خطری برای جمال
گل پسند، پشت پنجره ایستاده بود و حیاط را نگاه می کرد. در حیاط برو و بیایی بود. چند نفر دیگهای بزرگ غذا را جابه جا می کردند. خانم گلی و زنهای همسایه گوشه ای نشسته بودند و سیب زمینی پوست میکندند چند کبوتر هم زیر دیوار بالایی حیاط تندوتند به دانه ها نوک
می زدند میدانستند که کسی به آنها کاری ندارد. گل پسند به این فکر کرد که دانه ها را جمال برای کبوترها پاشید؛
صبح که برای خرید گل داشت راه روستای گلستان را در پیش می گرفت. کله ی سحر هنوز آفتاب نزده بود که جمال در خانه ی آقانبات را زد و یک کیسه ی آرد آورد. گل پسند از پشت پنجره او را دید و برایش دست تکان داد جمال هم سری تکان داد بعد با اشاره به او فهماند که برای خرید دسته گل عروس باید برود برای اشاره به دسته گل، دست راستش را روی
سینه گذاشت و دست چپش را جلو آورد و قدری تعظیم کرد در همین
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
4 لایک
نظرات بازدیدکنندگان (2)