داستان نورا پارت ۷
سلام
با عکس دیگه میزارم پارت های بعدی رو😅
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
9 لایک
در آغوش گرفت و دست مهتاب را گرفت و به طرف کلبه ای در جنگل به راه افتاد
اسلاید ۲ اینه:
کالسکه هر لحظه دورتر میشد و بچه ها هم غمگین تر .بالاخره تصمیم گرفتند راهی را در پیش بگیرند تا بلکه راه بازگشت را پیدا کنند.بچه ها آن قدر حرکت کردند که به جنگلی رسیدند.با موافقت همه یکی یکی وارد جنگل شدند،هوا داشت تاریک میشد و جنگل هم ترسناک تر!انگار که از هر طرف چشمانی قرمز به آن ها نزدیک میشد.سارا و نورا از ترس بیهوش شدند و مهتاب گریه میکرد یکدفعه مهتاب مردی به همراه چند سگ دید،وقتی خیالش از بابت آن چشم ها راحت شد سلامی کرد و به سارا و نورا اشاره کرد.مرد با مهربانی سارا و نورا را
😃
🤔🤔🤔🤔خب الان یع اسلاید جا افتاده چیکار کنیپم؟؟
عکس اسلاید دو واستون اومدا؟
نه؟