10 اسلاید پست توسط: مشترک انتشار: 7 ماه پیش 261 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
من خودم یه آدمی هستم که به صورت جدی شطرنج رو دنبال میکنم و در مسابقات شرکت میکنم.ولی بعد از این همه سال برام یه سوالی پیش اومد که من از شطرنج به معنای واقعی چی یاد گرفتم؟و این موجب درست کردن این پست شد.
شطرنج نوعی بازی تختهای دونفره است که بر روی صفحه شطرنج و با استفاده از مهرههای شطرنج (شاه، وزیر، رخ، فیل، اسب و سرباز) انجام میشود. هر یک از مهرههای شطرنج به شکل مخصوصی حرکت میکنند و قادر به زدن مهرههای حریف هم هستند.شطرنج میشه گفت به نوعی بازی استدلالی و منطقی هست و بعضی از آدم ها که خودم هم شامل حالشون میشوم از بازی کردن این بازی زیبا لذت میبرند.ولی تقریبا نزدیک چند هفته پیش که داشتم فیلم گامبی وزیر رو میدیدم(به شطرنجباز ها پیشنهاد میکنم)شبه ای در ذهنم ایجاد شد.من چندین سال به طور حرفه ای شطرنج رو دنبال کردم و بازی کردم.ولی تاحالا برام هیچوقت سوال نشده بود قبل از دیدن این فیلم،که من از شطرنج چی یاد گرفتم؟این تلنگری بود تا بتونم برای اولین بار معنای حقیقی شطرنج رو بفهمم و این پست رو بسازم.
۱-باخت بده یا خوب؟:یادمه که من اولین باری که در مسابقات شطرنج شرکت کردم از طرف مدرسه بود.خیلی هیجان زده بودم و کمی استرس داشتم.این مسابقه شامل پنج دست بود.خب من اولین بارم بود و طبیعتا چندان از قوانین خبر نداشتم.من دست اول رو باختم.دست بعدش رو هم همینطور.باور کنید که تقریبا اشک در چشمانم جمع شده بود موقعی که از دست دوم برمیگشتم.احساس ناامیدی کردم و به جرئت میگم احساس بدی داشتم از خودم.وقتی روی صندلی نشستم بدنم کاملا میلرزید و داشتم رو خورم رو کنترل میکردم.نمیدونم دقیقا چه اتفاقی افتاد.چشمانم رو بسته بودم که یه دفعه حرف یکی از معلم هام یادم اومد:"بعضی وقتا باخت اون قدرا هم که فکر میکنیم بد نیست،بستگی به نگرشمون داره.یا میتونی ازش درس بگیری یا مثل افسره ها بشینی خودت رو تحقیر کنی."باور کنید این جمله موقعی که در ناخودآگاه ذهنم موج میزد،انگار نوری در تاریکی رو برام روشن کرد.این جمله شبیه ریسه های امیدی بود که در خفقان به به سراغم اومد.یه لحظه به خودم امیدوار شدم.انگار جرغه ای در وجودم زده شده بود که با فریادی طنین انداز بهم میگفت:"عقب نکش"برای بار دیگه چشمانم رو بستم.ولی نه برای تحقیر کردن خودم.که برای مرور کردن دو دست بازی گذشته.متوجه اشتباهم شدم.دست اول فقط به پلن خودم توجه کردم و حواسم به پلن حریف نبود.این اشتباه اولم بود.و دست دوم اشتباه دومم این بود که حواسم به حرکات عجیب غریب حریف و کیش هایش نبود.طولی نکشید که دست سوم شروع شد.ولی این دفعه به خودم باور داشتم.من دست سوم رو بردم.دست چهارم رو هم همینطور و بعدیش رو همینطور.میدونید جالب تر چی بود؟این بود که در اون سه دستی که بردم ممکن بود من باز اشتباهات دو دستی که باخته بودم رو تکرار کنم.یعنی اگه من اشتباهت اون دو تا باختم رو مرور نمیکردم،نمیتونستم دست های بعدی رو هم ببرم.اون روز من مقامی کسب نکردم.ولی یاد گرفتم که از اشتباهاتم به جای مسخره بازی درس بگیرم و در بازی بعدی تکرارش نکنم.من اگه اون روز دو تا باخت رو کسب نمیکردم،ممکن بود هیچوقت نفهمم که اشتباهات میتونند معجزه باشند.
۲-وزیر از دست دادن:وزیر یکی از مهره هایی هست که خیلی مهم و ارزشمند هست و وقتی تو در بازی وزیرت رو از دست بدی،یعنی ۹ امتیاز از دست دادی.من در بازی ها بارها شده که وزیر رو از دست بدم و در بعضی از بازی ها این قدر ناامید میشدم که حرکات احمقانه ای ازم سر میزد و اینقدر که مزخرف بازی میکردم فقط به خاطر این ناامیدی،مات میشدم.ولی طولی نکشید که یه چیزی رو یاد گرفتم:"وزیرت از دست رفته،ولی شاهت که مات نشده"درسته که وزیرم رو از دست دادم،درسته ۹ امتیاز از دستم رفت،درسته که شانس بردنم کمتر میشه.همه ایناااا درست.ولی شاهم که هنوز مات نشده.چه بخوای چه نخوای بازی ادامه داره.خیلی وقتا این وضعیت در زندگی هامون پیش میاد،این که ما یه چیز ارزشمند ،یه شغل ارزشمند،یه معامله ارزشمند یا حتی....یه شخص ارزشمند،رو از دست بدیم.ولی یادتون باشه که این به معنای پایان نقش وزیرتون در صفحه شطرنجتون هست.نه به معنای پایان بازی.
۳-پیاده رونده:پیاده کمترین ارزش رو در تمامی مهره ها داره و فقط فقط میتونه به سمت جلو حرکت کنه.ولی این پیاده کوچیک و ظاهرا بی اهمیت یه قانون خیلی جذاب داره.اگر این پیاده به آخر صفحه مهره برسه میتونه تبدیل به هر مهره ای که میخواد بشه.حتی میتونه تبدیل به وزیر بشه.به این نوع پیاده میگیم پیاده رونده.اینجا یه نکته خیلی جالبی رو داره نشون میده.پیاده فقط با تلاشش جلو رفت.فقط با کوشش جلو رفت و وقتی به آخر خط رسید،میتونی تبدیل به هر مهره ای که میخواد بشه.حتی وزیر .یعنی میتونه امتیازش رو ار ۱ برسونه به ۹!!!این داستان زندگی ما آدما نیست؟آدمایی که در سخت ترین شرایط جلو رفتند.آدمایی که با تلاششون جلو رفتند.آدمایی که بقیه لقب "به درد نخور "روشون گذاشتند و باز هم جلو رفتم،و در آخر تبدیل به قدرتمند شدند.خیلی جالبه،که صفحه شطرنج چه قدر شبیه زندگیه.من یه اعتقادی که دارم اینه که ارزش پیاده رونده که تبدیل میشه،خیلی بیشتر از یک وزیری هست که از اول وزیر بوده.میدونید چرا؟چون وزیر از اول قدرتمند به دنیا اومد.ولی پیاده رونده با تلاش به اون قدرت رسید.از نظرتون لذت کدومش بیشتره؟این که از اول همه چی رو داشته باشیو ارزششون رو ندونی،یا اونی که با تلاش سختی بهش رسیدی و ارزشش رو میدونی؟
۴-تمپ؟!:در شطرنج اصتلاح تمپ به معنای از دست دادن فرصت خیلی خوبی یا زمان هست.یعنی اگر کسی همینجور الکی مهره هایش را تکان دهد و هیچ هدف خاص نداشته باشه،به این میگیم حریف تمپش رو از دست داده.به معنایی میتوان گفت تمپ یعنی وقت تلف کردن در بازی بدون هیچ هدف خاصی.از نظرتون این خیلی شبیه زندگی بعضی از آدما نیست؟آدمایی که بدون هیچ هدف خاصی زندگیشون رو میگذرونن و حرکت های مسخره ای میزنن که در آخر به هیچ دردشون نمیخوره.بذاریدزیه مثال بزنم.فکر کنید که تابستون فرا رسیده و ما دو تا گزینه داریم:AوBگزینه Aهیچ هدفی نداره و از اول تابستون تا آخر تابستون به صورت کسل کننده ای سرش تو موبایلش و هیچ کاری نمیکنه جز وقت تلف کردن.یعنی برنامه اش اینجوریه:"صبح بیدار میشه.میره صبحونه میخوره،بعد میره تو موبایل تا بعد از ظهر،بعد پا میشه یه غدا میخوره بعد دوباره تا شب میره تو موبایل.حالا جالبیش اینه تو اون موبایل هیچ کار به درد بخوری هم نمیکنه همینجوری تو اینستا و فضای مجازی میچرخه.دوباره شب پا میشه از سر موبایلش و میره شام میخوره بعد دوباره میره تو موبایل تا آخر شب.بعد میشینه میخوابه."این از وقت گذروندن گزینه A.درحالی که گزینه Aداره وقت تلف میکنه گزینه Bداره از تابستون به بهترین نحو ممکن استفاده میکنه.هر روز میره پارک ،ورزش میکنه،در تابستون یه عالم کتاب میخونه،کلاسایی که ازش خوشش میاد رو ثبت نام میکنه و با تمام وجود از تابستون استفاده میکنه و لذت میبره.کدوم گزینه برنده است؟قطعا B.چون برای تک تک حرکاتش در صفحه شطرنج زندگی اش هدف داره و مثل گزینه Aالکی حرکت نمیکنه تا بازی اش فقط تموم بشه.من خودم به شخصه بعد از این که درس تمپ رو یاد گرفتم،فهمیدم که آدما چه قدر از وقتشون به طور مزخرفی استفاده میکنند.بعد میدونید غم انگیز تر از این چیه؟این که فکر میکنند وقت هست...ولی نه.اون قدر زمان صفحه شطرنج زندگیتون کوتاهه که تا به خودت میای میبینی بازی تموم شده.پس تا میتونی در صفحه شطرنج زندگی ات بهترین حرکات رو بزن...
۵-دید باز:همیشه یادمه که استادم بهم میگفت همیشه به یه مهره اکتفا نکن،بقیه مهره هات رو هم بیار تو بازی.اوایلش که به حرف استادم گوش نمیدادم مات میشدم.ولی کم کم یاد گرفتم که از مهره های دیگه ام استفاده کنم و فقط به یه مهره اکتفا نکنم برای مات کردن.استادم همیشه میگفت در صفحه شطرنج دید باز داشته باشید و به یه مهره اکتفا نکنید چون اون مهره به تنهایی نمیتونه قدرتمند بشه.در زندگی از کلمه دید باز خیلی استفاده میشه.مثلا دیدید خیلی از آدما از یه روش میرند،بعد اون روششون به مشکل برمیخوره و نمیشه،و دیگه نمیدونند چی کار کنند.چون تنها مهره ای باهاش بازی میکردند زده شده و حالا چون دیدشون و امیدشون فقط روی اون مهره بوده،نمیتونند مهره های دیگه رو هم ببینند.دید باز به آدم کمک میکنه که همه جوانب رو ببینه.بتونه در هر شرایطی نقشه داشته باشه و فقط به یه پلن یا ویژگی اش اکتفا نکنه.یادمه استادم میگفت:"شطرنجبازی که دید باز نداره،باعث میشه نه بتونه از پلن حریف سر دربیاره،نه میتونه بقیه مهره هایش هم بیاره در زمین بازی.یادتون باشه هیچوقت نگاهتون رو محدود نکنید."
۶-قربانی کردن:در شطرنج یه نوع تکنیکی وجود داره که اسمش قربانی کردن هست.در این موقع حریف میاد یکی از مهره هایش را قربانی میکنه تا بتونه به شرایط بهتری برسد یا بتواند با قربانی کردن آن مهره در حرکت بعد حریفش را مات کند.یادمه استادم میگفتن که( مات کردن حریف و بردن تقاص داره.اگه میخوای حریف رو مات کنی مجبوری یه سری از مهره هایت رو از دست بدی.اگه میخوای مهره هایت را گسترش بدی مجبوری پیاده اضافه رو به کشتن بدی.قربانی کردن مهره هم یه نوع تقاصه که مجبوری در راه موفقیت پس بدید.)حالا من میخوام حرفای استادم رو از یه بعد دیگه برسی کنیم.فکر کنید یه دانشجویی تونسته قبولی یه دانشگاه خیلی خوب و خارج از کشور رو بگیره و بتونه اونجا تحصیل کنه.خوشا به حال اون دانشجو.ولی اینجا یه نکته ای وجود داره.اگه این دانشجو بخواد بره در اون دانشگاه تحصیل کنه مجبوره یه سری از شرایط رو قربانی کنه،مجبوره خانه اش رو ول کنه ،مجبوره از خانواده اش دور باشه،مجبوره که سخت درس بخونه ،مجبوره که از جایی که بزرگ شده بره بیرون و بره در یک کشور غریبه و خیلی چیزای دیگه.میدونید چه چیز جالبی وجود داره؟اینه که اگه میخوایم موفق شیم باید قربانی کنیم یه سری از شرایط رو.فرض کنید من میخوام در تیزهوشان قبول شم.اگه من واقعا این هدف رو داشته باشم و بخوام بهش برسم،مجبورم یه سری از کلاسای موردعلاقم رو کنسل کنم تا حواسم به درسم باشه.مجبورم نتونم فیلم مورد علاقه ام رو ببینم تا تمرکز داشته باشم و ....چه بخوایم چه نخوایم این ذات انسانه.مجبوری یه سری از شرایط رو قربانی کنی نا به یه شرایط خیلی بهتر و ناب تر برسی.اما اینجا ما قانون داریم.قانونش هم اینه که اون چیزی که دارم در راه موفقیت فدایش میکنیم جدی ارزشش را داشته باشه.اگه من دارم یه مهره رو برای مات کردن حریف فدا میکنم باید ارزشش رو داشته باشه.ولی بذارید یه چیزی رو خیلی قاطعانه بهتون بگم:موفقیت تقاص داره.
۷-جایگاه مهره هایت را بدون:در شطرنج ما باید بدونیم که موقع بازی هر مهره رو در چه جایی حرکت بدیم و جایگاه اون مهره رو به خوبی بدونیم و درکش کنیم.درواقع به معنایی نباید بذاریم از مهره هامون سو استفاده کنند برای همین مجبوریم که هر مهره ای رو در جایگاه درستش حرکت بدیم.اگر به این تکنیک با یه بعد دیگه نگاه کنیم متوجه میشویم که این مورد در زندگی هم خیلی به درد بخوره.بذارید یه مثال واقعی بزنم.یه مدتی بود که یه سری از برنامه ها میگفتند:"ما حاضریم ۳۰ میلیون پول بدیم،تا عادل فردوسی بیاد در برنامه امون مجری گری کنم.ولی عادل فردوسی قبول نکرد.میدونید چرا؟چون جایگاهش رو میدونست.میدونست که ارزش نداره که فقط به خاطر پول این قدر جایگاهش رو پایین بیاره.بذارید با یه بعد دیگه هم به این مسئله نگاه کنیم.فرض کنید یه دختربچه ی خیلی باهوشی و شاگرد اول کلاسشون،با یه دختر خیلی درس نخون و بی انضباطی دوست بشه.کم کم اون دختربچه باهوش و شاگرد اول کلاسشون،درساش ضعیف میشه و کم کم نمره انظباتش کم میشه.میدونید چرا؟چون اون دختربچه بی انظباط روی اون بچه باهوش اثر میذاره و کم کم جایگاه اون بچه میره پایین.فقط به خاطر این که اون بچه باهوش جایگاهش رو نمیدونست.افسوس که اگر بعضی آدما جایگاهشان رو بدونند چه قدر میتونند پیشرف کنند و از دوستان سمی دوری کنند.یادتون باشه همیشه جایگاه مهره هاتون رو بدونید کجاست و در چه راهی قدمی میذارید.
۸-مشکل اونقدرا که فکر میکنی جدی نیست!:در صفحه بازی شطرنج همیشه ممکنه یه سری از شرایطی پیش بیاد که اصلا به نفع آدم نیست،و این یه امر کاملا طبیعی هست.ولی میدونید قسمت غم انگیز ماجرا چیه؟اینه که بازیکن دچار یه توهم میشه.اون قدر اون مشکل رو جدی میگیره که ازش حرکت های احمقانه ای سر میزنه.ولی واقعا اون مشکل اونقدرا هم که فکر میکنی جدی نیست!فقط تو داری اینجوری فکر میکنی!ممکنه اون مشکل رو خیلی راحت تر حل کرد و نیاز به اینقدر ناراحتی نیست.در زندگی بعضی وقتا هم همچین موردی پیش میاد که آدم ها دچار توهم بشند.مثلا فکر کنید یه نفر شغلش رو از دست داده.درسته مشکل خیلی بدیه ولی نه در اون حدی که آدم برای یه شبانه روز هیچی نخوره و افسرده بشه.خب بابا برو دنبال یه شغل دیگه بگرد.درسته که ما اگه طرز نگاهمون رو عوض کنیم به مشکل،مشکل حل نمیشه.ولی میتونیم راه حل های خیلی بهتری از افسردگی و نخوردن غذا پیدا کنیم.یادتون باشه .با طرز تفکرتون قرار نیست مشکل حل بشه،ولی به خودتون آسیب خیلی کمتری میرسه و همینطور میتونید دنبال راه حل های خیلی بهتری باشید.
کلام آخر:از نظر من شطرنج یعنی زندگی.شطرنج خیلی به زندگی شباهت داره.من واقعا عاشق شطرنج هستم و تا آخرین لحظه جانم عشقم رو به شطرنج بیشتر میکنم.خیلی جالبه.من در عجبم که شطرنج چه قدر شبیه زندگی هست.از چیزی که فکر میکنید بیشتره.میدونید یکی از چیزای دیگه ای که در شطرنج یاد گرفتم چی بود؟اینه که زمانت کمه،پس تا میتونی بهترین حرکت ها رو بزن و از بازیت لذت ببر.دقیقا شبیه زندگی هست.زندگی واقعا خیلی فرصت کوتاهی هست.پس تا میتونید بهترین انتخاب ها کنید و بهترین فرصت ها را به دست بیارید.و از همه مهم تر....از زندگیتون لذت ببرید.چون تا به خودتون بیاید میبینید:۵ ثانیه..........۴ ثانیه...........۳ ثانیه............۲ ثانیه....۱ ثانیه....Game over (بازی تمام شد)
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
101 لایک