
خب این دفعه ۱۴اُمه که میزارم امیدوارم خوشتون بیاد. لطفا حمایت کنید خیلی زحمت کشیدم تا قبول شه
..توی جنگل دراکو شروع به حرف زدن کرد...[همون چیزایی ک تو فیلم گف] هری: خفهشو مالفوی! دراکو پوزخندی زدو به ما نگا کرد. بعدم رفت سمت پاتر. اوه اوه الانه که دعوا شه!! یهو دراکو گفت:یه دیمنتور! یه دمنتور!! پاتر با سرعت باد برگشت😂 ما کلاهای شنلمونو روی سرمون انداختیم و ادای دمنتورارو درآوردیم. گرنجر اومدو پاترو کشید. -آره بنظر منم بهتره سریع تر ببریش😆 ادایی درآوردو رفت. بعد از اون کلاس شروع شد. هاگرید یه هیپوگریف داشت. چه باحاااال!!! قبلا عموم یکیشونو داشت. پاتر قبول کرد که بهش ادای احترام کنه. و بعد سوارش شدو پرواز کرد. وقتی که برگشت دراکو سمت هیپوگریف هجوم بردو گفت: تو اصلنم ترسناک نیستی مگه نه کوچولوی احمق؟! -دراکو نه! میدونستم هیپوگریف چقد با افرادی که نمیشناسه وحشی برخورد میکنه و دقیقا مثل تصوراتم اتفاق افتاد.... هیپوگریف دست دراکو رو چنگ زد. دراکو روی زمین افتاد وای نههههه!!!! -هاگرید! باید اونو ببریم درمانگاه!!!! هاگرید:من معلمم. من میبرمش. کلاس تعطیله! پاتر پوزخندی بهم زد. به سمتش هجوم بردم و دستمو بالا بردم که دستم توسط شخصی گرفته شد. گرنجر بود. -به من دست نزن دورگه کثیف! گرنجر عصبانی شد و دستشو سمت چوبدستیش برد. اما من سریع تر بودمو دستمو کشیدم. بلافاصله بعدش چوبدستیمو روبروش گرفتم و با چوبدستی اشاره کردم چوبشو ببره پایین. اونم چشم غرهای رفتو چوبشو پایین برد. ÷دختر بیا دیگه! -حیف که باید برم. ولی میتونستم ساعتها این دعوای قشنگو ادامه بدم. چوبمو توی جیبم گذاشتم و دوییدم تا به هاگرید رسیدم که دراکو بغ.لش بود. نگران بودم. ممکن بود دستش قطع شه. ضربه های هیپوگریف اصلن شوخی نیست....
...[توی درمانگاه] وارد درمانگاه که شدم چشمم به دراکو افتاد که از درد فریاد میکشید. به سمت تختش رفتم و کنارش نشستم. اون یکی دستشو گرفتم و فشار دستشو به وضوح احساس میکردم. بعد از درمانگاه به کربو گویل گفتم کمکش کنن بیاد سرسرا. چون انگار حالت بیهوشی بهش دست داده بود. -دراکو من میرم دنبال رایلی. تو سرسرا میبینمتون. کرب، گویل مراقبش باشین. کرب و گویل:باشه. ×هی زود بیا. -باشه عزیزم تو برو منم میام. ازشون دور شدمو سمت خوابگاه رفتم. در زدم رایلی درو باز کرد. -بریم ناهار؟ ÷آره بریم. باهم به سمت سرسرا راه افتادیم. توی راه پاترو ویزلیو گرنجر جلومونو گرفتن. هری:حال از خود راضی چطوره؟! هرمی:آخی احتمالا الان دیگه دستش قط شده. رون:احتمالا؟ قطعاااا!! دیگه طاقت نیاوردمو موی گرنجرو ویزلیو کشیدم. هرمی:آیییی دخترهی دیوونه!!! رون:ولم کن آییییی!!! پاتر اون دوتا و رایلی منو میکشید. -ولم کن رایلی بزار حساب این پررو هارو برسمممم!!! ÷بیا بریم شر میشهههه!!!! وقتی جدا شدیم، اون سه تا سریع دور شدن. ردامو مرتب کردم و به سمت سرسرا راه افتادیم. وقتی رسیدیم، با چشم دنبال دراکو توی میز اسلایدرین بودم ولی با کمال تعجب دیدم که....
جهت اذیت
امروز با یه نفر دع.وام شد میخوام سر شما خالیش کنم😏😏
🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪🤪
تاژ...صد برابر غلیظ تر😉😉
دیدین توی تبلیغه اولش شبیهه کارآگاه میمونه؟🧐🧐
نزدیک بود بزنم رو نهایی کردن پست🫣🫣
....دیدم که کنار پانسی نشسته و داره باهاش حرف میزنه. راستش ناراحت شدم. ولی نه از اینکه داشت با یه دختر حرف میزد، از این ناراحت شدم که هیچوقت پانسیو تحویل نمیگرفت و همیشه جلوم ازش بد میگفت. ولی حالا.... با عصبانیت به سمت نیمکتا رفتم و روی یه نیمکت با فاصله سه-چهار نفر از دراکو نشستم. ناهار مرغ سوخاری با سس تند و ژله بود. چن تا تیکه خوردمو توی لیوانم کمی آبمیوه ریختم که متوجه شدم دراکو از اون اول کنارم نشسته و داره نگام میکنه. -چیه؟! حرفمو با حالتی بیان کردم که ازش عصبانیت میبارید. آره درسته میخواستم به دراکو بفهمونم عصبانیم. ولی نه مستقیم. ×پرنسسمون چرا انقد عصبانیه؟ -انقد معلومه؟ ×ن معلوم نیس. ولی من میفهمم😁 -باشه بابا فهمیده. بی اعتنا سرمو اونور کردم و لیوانمو نزدیک دهنم بردم. اما تا اومدم بخورم گرمی نفس ینفر به گردنم خورد و ینفر گردنمو ب.و.س.ی.د . با سرعت باد برگشتمو با قیافه شیطنتآمیز دراکو روبهرو شدم. -چرا این کارو کردی؟ ×نمیتونم د.و.س دخترمو ب.و.س کنم؟! -نخیر. حداقل نه تا وقتی که با دشمن همون د.و.س دختر بگی بخندی😠 ×کی؟! من؟! نکنه منظورت پانسیه؟؟؟ -بله دقیقا درست فهمیدی. ×بیب آخه من چکار اون دارم. اون ورور میکنه بغل گوشم. -باشه. دستت چطوره؟ ×خوبه. -باشه. ×شاید تا یه هفته نتونم مشق بنویسم. -به کربو گویل بگو برات بنویسن. ×نمراتمو که از سر راه نیاوردم. -یه فکری دارم. بده یکی از این دخترا که خیلی شیفتته بنویسه نظرت چیه؟😃 ×کی شیفته منه؟ -چمیدونم مثلا پانسی جوووون[به مسخره جونشو کشید] از سر میز پاشدم و ب سمت خوابگاه راه افتادم. ×هی وایسا! احساس کردم دنبالم میاد. سرعتمو بیشتر کردم و بعدش برگشتم. کسی نبود. سرعتمو پایین آوردم. وقتی به خوابگاه رسیدم یه نامه روی طاقچه بود....نامرو برداشتم. وای نه😰 از طرف....
متاسفانه به پایان رسید چالش داریم🫶🏻🫶🏻🪐🪐🪐🪐🪐🪐🖤🖤🖤🖤🖤🖤
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
متیو
متیو؟🗿😐
★جذابا میشه به نظرسـ٭ـنجی آخرم سر بزنید★
ج.چ : هری ؟ هرماینی ؟ رون ؟ دراکو ؟ لوسیوس ؟ پانسیییییییی ؟
عالیییییی
عالی بود💚
بک میدم