
لاوای من اینم از پارت نهم و اخر داستان.. امیدوارم که خوشتون بیاد.. بریم واسه اخر این داستان دوست داشتنی..
(بریم پیش ا/ت) حدود ساعتای هشت شب بود که جین به ا/ت زنگ زد... جین:سلام بیبی هندسامم...ا/ت:سلام عزیزم خوبی؟؟.. جین: اره من خوبم... تو چی؟؟ از سوپرایزم خوشت اومد..ا/ت:هنوزم باورم نمیشه... خیلی کار قشنگی بود... واقعا ازت ممنونم... جین:این فقط یه بخششه... حالا کجاشو دیدی؟؟... ا/ت: منکه از کارات سر در نمیارم...جین:اینجوریم بهتره... حالا حاضر شو .. دارم میام دنبالت ... و گوشیو قطع کرد... ا/ت: کجا بریم؟جین؟؟ الو؟؟؟....ا/ت سریع رفت و حاظر شد و کلی به خودش رسید که یهو صدای بوق ماشین جین اومد... ا/ت باسرعت رفت بیرون و درو قفل کرد... ا/ت: سلام جین... جین:واووووو ا/ت چقد خوشکل شدی...ا/ت: توهم همینطور... و بعدش جین در ماشینو واسه ا/ت باز کرد و ا/ت سوار ماشین شد بعدشم خودش سوار شد و باهم رفتن...ا/ت: جین کجا میریم؟... جین: یه رازه....

اینم از لباساشون
جین ا/ت رو برد به یه پارک خیلی خوشکل که کنار یه رودخونه بود... روی اون روخونه هم یه پل بزرگ بود که کناره هاش پر بودن از نرده ها و چراغای رنگی رنگی... ا/ت: واییی چه جای خوشکلیه... جین دستشو تو دستای ا/ت قفل کرد و گفت:بریم؟؟..ا/ت:بریم... همینجوری که دستای همو گرفته بودن قدم میزدن و جین واسه ا/ت حرف میزد...
جین:ا/ت؟... ا/ت: جانم؟... جین:میدونی چیه؟؟ قبل از تو من هیچوقت اینقدر خوشحال نبودم... با وجود تو همه چی قشنگتره.. تو خودت،قشنگترین اتفاق زندگی منی... من تورو بیشتر از هر چیزی و هر کسی تو این دنیا دوس دارم... دلم میخاد تو همیشه مال خودم باشی...ا/ت: خب منم تورو خیلی دوست دارم.. همیشه هم مال خودتم... اونا تقریبا روی پل بودن... جین: اما اینجوری نمیشه... ا/ت: ینی چی؟... ا/ت داشت یه حدسایی میزد... جین: حالا که همه میدونن باید واقعا واقعا تا ابد مال خودم باشی....و دیگه راه نرفت و وایساد... دستای ا/ت رو ول کرد و اومد روبرش.. بعدش وز توجیبش یه جعبه کوچولو در اورد و جلوی ا/ت زانو زد...
جین: خوشکلترین دختر دنیا... کیم ا/ت.. تو تونستی قلب ورلد واید هندسامو مال خودت کنی و یه کاری کنی که نتونه بدون تو زندگی کنه... من واقعا تورو دوست دارم.. حاضری عشق پاک من نسبت به خودتو قبول کنی؟ با من ازدواج میکنی؟ ا/ت که از خوشحالی داشت گریه میکرد، با صدای بلند گفت: قبول میکنم... اره... باهات ازدواج میکنم و دستشو دراز کرد... جین اون حلقه رو دست ا/ت کرد و بعدش بلند شد و ا/ت گرفت تو بغلش و موهاشو بوسید... جین: ممنونم.... ا/ت: منم ممنونم عشق رمانتیکم و دستشواورد بالا و به اون حلقه نگاه کرد و باز جینو بغل کرد...

اینم از حلقه ای که جین انتخاب کرده بود...
یک هفته بعد از پیشنهاد ازدواج جین به ا/ت اونا باهم ازدواج کردن و تهیونگ و نامجونم به عنوان ساقدوش هاشون انتخاب کردن... مراسم عروسی تو یه مکان شیک و مجلل برگزار شد و کلی مهمون دعوت شدن... جیهوپ واسشون رقصید و کوکی واسشون اواز خوند... بیگ هیت و آرمیا هم با رابطه رسمی جین و ا/ت کاملا موافقت کردن و واسشون ارزوی خوشبختی کردن... بیاد موندنی ترین شب واسه همه بود...ا/ت بالاخره به ارزوش رسید.. هیچوقت فکرشو نمیکرد عاشق اون پسر بی ادب بشه... جین هم همینطور باورش نمیشد که عاشق همون دختر پررو شد.... اونا باوجود تموم موانعی که سد راهشون شد تونستن بازم به هم برسن و عشقشونو ادامه بدن و باهم ازدداج کنن... یه عشق باور نکردنی... یه نفرت که به عشق تبدیل شد و یه جین و یه ا/ت که از الان تا بی نهایت،عاشق هم بودن و یه صفحه زندگی دیگه که به نام جین و ا/ت باز شد....

لاوا اینم از جین و ا/ت و روز عروسی..
خب عشقای من داستان جین و ا/ت هم تموم شد... این اولین داستان من بود و خودم خیلی ازش خوشم اومد.. مخصوصا وقتی دیدم که شما اینقدر داستانو دوس دارین.. حالا بیاین صفحه بعد تا راجب فیک بعدی بهتون بگم...
فیک بعدیمون راجبه تهیونگه و خب راستش اونجا تهیونگ دیگه ایدل نیست و یه نقش دیگه داره... شخصیت دختر داستانمون هم اسم داره و هم عکسشو واستون میزارم.. تو هر پارتش کلی عکس از تهیونگ و نقش مقابلش واستون اپلود میکنم تا بتونید راحت تر تصورش کنید ... و خب امیدوارم که اون داستانو هم همینقدر دوس داشته باشید..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
بچه ها مبینا تو اینستا هم پیج داره
همین داستان نفرتی که عاشقانه شد رو توش مینویسه ولی کاملا متفاوت
آیدی پیجشم براتون میزارم
bts.armyfanfic15@
وااای خیلی خوب بود آخرش ا/ت و جین باهم ازدواج کردن استان خیلی قشنگ شد 👌🏻😍❤️
آخه چرا اون دوتا رو ساقدوش کردی 😂😂😂
عقل که نیس جان در عذاب است دگر😂
راستییییی
پارت ۷ خوندم وای که جقد خوب بوددددددد
راستی قراره داستان جدید بنویسی ؟ میام کامنتارو بترکونم 😂😏
سلام عزیزم
خوبه که خوشت اومده
اختیار دا.. معلومه که مینویسم
امیدوارم که از فیک بعیدیم خوشت بیاد
گلم حضور تو پیج باعث ترکیدنه نیازی به زحمت کشیدن نیست اما از پارتهای جدید این داستان زیاد حمایت نکردین😭
نتم ضعیفه نمیره اسلاید بعد 😭😭😭😭😭
بمیرم برات اجی گلم
خیلی عالی بود 💚💚
😁😈😉😍
عالی بود هر چند که تا اخر داستان منتظر قیافه ا/ت بودم ولی اگه میشه یه تست بزار که چند تا عکس از بنگتن و ا/ت باشه
خوشحالم که خوشت اومده.. نگران نباش تو داستان بعدی قراره بترکونم و از نقش دخت داستان،تهیونگ و بقیشون تو هر پارت کلی عکس بزارم
چه رمانتیک بود😍
یه روزی میرسه پسراازدواج میکنن من اون روز رونمیتونم تصورکنمممم😢
ممنونم
منم نمیتون اما بخاطر داستان مجبور بودم تصور کنم😊