق توی اسانسور.... 😐💔 اون اتفاق منو ب خودم اورد..... من حتی به اون بیشار از اون چه که باید لطف کردم... اره... نباید نباید بزارم نرم بشه😐چون ممکنع دل ببنده😒. واسه خودش میگم.... اونکه تا ابد پیشمون نیست... اخرش سخته میشه براش🙃💔... با این افکار تصمیم گرفتم بشم همون تهیونگ معروف... همونی ک ی نمه مغروره و بیش از حد گرم نمیگیره🙂 میسا: میشه برم در اون اتاقو باز کنم؟ تهیونک: هر کار میخای بکن چرا بهم امار میدی..... 😐 بعد این حرف سریع رفتم بیرون... خودمم پشیمون بودم ولی مهم نیی🙂💔من هرکاری میکنم واسه خودشه.. به هر حال من کیم تهیونگم💲🏖

«♡از زبون میسا♡» رفتم در اون اتاقو باز کردم.. اونجا هم ی اتاق ساده مبله بود.... همه جا رو گشتم... پسرا نبودن.. داشتم برمیگشتم ک یهو دیدم ی چیزی سبز رنگ مچاله شده رو کاناپه... اروم پتو رو برداشتم و با صحنه ک دیدم هم خندم گرفت هم ذوق کردم... مین یونگی بود «عکسش کاوره🤣» 😂🤩.. نگااا حتی قیل فن ساین هم میخابه... گربه چی خودمه🙃🤧 داشتی اروم قدم برمیداشتی ک بری ولی یهو یونگی گفت... هی ارمی... اینجا چیکار میکنی! پاهات میچرخونی و میگی: عااا هیونگ بیدار شدید🤩🥺. من... با تهیونگ اومدم... بعد رفتی پیشش وهی نگاش کردی هی دلت براش ضعف رفت... هی جلو خودتو گرفتی ابرو داری کنی بهش نگی پیشی... و بقلش نکنی... اخه تو ک سسانگ فن نیستی🙄🥺... همینجور ک بهش نگاه میکردی اشاره کرد ک کنارش بشینی... اروم پا برداشتی و رفتی نشستی کنارش... داشت دوباره گریه ات میومداا... رفتی رو مبل تو پنج سانتی متریش نشستی.... اروم بغضتو قوزت دادی ک نفهمه ولی پیشی زیرک تر از اینا بود: شوگا: میدونم ذوق زده شدی ولی لطفا گریه نکن چون من بلد نیستم دلداریت بدم😒😴 از صداقتش خندت گرفت و گفتی: اوه پیشی خیلی کیوتی🥺💔 شوگا: میدونم «الحق شوگاس🤣»

گرفت و گفتی: اوه پیشی خیلی کیوتی🥺💔 شوگا: میدونم شوگا: هعی امضایی چیزی نمیخای؟ چرا سالن ساین فن نیسی؟ من: اوه🙃چرا میخام.... داستانش مفصله و... شوگا: عاا«خمیازه نمایشی» 🥱 نیاز ب تعریف نیست خسته میشم منــ هی پیشی خیلی بدی😒و بعد به صورت نمایشی بغض کردی.... یونگی میخواست حرف بزنه که یهو جین: مینــ یونگی... دست از تنبلی بردار ـ..... همینجور که داشت غرغر میکرد اومد سمت اتاق و توهم سریع پاشدی که یهو دیدیش.... اول بدون هیچ واکنشی نگاهش کردی ولی بعدش اون بهت چشمک زد و ی بوس فرستاد که تو یهو زدی زیر خنده من ــ اوه هیونگ 😂🌟... سوکجیییییناااا🥺🙂 جینــ هی 🙂تو ی سسناگ فنی! تبریک میگم تونستی وارد حریممون بشی😏🤍 منــ او... ن... نه... من... من ی.... جینــ هی چیه روت نمیشه بگی سسانگ فنی!؟ اشکم در اومده بود ولی نمیتونستم. نمیخواستم جلوی هندسامم گریه کنم🤧😟... شاید حق با اون بود.... دویدم سمت در اصلی و رو یک مبل نشستم و شروع به گریه کردم.... تا ته ته بیاد باید صبر کنم... اون باید بهم راهو نشون بده🤧😓 تو همین افکار بودی که یهو درب ورودی باز شد و...... و...... برو. تسلاید بعدددد😝✨🍁

راهو نشون بده🤧😓 تو همین افکار بودی که یهو درب ورودی باز شد... تهیونگ بود.... تا اومد نگاهش کردی... سرد نگاهت کرد ولی.... تا چشمای اشکیتو دید گفت: میسا! چی شده دختر.... با یاد حرفای جین هق هق زدی زیر گریه..... تهیونگ تا گریو دید بغلت کرد.... تو ارامشو بین اغوش گرمش حس کردی... وقتی گریت بند اومد زودتر از اینکه اقدامی کنه ازش جدا شدی و گفتی: منو ببر به خونه.... تهیونگ: چرا! تا نگی ولت نمیکنم🙂🤚🏻 منــ اوه... بخاطر اینکه جین فکر میکنه🥺... اون فکر میکنه من سسانگم.... و تازه توهم همینجور فکر میکنی🥺💔من مگ نخواستم برم خونم.... تو نذاشتی اونوقت ولم کردی تا خودم جواب بنگتنو بدم🥺🤚🏻.. تهیونگ: اوه میسا من متاسفم.... من واقعا عصبی بودم من ــ باشه تهیونگ.. فقط منو ببر دم در.... «اون لحظه خالی از هر احساسی بودم احساس پوچی میکردم اینکه با شوق و ذوق بیای کنسرت و با اسراری از تهیونگ بخوایبری تو جایی که استراحت میکنن خیلی خوب بود...شاید شاد ترین لحظه عمرم میتونست باشه ولی اینکه هیونگ تیکه بندازه و دوسم ندلشته باشه برام از هر زهری تلخ تر بود🥺💔» تهیونگ:

تهیونگ: اوه.... اگر خواسته واقعیت اینه باشه راهنماییت میکنم.. اما مطمعنم حرف جین از رو قصد و قرضی نبوده..... اصن صبر کن! تهیونگ: جــــــــــــین هیونگ): جین: هاا😶 تهیونگ: ی لحظه بیا........ جین وقتی میاد و تو رو میبینه دوباره اخماش میره تو هم....اما تهیونگ دستاتو میگره و ازت میخاد که کیفتو بهش بدی... تعجب میکنی ولی انجام میدی! تهیونگ ارمی بمبتو در میاره و نشون جین میده و میگه... اون یک ارمیه جین🙂🌟 اون با خواسته من اومده.... خیلی برای دیدنمون ذوق داشت .... و جریان رو کامل توضیح داد.... بعد اون انگار که پشیمونی از قیافه جین میبارید.... جین ــ ارمی! من متاسفم... خیلی متاسفم.... و اهی از سر پشیمونی کشید منــ اوه سوکجین🥺 من نمیخاستم عذر خواهی کنی فقط از اینکه فکر کنی من سسانگم ناراحت شدم.... و برای خودم که باعث ازارت شدم متاسفم😓💔🤚🏼🥺

جینــ کیم میسا... من بخاطر اینکه اون کارم رو جبران کنم..ازت میخام دعوتم رو بپذیری و بعد سسانگ دنبال ما بیای به خونه تا برات غذا درست کنم...میدونی که من یه آشپزم😉 بهت قول میدم با غذایی که برات درست میکنم حرف مزخرف یادت بره😗 . موافقی? من : م..ن.. نمیدونم واقعا...اما میخ ام بدونی من واقعا ناراحت نیستم دیگه... من عاشق جین هیونگم جین: دختر .. منم دوست دارم.. اما برای اینکه خودم احساس راحتی گنم باید حتما بیای...وی تو یه چیزی بهش بگو ته: میتونه بیاد😒🤗 نمیدونم تهیونگ چش شده بود .. اما رفتارشان تغیر کرده بود ... یه غم خاصی تو وجودم رخنه کرد ...ولی با این حال درخواست جین رو قبول کردم بعد از اون رفت تا میکاپ کنه.. تهیونگ هم همین جور رفت تا دو باره میکاپش ترمیم کنه... منم رفتم نشستم کنار میگم پیشی (شوگا) ... و از اینکه نزدیکیم داشتم بال در میاوردم....

🐱: اسمت چیه ? من: میگم یونگی..عااا😖🤦🏻♀️ منظورم کیم_میسا بود 🐱:😂آها پس مین یونگی هستی...چه جالب چون منم مین یونگیم. من : یااا اذیتم نکن🤕😅خب حواسم نبود 🐱: اوکی ... خوشبختم... منم به معنای ممنون سری تکون دادم ..و تو دلم بخاطر سوتی که داده بودم به خودم فحش میدادم پنج دقیقه ای گذشت که پیشی گفت : پیشی: خیلی عجیبی ... چرا تا الان درخواست امضا یا کار هایی که تو فن یا یک انجام میدن رو نمیکنی? من : آااام خب شاید واسه اینکه میخ ام تا خود مراسم فن ساین صبر کنم ..چون شاید اون جوری سسانگ بنظر بیام و خودم میدونم چقدر بده.... پس تا زمان فن ساین صبر میکنم... وگرنه من خودم بیشتر جلوی خودمو گرفتم که نزنم زیر گریه و تمام به موهایت دست نزنم شوگا...🥺🤦🏻♀️ ... تا اینو گفتی نگو آب پرتغال رو برداشتی و در حال خوردن بودی که مین یونگی گفت یونگی :دختر خوبی هستی ..خوب ما رو درک میکنی ...خوش قلب و زود رنجی ..مهربون و صادق ...در ضمن خیلی هم زیبایی با جمله آخرش آب پرتغال تو گلوت گیر کرد و شروع کردی به سرفه کردن ..که دست یونگی اومد و منو از مرگ نجات داد ... بعد با تته پته گفتم: ممنونم از تعریفتون....

خوب بچه هاااا اینم از این قول میدم تا اخر هفته پارت بعدم به دستتون برسونم... عاشفتونم.. حمایت نکنید نمتونم ادامه بدماا🥺🎭... نظر لتیک یادتون نره و بهم بگبد چیکار کنم بهتر بشه ــ.. لینکو پخش کنید... الانم تا نصفه های دارت بعد نوشتم و قول میدم تا اخر هفته بهتون بدمش عتشقتونم بوس پس کلتون🥳🍑
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها فکر کنم تا دو روز دیگه پست بعد لود بشه 🥺🍓به حمایتتون نیاز دارم توت فرنگیا
عالی بود😍🤩😍
بی صبرانه منتظر پارت بعدم😍🤩😍
مرسی که باعث انگیزمی🥳🍓
😕
نظرات کم هستن چقدر... پوففف
😉🍡پست بعد در حال انتشاره
عالی بود لطفا به تست منم سر بزن و نظر بده
ممنون بابت بازخوردت😋💮 باشه حتما به تستت سر میزنم 🌴