
فقط میتونم گریه کنم...
یاداشت های همسر آلن کمی قبل از مرگ آلن ریکمن...... او اغلب از درد رنج می برد، احساس ضعف می کرد و زیاد می خوابید. هر دوی ما متوجه شدیم که به جای سالها، درباره ماهها صحبت میکنیم، اما همچنان امیدوار بودیم که شیمیدرمانی مؤثر باشد و شاید تومور را تثبیت کند. بنابراین ما به برنامه ریزی برای تعطیلات کریسمس و سال نو ادامه دادیم. قرار بود کریسمس را با دوست خوبمان سارا شوگرمن و دیگران در خانه دوست داشتنی اش در شیرنسی بگذرانیم. و آنها قصد داشتند سال نو را در نورفولک جشن بگیرند. در 19 دسامبر، برای من مشخص شد که آلن باید به بیمارستان برود، اما آن روز قرار بود برادرش دیوید و همسرش برای ناهار با ما بیایند، و عصر به زویی قول دادیم که به نمایشی برود که در آن او. بازیگری می کرد و آلن در سبک کلاسیک خود، با وجود درد، کسی را ناامید نکرد. اما من پزشک مشاورمان را متقاعد کردم که صبح روز بعد او را در بیمارستان بستری کند. همین کار را کردند. پس از آن هرگز بیمارستان را ترک نکرد. ما به سرعت متوجه شدیم که باید به برنامه های کریسمس خود پایان دهیم (دوستان و اقوام زیادی برای تعطیلات به دیدن ما آمدند). فکر می کنم برای همه واضح بود که چقدر جدی است. آلن هنوز امیدوار بود که برای سال نو از پسش بربیاید و یک روز قبل مرا به خانه فرستاد تا وسایلم را جمع کنم، اما وقتی با دو چمدان برگشتم، مشخص شد که هیچ چیز درست نمی شود. او خیلی ضعیف بود. عید نوروز با همیشه فرق داشت. من تا غروب در بیمارستان بودم، اما آلن می خواست بخوابد، بنابراین حدود ساعت 20:00 رفتم. صبح روز بعد او گفت که ساعت 11:50 شب از خواب بیدار شده و آتش بازی را از تلویزیون تماشا کرده است. دو هفته آخر زندگی آلن شگفت انگیز بود. معلوم شد که در حال مرگ است. دکتر مشاور ما گفت آنقدر بد است که حتی ممکن است قبل از کریسمس اتفاق بیفتد.
صبح روز بعد او گفت که ساعت 11:50 شب از خواب بیدار شده و آتش بازی را از تلویزیون تماشا کرده است. دو هفته آخر زندگی آلن شگفت انگیز بود. معلوم شد که در حال مرگ است. دکتر مشاور ما گفت آنقدر بد است که حتی ممکن است قبل از کریسمس اتفاق بیفتد. با این حال، پزشکان کاری جز تسکین او از درد نداشتند. کاری که آنها کردند. در این دو هفته اتاق آلن تبدیل به سالن شد. بلیندا یک درخت کریسمس رومیزی آورد، اما یک چراغ کف، یک بالش و یک پتو برای انداختن روی مبل آورد. و یک آبجو. میراندا یک تغذیه کننده پرنده اضافه کرد. از من خواسته شد که یک میز کنار تخت خوب از خانه برای یک چراغ کف بیاورم. دوستان هر روز می آمدند - هر بار متفاوت. گاهی اوقات آلن به من می گفت که می خواهد چه کسی را ببیند. و گاهی مردم همینطور می آمدند. ما اغلب زیاد می خندیدیم. آلن در رختخواب بود، اما همیشه ریاست جلسات ما را بر عهده داشت. او همچنین با دوست عزیزمان، طراح داخلی Caroline Goldewey، برای برنامه ریزی آپارتمان جدیدی که خریداری کردیم، کار کرد. او حتی یک یادداشت اضافه کرد: "و بهتر است بلافاصله یک درب گربه شیطانی درست کنید." او آن را ساخته است. او مراسم تشییع جنازه خود را اداره کرد. ایان ریکسون (کارگردان تئاتر) مسئولیت این کمپانی را بر عهده داشت. آلن مکان را انتخاب کرد که چه کسی سخنرانی می کند و موسیقی پخش می شود. من و ایان در کنار تخت او نشستیم در حالی که او تصمیم می گرفت کدام قطعات میراثش ارزش نشان دادن دارد. آلن توسط افرادی که او را دوست داشتند احاطه کرده بودند و تا 13 ژانویه کنترل کامل همه اتفاقات اطرافش را در دست داشت. اما سپس فرمان را رها کرد و در 14 ژانویه 2016 در ساعت 9:15 او رفت. من آنجا بودم. او از درد رنج نمی برد. او همین الان رفت. فاصله زمانی بین تشخیص و مرگ آلن شش ماه بود که برای سرطان لوزالمعده معمول است که معمولاً سه ماه به فرد فرصت میدهد زیرا هنوز هیچ آزمایش تشخیصی وجود ندارد و طیف علائم بسیار گسترده است (من به هیئت مدیره سرطان پانکراس انگلستان پیوستم، به این امید که ما پول جمع آوری خواهیم کرد تا تحقیقاتی را تأمین کنیم که به ما امکان می دهد یک سیستم تشخیصی ایجاد کنیم که زندگی آلن را نجات دهد). آلن در صبح روز 3 فوریه با حضور دوستان نزدیک و خانواده سوزانده شد. مراسم یادبودی در همان روز در کلیسای بازیگران در قلب تئاتر لندن برگزار شد. ایان یک بازیگر پر ستاره از جمله جی کی رولینگ را کارگردانی کرد. مگان دادز یک مونولوگ از نام من ریچل کوری است خواند. صدا انتخاب آلن بود: Uptown Funk و Take It with Me اثر تام ویتس. تنها گزیده ای از کار بازیگری آلن که او مجوز ساخت آن را صادر کرد، قطعه ای از فیلم شاهد انقلاب اثر پیتر بارنز بود. ما در نهایت به خواندن The Sun Ain't Gonna Shine Anymore [از برادران واکر (1966)] با دیگران پرداختیم. و سپس، طبق سنت، کشیش ریچارد سیمز از همه خواست تا آلن را "تشویق ایستاده طولانی و قدرتمند" کنند. ریما هورتون
خب تموم شد...اینو از یه پاترهد روسی گرفتم...البته توی یه سایت خارجی هم دیدمش
تا حالا اینقدر تو زندگیم گریه نکرده بودم...خداحافظ فعلا...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام به همگی به مسابقه ام سر بزنید و شرکت کنید پلیز💙💜💛
جایزش لایک تست ها+فالو+دادن کامنت خوشمل 🌙
وایبتو⁂ایندفـعهمتفاوتـ✈︎با،استیکرˢᵗⁱᶜᵏᵉʳ!فقطـوفقطـ!20امتیاز➜ادمــینپــــیــن¿✔︎
برای حمایت از تست/پست شما✨️♥️
ممنون میشم به تستای منم سر بزنی🥡🍕
فکر کن مراسم خاکسپاریتو خودت تنظیم کنی..ض
Cry....
🥺🥺🥺🥺🥺🥺😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭😭💔💔💔💔💔💔💔💔
😪😪
برای شادی روحش چوبدستی ها بالا...🥺💔
وای گریم گرفت
هعیب
عههه راستی یادم اومد این یه تیکه ته کتابش بودددد
مگه کتابش رو داری؟
جای اینکه اشکمونو دربیاری کمیک بزار یکم بخندیم😂🤧🤌🏻
دندون به جیگر بزار😂
فردا میزارم
در انتظار فردا...
🥲