لاوای من اینم از پارت نهم و اخر داستان.. امیدوارم که خوشتون بیاد.. بریم واسه اخر این داستان دوست داشتنی..
(بریم پیش ا/ت) حدود ساعتای هشت شب بود که جین به ا/ت زنگ زد... جین:سلام بیبی هندسامم...ا/ت:سلام عزیزم خوبی؟؟.. جین: اره من خوبم... تو چی؟؟ از سوپرایزم خوشت اومد..ا/ت:هنوزم باورم نمیشه... خیلی کار قشنگی بود... واقعا ازت ممنونم... جین:این فقط یه بخششه... حالا کجاشو دیدی؟؟... ا/ت: منکه از کارات سر در نمیارم...جین:اینجوریم بهتره... حالا حاضر شو .. دارم میام دنبالت ... و گوشیو قطع کرد... ا/ت: کجا بریم؟جین؟؟ الو؟؟؟....ا/ت سریع رفت و حاظر شد و کلی به خودش رسید که یهو صدای بوق ماشین جین اومد... ا/ت باسرعت رفت بیرون و درو قفل کرد... ا/ت: سلام جین... جین:واووووو ا/ت چقد خوشکل شدی...ا/ت: توهم همینطور... و بعدش جین در ماشینو واسه ا/ت باز کرد و ا/ت سوار ماشین شد بعدشم خودش سوار شد و باهم رفتن...ا/ت: جین کجا میریم؟... جین: یه رازه....
10 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
بچه ها مبینا تو اینستا هم پیج داره
همین داستان نفرتی که عاشقانه شد رو توش مینویسه ولی کاملا متفاوت
آیدی پیجشم براتون میزارم
bts.armyfanfic15@
وااای خیلی خوب بود آخرش ا/ت و جین باهم ازدواج کردن استان خیلی قشنگ شد 👌🏻😍❤️
آخه چرا اون دوتا رو ساقدوش کردی 😂😂😂
عقل که نیس جان در عذاب است دگر😂
راستییییی
پارت ۷ خوندم وای که جقد خوب بوددددددد
راستی قراره داستان جدید بنویسی ؟ میام کامنتارو بترکونم 😂😏
سلام عزیزم
خوبه که خوشت اومده
اختیار دا.. معلومه که مینویسم
امیدوارم که از فیک بعیدیم خوشت بیاد
گلم حضور تو پیج باعث ترکیدنه نیازی به زحمت کشیدن نیست اما از پارتهای جدید این داستان زیاد حمایت نکردین😭
نتم ضعیفه نمیره اسلاید بعد 😭😭😭😭😭
بمیرم برات اجی گلم
خیلی عالی بود 💚💚
😁😈😉😍
عالی بود هر چند که تا اخر داستان منتظر قیافه ا/ت بودم ولی اگه میشه یه تست بزار که چند تا عکس از بنگتن و ا/ت باشه
خوشحالم که خوشت اومده.. نگران نباش تو داستان بعدی قراره بترکونم و از نقش دخت داستان،تهیونگ و بقیشون تو هر پارت کلی عکس بزارم
چه رمانتیک بود😍
یه روزی میرسه پسراازدواج میکنن من اون روز رونمیتونم تصورکنمممم😢
ممنونم
منم نمیتون اما بخاطر داستان مجبور بودم تصور کنم😊