
سلام.الان تقریبا ۹ ماهه من این تست رو میسازم و منتشر نمیشه و واقعا هم چیز بدی نداره. هر سری یا یه هفته تو بررسی میمونه بعد رد میشه یا از اسلاید هاش ایراد میگیرن در صورتی که هیچ مشکلی نداره. امیدوارم این سری حداقل یه ناظر درست این رو بررسی و منتظر کنه☹️
اگه هرچی یادتون نمیاد یکم پارت قبلو بخونید.الان رفتن تو هاگوارتز و بعد کریسمس سال پنجمه.سر جاهامون میشینیم لونا و هرماینی جلوم نشستن و کنارم چندتا از بچه های سال بالایی و فکر کنم شیشم یا هفتمن؟برای هرماینی تسترارو تعریف میکنم و میگه=نشونش بده ببینم کدومه؟)برمیگردم میز کناریمون اسلیترینه تسترارو میبینم داره غذاشو میخوره میگم=اون دختر مو بلونده..چتری نسبتا بلند داره)هرماینی میگه=اوو گرفتم)میگم=خیلی خوشگله نه؟)میگه=شبیه بقیه اسلیترینیاس)میگم=خیلی بهتره)میگه=چیه عاشقش شدی؟)میخندم و به مسخره میگم=اره فردا میرم خواستگاری)بغل دستیم یه پسر ششمیه چشاش گرد میشه میخنده و بمن زل میزنه میگم=دارم شوخی میکنممم)میخنده و میگه=حالا خواستگاری کی میخوای بری؟)میگم=دیگه دیگه ایشالا عروسی)میگه=منم دعوت کن)میگم=بزار عروس خانم رضایت بدن)و میخندیم بعد شاممون رو میخوریم پشتم به میز اسلیترینیه و حتی مالفوی رو ندیدم ولی هری و رون تو دیدمن و میبینم که با فرد و جرج حرف میزنن و میخندن.رون بهمون گفت که خیلی ناراحتن چون سال اخرشونه و از طرفی مالی(مامان رون)نگرانه که میخوان چیکاره بشن اصلا چیزی میشن؟رون اینارو برامون قبل جدا شدن از هم قبل دیدن اون مرگخوارا تعریف کرد و خیلی وقته باهم حرف نزدیم این چندروزو تو راه رفتن به اتاقامون برای هرماینی تعریف میکنم و میریم تو اتاقمون چشمامو میبندم و میخوابم
صبح با نوری که تو چشمم میخوره و گرمای زیادی که احساس میکنم بیدار میشم عجیبه تو کریسمس و این گرما.به خودم میام میفهمم که پتو رو بدجور دور خودم پیچوندم در حد خفگی مثل که خیلی سردم بوده شب.عجب.به هر حال پا میشم و لباسامو میپوشم و برای زنگ اول جادوی سیاه با اسلیترین اماده میشم خیلی اروم و با ارامش موهامو شونه میکنم و به پشت جمع میکنم و میبندم وسایلمو توی کیف کوچیکم میزارم و چوبدستیم رو توش.بلند میشم و ساعت رو نگاه میکنم.کلاس ساعت چند شروع میشه؟ده و نیم...الان ساعت چنده؟ای وایی ده و چهل و پنجهه سریع میپرم و هرماینی رو بیدار میکنم هرماینی تو هل ترین حالت ممکن اماده میشه کتاباشو دستش میگیره و ده و پنجاه و پنج تو راهرو ها میدوییم هری و رون سر راه بهمون میخورن هری میگه=چرا انقد با عجله؟)اره دیگه داداش تو راحت باش کلاس نداری ما بدبختیم وای امبریج.وای.در کلاس میرسیم در میزنم صدای امبریج میومد ولی با در من ساکت میشه و بعد ۳ ثانیه میگه=بفرمایین)درو باز میکنم و همه برمیگردن به من و هرماینی با قیافه های تقریبا تشنج کرده زل میزنند.امبریج میگه=خانم گرنجر و البته خانم بلک)بلک رو طور خاصی میگه که خوشم نمیاد.انگار داره میگه دختر سیریوس بلک مجرم فراری.مردم بیش از حد حرف میزنند.میگم=ببخشید که دیر شد میتونیم بیایم بشینیم؟)فقط لبخند خیلی بدی میزنه و ما به این معنا میگیریم که میگه اره میخوایم پیش هم بشینیم که میگه=نه نه خانم گرنجر...شما پیش اقا وستُرن بشینین و شما خانم بلک پیش خانم...اسمت چیبود؟)به تسترا اشاره میکنه ردیف جلوی کلاس و سمت راستش خالیه تسترا میگه=مینروا میرنوا هستم)
میگه=فامیلیت؟)مینروا میگه=مینروا اَپرل)لبخند بدی میزنه و میگه=پس از خاندان آپرل ای)تسترا تصحیح میکنه=البته اَپرل نه آپرل)تسترا نمیدونه این معلم مارو پاره میکنه.امبریج لبخند خیلی بد و تحدید امیزی میزنه بهش و بعد بمن اشاره میده که اونجا بشینم وقتی میشینم پیشش میگه=خانم اَپرل(با لحنی که تسترا گفته میگه و مسخره طوره)ما اینجا ادبمونو نگه میداریم آپرل باشی یا اَپرل برای من فرقی نداره و همه اینجا منو خوب میشناسند.همچنین شما خانم بلک و گرنجر با توجه به شاهکار های قبل کریسمستون روال همون قبله و فکر نکنین عاشقتونم و سخت نگیرم اگر دوباره همون روال قبلو برین نه تنها که تنبیه میشین بلکه دیگه باید فکر یک مدرسه جادوگری دیگه رو بکنین)بعد درس که تموم میشه از ترس هیچ حرفی نمیزنیم وسط کلاس یک دور برمیگردم به هرماینی نگاه میکنم خیلی استرسی و بد به امبریج زل زده متوجه نگاهم میشه نگام میکنه و بعد به امبریج میفهمم مالفوی هم زل زده ردیف ته کلاسه.وفتی کلاس تموم میشه و مشق اندازه ی قطار هاگوارتز میده از کلاس میزنیم بیرون هرماینی میگه=عملا تحدیدمون کرد که اخراج میکنه عجیبم نیس..)زیرلب به حرف زدن ادامه میده و به سمت سالن غذا خوری میریم چون صبحانه نخوردیم یک دفعه حضور کسی سمت راستم حس میکنم برمیگردم تستراس میگه=منظورش چیبود؟چیکار کرده بودین؟)
میخندم و میگم=این از اول سال اخلاقش همینطوری بوده سرکوچیک ترین چیزا تنبیهمون میکنه ما یه گروه زده بودیم..)هرماینی محکم میکوبه به پاک میگم=اخخ)در گوشم میگه=هرچیزی رو لازم نیس به هرکسی بگی میفهمی؟)میگم=ای پام)تسترا میگه=چیشد؟)میگم=هیچی ام اره کلا اخلاقش بده و سرچیزای چرت مارو یه هفته زودتر کریسمس فرستاد و البته خیلیم حال داد)میخنده البته پیشتر پوزخنده بعد میگم=چرا اونطوری بهت گفت آپرل؟)میگه=خاندان آپرل با اَپرل فرقی نداره هردوشو میگن اصلش اَپرله ولی اونایی که ضد این خاندانن یا به هر دلیل بدشون میاد آ رو میگن )میگم=چرا باید بدشون بیاد؟)میگه=کارای سیاهی که تو دوره اسمشو نبر کرده)بعد یجورین گاش میکنم میگه=نترس من ازونا نیستم)میگم=منظورت چیه ازونا؟)میگه=مرگخوارا کسایی که طرف اسمشو نبرن شاید مامان بابام باشن ولی من نه)میگم=اون دوران برنمیگرده مثل اون موقع نمیشیم نه؟)پوزخندی میکنه و میگه=بالاخره یروزی که برمیگرده دوسال پیش وقتی تو جام اتش اون اتفاق افتادو یادت نمیاد؟اوندوره برگشته بودن شاید حتی تو این مدرسه هم مرگخوار باشه کسی چی میدونه؟)میگم=ماها به سن قانوینم نرسیدیم حتی هنوز که بخوایم مرگخوار باشیم)به هرماینی نگاه میکنم که خیلی مشکوکانه بهش زل زده.وارد سرسرا میشیم و تسترا میگه=اسمشو نبر هر موقع بخواد هرکیو بخواد مرگخوار میکنه براش کار سختی نیست )میگم=چرا انقد اطلاعات داری)میگه=مامان بابام قبلا مرگخوار بودن)نگاه هرماینی رو که میبینه میگه=الانشو نمیدونم من پیش مادربزرگم زندگی میکنم مامان بابام دوتا دیوونن و اینو ببین من مرگخوار نیستم)استین دست راستشو بالا میزنه و میگه=باورتون شد؟سالم سالمم)بعد میره سمت میز اسلیترین و ما سر ریون کلا میشینیم گریفیندوریا و هافلپافیا الان کلاس دارن و ما تا ساعت ۲ کلاسی نداریم
هرماینی میگه=ندیدی چجوری حرف میزد طرف خیلی مشکوکه مرگخوار نباشم جاسوسه)میگم=نه باورش دارم)میگه=یروزم نشده میشناسیش لیا انقد راحت اعتماد نکن)میگم=نمیدونم ولی یه حسی بهم میگه که ادم خوبیه)و البته خیلی خوشگله.هرماینی میگه=عاشقشی بخدا دیدم چجوری نگاش میکنی)از خنده ابی که داشتم میخوردم تو گلوم میپره بعد از کلی تلاش برای اینکه زنده بمونم میگم=هرماینی دیوونه شدی؟)میخنده و بعد از صبحانه به بیرون از محوطه میریم
خب اولا امیدوارم منتشر شه. دوما چطور بود؟ببخشید که دیر شد
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
میخوام ببینم این دوتا مرغ عا*شق چیکار میکنن!
😭😭😭😂
تاکسسسس چرا دیگه پارت نمیدی
رد میشه بعد هی نمیتونم بیام تستچی بخاطر درسا
ولی میدم بعدیو ایشالا
عرررر
امیدوارم تسترا با دریکو و لیا مثلث عشقی نسازه😑
🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣
یهو تسترا ظاهر میشود من کنجکاوم ببینم ته این داستان چی میشه
به بهه
تستت لایک شد، میشه اولین تستمو لایک کنی و کامنت بزاری؟ تویی که داری این کامنتو میخونی ، با تو ام هستم🙂🤌 ادمین یه پینمون نشه؟
میدونی چیه میخام الان جورییییی جیغغغ بزنممم ک ۲تا پارت اینجاس
وایییی بچم 😭😭😭
گوربونت
بک میدم:)
بده
خیلی قشنگه رمانت ادامه بده🥲
مرسی عزیزممم
وای بعد ۹ مااااااه بالاخره پارت بعدی
خیلیییی خوب بود ☹️❤️
وای باورم نمیشه منتشر شد💀
مرسیییی