اینم پارت ۱۴. از این به بعد همهی پارتا رو اینجوری طولانی میزارم.
....وقتی چشمم به پشت سر دراکو افتاد، رایلیو در کنار پدرومادرش دیدم. چرا اومدن اینجا؟! ×چیشد؟ -ها؟..چی آهان هیچی چیزه....هیچی ولش. بزار ببینم. خدایا چقد بد زده. ×کاش کرب نمیگفت. الان حتمن کلی داری بهم میخندی. -آخه چرا بهت بخندم موطلایی. وقتی میدونم اون گرنجر چقد وحشیه. اتفاقا دیدمش. ولی فرصت نشد باهاش حرف بزنم. ولی الان کلی ورد نگفته دارم😏 ×اش شر نکن. همین پارسال بابام نامه داده. -کاری که من میکنم ربطی به تو یا بابات نداره گلم😉 ×واااااااای دختر از دست تو. همینطور که داشتم خ.و.نو از روی صورت دراکو پاک میکردم دباره خانواده اشنپو دیدم. رایلی برام دست تکون دادو اشاره کرد برم اونجا. مادرشم لبخندی زدو برام دست تکون داد. خب...باید میرفتم چون احتمالا برای این اومده بودن که من برم خونشون. -خب دراکو تموم شد. برو بشورش. شب سرسرا میبینمت. فعلا بای. بدون اینکه منتظر جواب باشم پاشدمو دویدم به سمت رایلی و خانوادش. -سلام من اشلی کنت هستم. مادر رایلی:اوه سلام دخترم حالت چطوره. بابت اتفاقی که افتاده متاسفم. ولی قول میدم در کنار رایلی خوش بگذره. لبخندی زدم. خوشم اومد از مامانش. پدر رایلی:سلام دوشیزه کنت حالتون چطوره. پدرتون زیاد ازتون تعریف میکرد. باهم دست دادیم و تشکری کردم. ÷هی دراکو چش شده. -میگم برات. ÷باوشه. مامان تکلیف چیه؟ مامان رایلی:پروفسور دامبلدور گفتن همینجا منتظر باشیم. دخترم امروز میای خونرو میبینی اگر مشکلی نداشتی ما در خدمتت هستیم😊 -ممنونم ازتون. دامبلدور:اوه سلام خانواده اشنپ سلام دوشیزه کنت. اشلی،رایلی و پدرومادرش:سلام پروفسور. دامبلدور:متاسفانه نمیتوانم دعوتتون کنم داخل. ولی دوشیزه کنت شما میتونید به مدت ۴۸ ساعت در خانهی خانواده اشنپ بسر ببرید. ولی بعد از اون برای ادامه تحصیل خود بر میگردید. -ممنون پروفسور میرم وسیلههامو جمع کنم. ÷وایسا منم بیام. با رایلی به سمت اتاقا رفتیم. ولی توی راه شنیدیم که سیریوس بلک آزاد شده و الان توی هاگوارتزه اوه ن!....
7 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
عالی بود.
ممنون میشم به داستان منم سر بزنید اسمش لاوگود مغرور
عالی🤍
تنک یو💚🐍