اینم پارت چهارمم
واقعا دلم براش میسوخت.
کل اون هفته مراقبش بودم.
اولین روز هفته بعد اصلا با ارامش از خواب بیدار نشدم. توی خواب عمیقی بودم که یهو فشار مهیبی رو شکمم احساس کردم. از تخت بیرون پریدم و محکم به میز کنار تخت خوردم...
_____________________☆___
اولین کلاسم معجون سازی بود.
پروفسور این درس بابای ویولت، اسکوپیوس مالفوی بود.
پروفسور مالفوی وارد کلاس شد و گفت: سلام بچه ها من پروفسور جدیدتون هستم و از همتون انتظار دارم قوانین رو رعایت کنید.
اضافه کرد: این جلسه قسط دارم که معجون راستی رو بهتون یاد بدم...
نمیتونستم بگم معجونم بد بود.
ولی به جای دود سبز پر رنگ ازش دود سبز کم رنگ بیرون میآمد.
فکر کنم حداقل نمرهی A منفی میگرفتم.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی بود 💚💚
انول(لونا💙💙💙💙💙💙)
به به لونا جان
بسیار زیبا لطفا ادامش هم بذار
باشه حتما
ینی پرفسور معجون سازی نوه ی دراکو بود؟
نه.
اسکورپیوس بود.
یعنی پسر دراکو
وکارد
دراکو💚🍏
تنکس بابت نظر