
قراره جای جومونگ کمی از افراد شجاعی بدونیم که تا آخرین لحظه برای کشورمون جنگیدن ولی متاسفانه شهرتشون از شخصیت های خیالی کشورهای دیگه خیلی کمتره...

بهرام چوبین (به دلیل قد بلند و عضلانی بودن به چوبین(مثل چوب) معروفه) توی دوران ساسانیان از بهترین افسرهای ارتش امپراتوری ایران محسوب می شد. از اون به عنوان یکی از نابغه های نظامی جهان اسم میبرن. بهرام چوبین برای جنگ با لشکر 300 هزار نفری خاقان فقط 12 هزار نفر از ارتش ایران که همشون بالای 40 سال سن داشتن رو برد. توی این جنگ بهرام چوبین به تیرانداز ها دستور داد که تیر هایی آتیشن و آغشته به نفت رو به سمت دشمن شلیک کنن تا آرایششون به هم بریزه و خودش 2هزارتا از سربازهارو برداشت و به سمت جایگاه خاقان حمله کرد و خاقان هم موقع فرار کشته شد و پسرشم اسیر شد. این جنگ فقط یک روز طول کشیده و یکی از شگفتی های تاریخ نظامی جهانه.

هارپاگ از فرماندهای حکومت ماد بود که کوروش بزرگ رو(بیشتر به قصد انتقام) حمایت کرد. این کار باعث شد بیشتر سپاهش به سپاه کوروش اضافه بشن تا اون قدرمتند تر از قبل بشه و باعث وحشت کشور های همسایه مثل لیدیه و بابل بشه. یکی از معروف ترین جنگ های کوروش نبردش با لیدیه اس که با یه حقه ی جالب تونست شکستشون بده. توی یکی از جنگ های لیدیه اونا یه دشت رو برای جنگ انتخاب کردن تا راحت تر بتونن با سواره نظام هاشون به جنگ با کوروش برن ولی هارپاگ به کوروش گفت که اسب ها از شتر میترسن و به همین ترتیب سربازای ایرانی سوار شتر شدن تا به جنگ برن و اونجا اسب های سپاه لیدیه از شتر ها ترسیدن و فرار کردن و باعث شکست سپاهشون شدن(البته باید به اینم اشاره کرد که هارپاگ مامور کشتن کوروش توی دوران نوزادی بوده ولی این کار رو نکرده و کوروش جونش رو و ما کشور و ملیتمون رو بهش مدیونیم)

جلال الدین خوارزمشاه در زمان حمله ی مغولان به ایران وقتی که پدرش داشت نقشه ی فرار رو برنامه ریزی می کرد اون به دنبال راهی برای شکست سپاه مغول میگشت(ای کاش شاه بود..)میگن جوری میجنگیده که یکی از مغولان بهش گفته بود مرد دوران تویی! اولین شکست مغولان به دست جلال الدین اتفاق افتاد که متاسفانه به دلیل اختلاف بین سپاه ایران این پیروزی زیاد دووم نیاورد و جلال الدین مجبور شد دوباره دنبال جنگجو برای سپاهش بگرده ولی چون وقت زیادی نداشت با همون افراد کم به سپاه چنگیز حمله کرد و از طریق رود سند شنا کنان خودشو به هند رسوند.شجاعت جلال الدین باعث شد حتی چنگیز هم اون رو تحسین کنه و به بچه هاش نشونش بده. بعد از اینکه چنگیز مرد، جلال الدین دوباره با سپاه خودش برگشت و اول خلیفه رو شکست داد بعدش آذربایجان و گرجستان رو گرفت و به جنگ با مغولان رفت. سپاه مغول شب جلال الدین رو غافلگیر کرد و اون فقط تونست خودشو نجات بده و موقع فرار کشته شد..

پیروز نهاوندی یا ابولولو(به معنیه پدر مروارید) سرباز ایرانی بود که موقع حمله اعراب به ایران جنگید و وقتی هم که ایران به دست اعراب افتاد اسیر شد و به عنوان برده فروخته شد. پیروز نهاوندی که قصد داشت انتقام خون های ریخته شده ی هموطناش رو بگیره، عمر که دستور حمله به ایران داده بود رو کشت و در آخر پسر عمر اون و دخترش رو به قتل رسوند.

سردار رستم فرخ زاد و بهمن جازویه دو تا از سردار های ساسانی در زمان حمله ی اعراب به ایران بودن. سپاهی که رستم فرخ زاد برای دفاع از ایران جمع کرده بود با فرماندهی بهمن جازویه با اعراب جنگیدن و توی جنگ پل ابوعبیده رو با حدود چهار هزار نفر از لشکریانش کشتن و افراد باقی مونده هم فرار کردن. بهمن جازویه خواست که اونارو دنبال کنه ولی بهش خبر رسید توی تیسفون شورش شده و اون برگشت.در آخر ایران برنده ی این جنگ بود. یک سال بعد از این پیروزی عمر یه سپاه دیگه فرستاد ایران ولی این بار خود رستم فرخ زاد فرماندهی لشکر ایران رو به عهده گرفت و دو سپاه توی قادسیه رو به روی هم قرار گرفتن.این جنگ چهار روز طول کشید توی روز اول ایرانی ها به دشمن برتری داشتن ولی توی روز سوم به دلیل توفان شن به سمت لشکر ایران و رسیدن سپاه کمکی به اعراب جنگ برای ایرانی ها سخت شد و رستم فرخ زاد و بهمن جاذویه و چند سردار دیگه ایرانی کشته شدن و اعراب پیروز شدن. موقعی که جسد رستم فرخ زاد رو پیدا کردن جای صد ضربه شمشیر و نیزه روی تنش بود..

سورنا یکی از سرداران بزرگ و نامدار تاریخ در زمان اشکانیانه که اولین شکست رو به رومی ها تحمیل کرد.کراسوس فرمانروای بخش شرقی کشور روم با سپاهی۴۲ هزار نفری که خودش فرماندهیشون رو به عهده داشت به سمت ایران حرکت کرد و پادشاه اشکانی، سورنا رو مأمور جنگ با کراسوس و دفاع از کشور کرد.در جنگ حران، سورنا با یک نقشه نظامی ماهرانه تونست یک سوم سپاه روم رو نابود و اسیر کنه. سپاه روم هرچی جلوتر میومد هیچ اثری از ارتش ایران نمیدید. این همون نقشه ی سورنا بود که دستور داده بود پشت تپه ها قایم بشن .اون زمان ایرانیا یه وسیله داشتن که باهاش صدای حیوونای درنده و وحشتناک رو در میاوردن و باعث از بین رفتن نظم سپاه روم شدن . در اخر ایرانیا از پشت تپه ها درومدن و مقابل سپاه کراسوس قرار گرفتن همین باعث شد که اون دستور حمله رو بده و در کمال تعجب ایرانیا عقب نشینی کردن و اینام دنبالشون رفتن و اخر سر ایرانیا گروه گروه گیرشون میاوردن و از بین میبردنشون و خودشون سالم میموندن. از داستان پیکی که سورنا برای کراسوس میفرسته نباید گذشت. توی این داستان گفته میشه سورنا یه پیک رو به سمت کراسوس میفرسته و میگه من دنبال درگیری نیستم بیا صلح کنیم در غیر این صورت لوکیشن بده بیام بالاسرت کراسوسم که جوگیر شده بود میگه من اصلا با تو صحبتی ندارم خودم با لشکرم میام تیسفون با اقا بالاسرت حرف میزنم پیک ایرانم همونجا کف دستشو نشون کراسوس میده میگه اینجا مو میبینی؟ کراسوس میگه نه پیک هم میگه هر وقت کف دستم مو دیدی دیوارای تیسفونم میبینی گلم(ایرانیه دیگه مگه کم میاره)

آریوبرزن یکی از سرداران بزرگ تاریخ ایرانه که در برابر اسکندر مقدونی تا آخرین لحظه وایساد . توی جنگ دربند پارس آخرین سربازای ایران که تعدادشون خیلی کم بود(5000 پیاده و 40 سوار) به فرماندهی آریوبرزن دربرابر سپاه اسکندر دفاع کردن و اونارو مجبور به عقب نشینی کردن. زمانی که لشکر اسکندر به دروازهها رسید، آریوبرزن و همراهانش از بالای دروازه سنگ های بزرگی به سمتشون پرت میکنن که تعدادی ازشون کشته میشه و باقی عقبنشینی میکنن. ولی یه چوپان یا کشاورزی محلی راهی رو برای دورزدن گذرگاه به اسکندر نشون داد که با استفاده از اون اسکندر تونست آریوبرزن و افرادش رو محاصره کنه. تمام لشکر ایران غافلگیر و کشته شدن ولی آریوبرزن و چند تا از سوارکارا فرار کردن. (اسکندر که با دیدن شجاعت سردار ایرانی، شگفت زده شده بود، از او خواست که تسلیم شود و در عوض، حکومت ایران را بپذیرد. آریو برزن پیشنهاد شرم آور سردار مقدونی را نپذیرفت. مورخان روایت کردهاند که اسکندر، چند بار درخواست خود را تکرار کرد، اما سردار ایرانی حاضر به پذیرش این پیشنهاد ننگین نشد و گفت:من تا پای جان و لحظه مرگ، پایداری خواهم کرد.) در آخر هم آریو برزن به دست سپاه اسکندر کشته شد...
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!