ادامه دارد...
[صدای جیغ]
[پرت شدن وسایل به اطراف]
تاریکی اتاق،هوای گرگ و میش و دود غلیظ پراکنده در فضای اتاق کوچک او،مانع دید میشد...
بر رنگ سفید بوم،رنگ های گوناگونی با دست مخلوط شده بودن...
گوشه اتاق زانو بغل کرده بود و میلرزید...
موهایش به هم ریخته،دستانش مخلوط رنگ،صورتش رنگ پریده و چشمانش بر اثر ترس گشاده شده بود و به تصویر داخل نقاشی خیره بود...
زیر لب چیزی زمزمه میکرد..
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
15 لایک
چقد قشنگ مینویسی
مرسی دوست جونی😁
🫂🫀
میگم این داستانه؟ ینی پارت های دیگه هم داره این داستان تو کی هستی؟
بله پارت های دیگه هم داره امشب میزارم
عه پس چه خوب حتما یادم باشه بخونمش
ممنون که وقت میزاری و میخونی دوست جونی😁
❤️
بک میدم
عالی بود
خیلی عجالبههه