داستان مهاجرتم :)

خب داستان از اونجایی شروع میشه که من حدودا ۶ سالم بود و یکی از آشناهامون از پرسید کشورت موردعلاقت کجاست . منم یکم فکر کردم و گفتم نمیدونم . از اون روز رفتم تو فکر که کشور مورد علاقم کجاست . تا اینکه یه روز نمیدونم کجا ولی اسم کره رو شنیدم .

بعد از اون رفتم و به مامانم گفتم که کره کجاست و یه چند تا سوال پرسیدم و مامانم به توضیحاتی بهم داد و علاقم به کره از اونجا شروع شد . بعد که بزرگ تر شدم حدودا کلاس دوم بودم که یه سریال دیدم و علاقم خیلی بیشتر شد . هرروز تو سایت های مختلف در مورد کره می خوندم . و تصمیم گرفتم برم زبانش رو یاد بگیرم

چون که کلاس زبان انگلیسی میرفتم گفتن برام سخته که بخوام ۲ تا زبان رو با هم یاد بگیرم به خاطر همین تو خونه با ویدیو های آموزشی شروع به یادگیری زبان کره ای کردم . (البته تنها نبودم با بهترین دوستم که اونم مثل من بود و الان باهم مهاجرت کردیم ) خلاصه بزرگتر که شدم بهتر یاد میگرفتم و رفتم کلاس .

از اون موقع تا زمانی که ۱۵ سالم شد داشتم زبان یاد میگرفتم و داشتم تصمیم می گرفتم مهاجرت کنم . با ملودی ( بهترین دوستم ) صحبت کردم و تصمیم گرفتیم به مامان باباهاشون بگیم . و زمانی که گفتیم قبول کردن و خیلی حمایتمون کردند

و درنهایت زمانی که ۱۷ سالمون شد یعنی امسال مهاجرت کردیم . خیلی سخت بود ولی ما تمام تلاشمون رو کردیم و به هدفمون رسیدیم . می دونم خیلی آدم خاصی نیستم ولی این رو بهتون میگم برای زندگیتون هدف داشته باشید بی هدف موفق نمیشین براش بجنگید و تسلیم نشید . 🩷🌸