اینم از پارت 9 پارت 10 را همین امروز می دم
تمام جیب هام را گشته بودم تا اینکه یهو یادم اومد اِما همیشه یک کلید اضافه زیر پادری میزاشت تا اگر مشکلی پیش اومد و نتونست همراه من باشه من بتوانم خودم را به کلبه برسانم و جای امنی باشم. هرچند ان موقع هردومون مطمعن بودیم که همچین اتفاقی هیچوقت نمی یوفته و هیچوقت هم را تنها نمی گذاشتیم ولی دست سرنوشت بین ما شکافی بزرگ درست کرده بود. وقتی داخل اتاقمان رفتیم به بهانه حمام از دختر ناکجا آبادی دور شدم. اب دوش را باز کردم و پس از یک حمام کوتاه لباس های بیبی شارک ام را پوشیدم. تصمیم گرفته بودم به دختر عجیب غریب حرف بزنم.( تاثیرات رفتن زیر دوش ای و دستشویی کردن😅) به سمت تخت هایی که کنار هم قرار داشتند رفتم. دختر روی تخت اِما دراز کشیده بود و متوجه ورود من نشد انگار ذهنش درگیر بود. روی تخت خودم که روبروی تخت اِما بود نشستم. نفس عمیقی کشیدم و گفتم:( تو کی هستی؟ از کجا اومدی؟ خواهر من را کجا بردی؟ ) هرچی جلوتر میرفتم صدایم بلند تر میشد پس تصمیم گرفتم قبل از اینکه اقای هندریت مثل موش های فضول به سراغمان بیاید یا بچه های دیگر را بیدار کنیم دهن مبارکم را ببندم. بعد از بستن دهن مبارک به روبه رو نگاه کردم و صورت پر تعجب را دیدم که هاله ای از علامت سوال دورش را پر کرده بود. سارینا دستش را به نشانه تعجب جلوی دهانش را گرفته بود با تته پته گفت :
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
7 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (0)