...
امروز، به کلاس خالی از شاگرد چشم دوخته بودم...
به میز و نیمکتی که روزی رویش مینشستم...
همه چیز حال و هوای دیگری داشت... رنگ و بوی خاطره میداد...
همه چیز زیباتر بود... چشم نواز تر بود...
همان پنجرهی بزرگ که حفاظهای زنگ زده و از رنگ و رو رفتهاش، که گرچه همیشه تماشای منظره بیرون از کلاس را برایم سخت میکرد، اما اکنون حتی آن هم زیبا بود!
دیوار خط خطی شدهی کنارم... که گاهی به نوشتههایش چشم میدوختم و با خواندنشان داستان ساختگی دور و درازی از نویسندهشان در ذهن شلوغم میساختم...
نوشته هایی از قبیل دلتنگیها... اسم دوستان صمیمی و قلبی در میانشان... سختی راه کنکور... تاریخ روزهایی که شاید اتفاقی پشتشان بود و من بیخبر بودم!
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
29 لایک
:)
عالیی