دو هفته بود که گیر پارت ۱۲ بودم. هی منتظر بودم قبول شه این پارتو بزارم. برید پایین👇🏻🪐🫶🏻
...روی طاقچه یه نامه بود. از طرف😰... وای نه!!از طرف پرفسور دامبلدور بود.با عجله بازش کردم. نوشته بود: دوشیزه کنت..متاسفانه اتفاق ناگواری افتاده است که باید با شما درمیان بگزارم. لطفا ساعت ۴ عصر به دفتر من بیاید. با تشکر. آلبوس دامبلدور. مدیر مدرسه. وای نه یعنی چی شده؟! قلبم به شدت تند میزد. الان ساعت ۳و نیم بود. سریعا لباسمو عوض کردم و ب سمت دفتر دامبلدور راه افتادم. توی راه دراکو رو دیدم. استرسم این اجازرو بهم نمیداد که باهاش صحبت کنم. حتی نمیتونستم به حرفاش گوش بدم! با بیشترین سرعتی که میتونستم راه میرفتم. ×هی وایسا چقد سریع میری! ببین... من معذرت میخوام. ولی تنها چیزی که الان باید بدونی اینه که من از پانسی متنفرم. اگرم دیدی دارم باهاش حرف میزنم فق برای این بوده که بهش بگم انقد نچسبونه خودشو. الانم اومدم که راجبش حرف بزنیم. اگر بخوایم همهچیزو اینطوری از سر بگذرونیم که نمیشه!! هیچ کدوم از حرفاش توی مخم جا نمیگرفت. فقط با بیشترین سرعت ممکن حرکت میکردم و اونم دنبالم. باورم نمیشد به خاطر یه نامه انقد استرس بگیرم. ولی نمیدونم چرا از وقتی خوندمش بهم یه حسی دست داده بود که اتفاق اصلا خوبی در راه نیس. چمیدونم یچیزی مثل م.ر.گ ینفر یا تنبیه طولانی مدت یا هرچیز بد دیگهای. دراکو هنوز پشت سرم بود. ×ببین من نمیدونم چخبره یا چته فقط میدونم تو باید به حرفام گوش بدی!! به سرعت سمتش برگشتم. -ببین لطفا الان برو بعدا قول میدم به حرفات گوش کنم. ×خیلی خب. آخرین چیزی که میخوام بگم...اینه که...اینه که...الان قراره باکویگو ب.ک.ش.ن . اگه میخوای....بیا تپهی بالای خونه هاگرید. فعلا. ازم دور شد. منم برگشتم و بعد از چند قدم به دفتر دامبلدور رسیدم. رفتم داخل دفتر. -آمممم....پروفسور؟ سلام؟......
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
18 لایک
همین الان اگه میشه بزار😂
هنوز ننوشتم ولی اگه امروز بنویسم چشم میزارم
عالی