
اولین رمان منننن لایک ، فالو ، کامنت فراموش نشهههه کیوتاااا

هوا ابری بود. احساس میکردم اون لحظه آرامش دارم. دم پنجره نشسته بودم و راجب امروز فکر میکردم. امروز چه کار بدی کردم چه کار خوب؟ تو فکر بودم که خوابم برد. .....................لحظه ای بعد.................. ساکورااا ساکوراااا ؛ بیا پایین غذا بخورررر. چشامو باز کردم و دیدم داره بارون میاد. خب معلومه وقتی هوا ابریه یعنی بارونم میاد.

وقتی دیدم بارون میاد در کمدم رو باز کردم و سریع کاپشنم رو برداشتم و گوشیمو و هدفونمم برداشتم و سریع از پله ها اومدم پایین تا مامانم میخواست بگه کجا میری از در خارج شدم. توضیح کوچیک:مامان ساکورا ریناس باباش تایگاس و خواهر کوچیکش رزی علامت رینا=☆ علامت تایگا=♡ علامت رزی=◇ ☆: کجا رفت؟ ♡:خب مثل همیشه بارون میاد و رفته بیرون قدم بزنه. ◇:من نمیخورم مامان ☆:باشه ......................از زبان ساکورا.................. داشتم قدم میزدم یه لحظه چشامو بستم گذاشتم. انگار هوا داشت کنترلم میکرد. یه پسری داشت میدویید و حواسش یه دور و برش نبود.
اون نزدیکم شد و خورد به من. من و افتادم اون افتاد روم. سرشو پایین برده بود. وقتی سرشو بالا آورد دیدم داشت گریه میکرد. به من خیره شد. ......................از زبان پسر................... وای چرا دختره انقدر خوشگل بود. گونه های دوتامونم سرخ شده بود. -ها ام ام من واقعا معذرت میخوام. دستتو بده به من. ....................از زبان ساکورا................. دستشو گرفتم و بلند شدم. انگاری هردومون داشت گریمون میگرفت. -------------از زبان پسر------------ می... میشه فردا همو نزدیک ایستگاه اتوبوس ببینیم ، ساعت هشت. -باشه ولی اسمتو بگو من ساکورام. -منم کریستین هستم. -فردا میبینمت خدافظ. -خدافظ.

.........................ساکورا......................... برگشتم خونه. آه چه روزی بود احساس میکردم ع.ا.شق شدم.قضیه رو به مامان بابام یا حتی خواهرم نمیگم. چون مامان و بابام دعوام میکنن. ♡:برگشتی؟ مگه نگفته بودم روزهی بارونی بیرون نرو؟ -اشک تو چشام جمع شد محکم و سریع جواب دادم = نه من فردا هم میرم چه بارونی چه آفتابی من دیگه ۱۷ سالم شده بچه نیستم که اه. بابام بهم چشم غره ای رفت و از اتاقم خارج شد. ◇:خوب میشناسمت ساکورا چی شده؟ دلم میخواست بهش بگم. -میگم ولی قول میدی به کسی نگی؟ ◇:آرههههههه _هعییی ببین من سر راهم یه پسر خوشتیپی به اسم کریستین برخوردار شدم. من حس میکنم عااا.... ◇:دیگه ادامه نده فهمیدم مامان بابا میشنون قول میدم به کسی نگم. -مرسی رزکم ◇:صددد بارررر بهتتتت گفتمممم رزکمممم صداممم نکننننن منننن رزیمممممممم -خشم تمساح نگیر اوکی رزکم. هر دومون خندیدیم. با اینکه کوچیکه ولی درک بالایی داره.
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
خیلی قشنگ بود :))) حتما ادامه اش بده 🥺
مرسیییی چشم
3>>>>
ـاین ـکامنت ـجهت ـحمایت ـاز ـشماست ـو ـارزش ـدیگه ـای ـنداره ⭑🌷
♡♡
خسته نباشید عالی بود🌹🚶♀️
مرسی