سلام سلام حرفی ندارم😂😑 برید داستانو بخونید
مین سو تو اتاقش نشسته بود و داشت با موهاش ور میرفت و به این فکر میکرد که در اینده چی در مقابلشه🤔😁تو همین فکر بود که یکی درو میزنه با خیال اینکه یکی از خدمتکارا باشه با یه تاب صورتی و شلوارک رفتم درو باز کردم که یهو چشمام گرد شد جونگ کوک بود!! گفت بابات اینو فرستاد(تو دلم:وای بابا دوباره شروع شددددددد)
گفت بابات گفت من تو رو تو حیاط ببینه با همون وضع رفتم تو حیاط
کات صحنه عوض میشه😂
از زبان رز:
اون جاستین بود
درخواستشو از سر مجبوری قبول کردم
اخه بقیه داشتن نگاه میکردن(نکته جاستین از فامیلای رزه)
با بی میلی در حال رقص بودم که نمیدونم چیشد یهو افتادم و همه چی سیاه شد
8 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
وایییییییییییی پارت بعد خیلی داستانت جالبه دارم میمیرم از فضولی
عالی
پارت بعدی رو بزار
منتظر بعدی هستم 💜
لایک❤