
اینم پارت ۱۱ خیلی زحمت کشیدم تورو خدا لایک کنیدو کامنت بزارید🥺🥺
..داشتیم راه میرفتیم که صدا اومد. صدای ناله بود....ولی کسی نبود....اما دقیقا همون لحظه گرنجر و ویزلی نزدیک یه تخته سنگ شدن. همونجایی که منبع صدا بود. گرنجر رفت سمت سنگ و دستشو بالا برد. داشت چکار میکرد؟ و بعد یه پارچرو کشید که پاتر زیرش بود. رایلی متعجب بهم نگاه کرد....توی گوشش گفتم:پاتر توی سال اول یه شنل نامرئی از پدرش بهش ارث رسید. رایلی دباره متعجب نگام کرد، سری تکون دادم و به پاتر نگاه کردم. اون داشت به گرنجر میگفت:اون پدرو مادرمو کش.ت...[بازم همون چیزایی که گفت] منو رایلی یذره ناراحت شدیم. چون واقعا ناراحت کنندس که قا.تل پدرومادرتو پشت سرت ببینی. وقتی داشتیم برمیگشتیم توی سکوت فرو رفته بودیم. تا اینکه داخل خوابگاه بغض رایلی شکست و خودشو روی تخت انداخت. آسو پانسی هنو برنگشته بودنو تنها بودیم. -قربونت برم آخه، واسه اون پاتر انقد گریه نکن.[رایلی:÷] ÷کی واسه...اون..گر..یه کرد.....دلم...برای....مامان بابام...تنگ شده. -آخه عزیز من توکه اونارو زبونم لال از دست ندادی که. فق چن ساله نمیبینیشون. ولی اگه بهشون بگی برگردن برنمیگردن؟! ÷چرا ولی.... -..ولی نداره. هروقت دلت تنگ شد اگه هم نمیخواستی خودت بگی به مامانم میگم بهشون نامه بده. باشه؟ هالام بیا بغ.لم🖤 توی بغ.لم گرفتمش و موهاشو نوازش کردم. -میخوای یه دوش بگیری؟ ÷آره بنظرم بهتره برم. -اوک برو تا در بیای برات یچیزی میارم بخوری😊 ÷مرسی❤️ لبخندی زدو رفت. چند دیقه بعداز رفتنش آستوریا و پانسی خنده کنان وارد شدن. برام عجیب بود چون آستوریا از پانسی خوشش نمیومد ولی هالا.... فکرامو پس زدم و سمت کمد رفتم. یه کافی برداشتمو برای رایلی کنار گذاشتم. درو زدن. -آستوریا میشه درو باز کنی؟ +ن، خودت باز کن😂 با پانسی زدن زیر خنده. عصبانی شدم و سمت در رفتم. دراکو پشت در بود و یه گل توی دستش بود. ×میای بریم بیرون؟ -میخوام بیام ولی....

....میخوام بیام ولی...بزار رایلی از حموم دربیاد بعد. راستش.... رفتم توی راهرو و درو بستم. -راستش حالش یذره خوب نیس. با آسو پانسیم کنار نمیاد. بزا دربیاد بعد میام. یه پنج دیقه. ×اوکی گلم همینجا منتظر میمونم. -باشه مرسی. لبخندی زدم و رفتم داخل اتاق. رایلی هم از حموم دراومد. براش کافی رو بردم و گفتم میخوام برم بیرون. ÷باشه برو اتفاقا میخواستم برم کتابخونه. -باشه اتفاقا میخواستم بپرسم چکار میخوای بکنی. رایلی لبخندی زد و منم سمت پرده رفتم. لباسمو با یه هودی سفید و شلوار کارگو عوض کرد. بوتای های سفیدمو برداشتم، موهامو باز گزاشتم و بیرون رفتم[عکس در اسلاید. راستی اونا رنگ موی اشلی نیس ولی دوسشون دارم]..... از زبان دراکو: بیرون راهرو منتظر اش بودم که چشمم به بیرون پنجره افتاد. باورم نمیشد. پدر اومده بود. هرجور شده بود باید ازش دوری میکردم. توی همین فکرا بودم در اتاق اشلیاینا باز شد و اش با استایل اسپرت همیشگیش اومد بیرون. ×بریم؟ -آره ببخشید منتظرت گزاشتم. ×مشکلی نیس. راستش میخواستم ببرمت جنگل ولی اگه موافقی بریم سمت حیاط هاگوارتز. -اوکی بریم. ×بدون گل؟ -واو مرسی خیلی خوشگله❤️ ×بریم؟ -آره بریم. باهم سمت حیاط راه افتادیم بابام داشت سمت خونه هاگرید میرفت. خب خوبه ما برعکسش حرکت میکنیم. اما به طرز عجیبی یهو جلومون سبز شد. -آو سلام آقای مالفوی😊 لوسیوس: سلام دوشیزه کنت. حالتون چطوره؟ سلام پسرم. ×سلام پدر. -ممنون☺️.از پدرو مادرم خب دارید؟ لوسیوس: همگی حالشون خوبه🙂[از اون لبخند زورکیاش😅😂] -ممنون. ×پدر با من کاری داشتین که اینهمه راه اومدین؟ لوسیوس: اوه بله پسرم با من بیا. ×ولی پدر نمیخوام اشلیو تنها بزارم. -هی! روی حرف پدرت حرف نزن برو دیگه. لوسیوس: فعلا خدانگهدار دوشیزه کنت. -خداحافظ😊 ×زود برمیگردم. -مشکلی نیس. همراه پدر از اشلی دور شدم. ×پدر انقد کارتون واجبه که باید اشو تنها بزارم؟ لوسیوس: ببین دراکو، امسال اون هاگرید بدرد نخور معلمتونه. میخوام هرکار مسخرهای ک کرد به من خبر بدی. ×چشم پدر حالا میتونم برم؟ لوسیوس:آره برو. خداحافظ. ×خدانگهدار. از پدرم دور شدم و توی مسیر جایی که به خوابگاه اش میخورد مسیرو برگشتم. ولی اشلی اونجا نبود.. در خوابگاهو زدم. پانسی درو باز کرد....

...پانسی درو باز کرد. ×سلام پانسی اشو ندیدی؟ پانسی:وای دراکو! سلااامم😁 نه با تو اومد بیرون. -ببخشید؟ عه دراکو تو اینجایی؟ بغ.لش کردم. ×دختر کجایی؟! -ببخشید رفتم یچیزی رو برسونم. پانسی رو دیدم که از حسودی ترکید و درو محکم بست. منو اش جفتمون خندمون گرفته بود ولی تحمل کردیم. -نمیای داخل؟ راستش نگران رایلیم انگار با پانسی و آس دعواش شده. ×مرسی. اوکی برو مراقبش باش. اگرم کاری داشتید رو من حساب کنید. چشمکی زدم و یه لبخند تحویلم داد. -حتما مرسی، فعلا. ×خدافظ. به سمت خوابگاه خودم حرکت کردم. فردا با همون هاگرید کلاس داشتیم چه مسخره🙄...... [صبح ساعت ۹] از زبان اشلی: هی رایلی پاشو دیرت میشه ها. اولین کلاس امروز بنظر باحال میاد. ÷سلام صب بخیر بریم. امروز با هاگرید کلاس داشتیم. پس به سمت خونش راه افتادیم. اونجا دراکو رو دیدم و پنج تایی یعنی منو رایلیو دراکو و کربو گویل همینطوری راه میرفتیم. صدای آستوریا و پانسی رو میشنیدم که چطور باهم میگن میخندن. نگاه پر معنیای بهشون انداختم و بعد رومو به رایلی کردم. اونم تعجب کرده بود. وقتی رسیدیم به جایی که کلاس برگزار میشد، دراکو شروع به حرف زدن کرد..... [اینم اون مدل موئه که گفتم دوسش دارم. تو اسلاید قبل یادم رفت]
راستی یچیزی.... مدل موی اشلی اون عکسی که من بهتون دادم کمیابه ببخشید اگه مدل موها رنگشون همون نیس تچکر💚🐍💚🐍💚🐍💚🐍💚🐍🐍💚🐍💚🐍🐍💚🐍💚🐍💚🐍🐍💚🐍💚🐍💚🐍💚💚💚🐍💚🐍🐍💚🐍💚🐍💚🐍
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
مایل به فرند؟
حتمن خوشبختم
منم
پس تو لیست دوستات اضافم کن
باشه حتمن
میتونم اش صدات بزنم ؟
حتمن مرسی
البته اسم خودم آنیا هس توی بیوم گفتن😅
من اسمم آندیاس 😅
دوستام آندی یا بعضی اوقات آنی صدام می کنن
به منم آنی میگن
هرچی دوس داری صدا کن💚💚
به منم آنی میگن
هرچی دوس داری صدا کن💚💚
منتظر هجدهمین قسمتشم
ادامه بده دیگه
باشه چشم
اومدم سفر بخدا ولی میزارم
پارت بعد رو کی میذاری؟
گذاشتم منتظر انتشارشم
خیلی خوب بود🐈🦋
معلومه که بزار
عالیییییییییی بود
مثل همیشه فوق العاده
عالیی
عالییییی