5 اسلاید پست توسط: ★Jolia★ انتشار: 8 ماه پیش 25 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست

داستان نورا پارت ۷



لینک کوتاه

توجه!

محتوای ارائه شده در این سایت توسط کاربران تولید می شود و تستچی نقشی در تهیه محتوا ندارد بنابراین نمایش این محتوا به منزله تایید یا درستی آن نیست. مسئولیت محتوای درج شده بر عهده کاربر سازنده آن می باشد.

  • جهت اطلاع از قوانین و شرایط استفاده از سایت تستچی اینجا را ببینید.
  • اگر محتوای این صفحه را نامناسب یا مغایر با قوانین کشور تلقی می نمایید می توانید آن را گزارش کنید.

سایر تست های سازنده

نظرات بازدیدکنندگان (6)
  • image★Jolia★ سازنده
    به تو بگم "بابا؟" هرگز🙃

    در آغوش گرفت و دست مهتاب را گرفت و به طرف کلبه ای در جنگل به راه افتاد

  • image★Jolia★ سازنده
    به تو بگم "بابا؟" هرگز🙃

    اسلاید ۲ اینه:
    کالسکه هر لحظه دورتر میشد و بچه ها هم غمگین تر .بالاخره تصمیم گرفتند راهی را در پیش بگیرند تا بلکه راه بازگشت را پیدا کنند.بچه ها آن قدر حرکت کردند که به جنگلی رسیدند.با موافقت همه یکی یکی وارد جنگل شدند،هوا داشت تاریک میشد و جنگل هم ترسناک تر!انگار که از هر طرف چشمانی قرمز به آن ها نزدیک میشد.سارا و نورا از ترس بیهوش شدند و مهتاب گریه میکرد یکدفعه مهتاب مردی به همراه چند سگ دید،وقتی خیالش از بابت آن چشم ها راحت شد سلامی کرد و به سارا و نورا اشاره کرد.مرد با مهربانی سارا و نورا را

  • imageEri
    بک میدم بهم بگید در نظرات

    😃

  • image★Jolia★ سازنده
    به تو بگم "بابا؟" هرگز🙃

    🤔🤔🤔🤔خب الان یع اسلاید جا افتاده چیکار کنیپم؟؟

  • image★Jolia★ سازنده
    به تو بگم "بابا؟" هرگز🙃

    عکس اسلاید دو واستون اومدا؟

برای ثبت نظر باید وارد حساب کاربری خود شوید.