
کامنت و لایک فراموش نشه😉 کامنتا داره میاد پایین حواسم هستا😐
از زبان دراکو: برای محافظت از اشلی فق ب ی نفر نیاز نداشتم ک اومده بود. اونم...متیو بود. -دراکو چیزی شده؟🤔 ×نه چطور؟ -چرا یچیزی شده،تو فکری😔 -میتونم باهات راحت باشم؟ سرشو تکون داد. از آستوریا جدا شدو باهم رفتیم یجای خلوت تر. -بدو پسر جون به لبم کردی. ×راستش مشکل متیوئه😒 -چرا؟ ×خب خیلی روی مخمه. سال پیشم میخواست با تو دوس شه. -خب اگه میخواد با من دوس بشه اشکالش چیه؟ ×اشلی....اون از خانوادهی ریدله. درسته پسر خوبیه ولی من از بچگی باهاش بزرگ شدمو اخلاقاشو خیلی خوب میشناسم. وقتی خیلی کوچیک بودیم، ی دفهای جوش آورد. خیلی ی دفهای!! بعد که به بابام گفتم گفت این ب خاطر اینه ک خون ریدل توی رگاشه و وقتی روح ولدمورت آزرده میشه این اتفاق میفته. واسه همین نگرانم ک ب تو آسیب بزنه. از زبان اشلی: چقد راجبش اشتباه فکر میکردم. میشد از توی نگاش خوند ک واقعن نگرانمه. ب خاطر اینکه انقد اذیتش کردم ب خودم لع.نت میفرستادم و ناراحت بودم. ×اش...من خیلی بهت اعتماد کردم ک اینو گفتم لطفا خرابش نکن😞 -نا امیدت نمیکنم قول میدم🙂 ×مرسی🙃 خیلی وجهشو حفظ میکرد و همیشه خودشو قوی نشون میداد ولی خیلی نگرانش بودم شدیدا داشت از لحاظ روحی بنظرم ضربه میخورد. تو همین فکرا بودم که رسیدم خوابگاه. جلوی در خوابگاه متیو بهم سلام داد. منم جواب دادم. ولی وقتی یاد دراکو افتادم خیلی باهاش گرم نگرفتم. تا اینکه....

...تا اینکه یکم بهم نزدیک شد. مت: راستش اشلی...به مامانم گفتم راجبت. گفت اگه باهات دوس شم میزاره بیام هاگوارتز. منم چون راب.طه خیلی بدی با ت نداشتم گفتم شاید پیشنهاد دوستیمو قبول کنی😊 -خب اشتباه فک کردی😒 مت:چی؟! -ببینید آقای ریدل، من نمیخوام با شما دوس باشم. و اینکه ناراحت بشید هم به من اصلا ربطی نداره😏 فعلا خداحافظ🙂 وارد خوابگاه شدم. رایلی توی اتاق بود. صبحش کلاس معجون سازی داشتیم پس سریع رفتم توی رختخواب. رایلی:دختر تو خوبی؟ پاشدم نشستم روی تخت. -رایلی...میشه باهات صادق باشم؟ رایلی:حتمن راحت باش گوش میدم. -رایلی از وقتی دراکو رو شناختم احساس میکنم در قبال شاد بودنش مسئولم. چون زندگی واقعن سختی داره منم وضع خانوادشو دیدم. ولی حسی ک بهش دارم مثه حسیه ک ب تو دارم. رایلی:پس بیا از فردا خوشحالش کن. -چجوری آخه؟! رایلی:مثلن براش هدیه بگیر، چمیدونم کریسمس دعوتش کن خونتون. یکاری بکن دیگه من نمیدونم😆 -خاک بر سرت با این کمکات😒 رایلی:😂🤣😅 -شب بخیر😑 دباره پتورو روی سرم کشیدمو خوابیدم. [الان صبح ساعت ۶عه] وقتی بیدار شدم آستوریا،رایلیو پانسی خواب بودن. یه دوش ۱۵ مینی گرفتمو ی کافی خوردم. یذره درس اسنیپو خوندم تا ساعت شد ۷. آستوریا و رایلی بیدار شدن با کمک اونا موهامو بافتم. بعدش رفتیم صبونه. دراکو رو دیدم و با سر به دخترا اشاره کردم بریم پیشش بشینیم. وقتی نشستم....

....وقتی نشستم دیدم بغل لپش قرمزه. گفتم چیشده؟! ×چی؟! چیزی نشده خوردم ب پاتختی. -آها. رایلی زد ب بازوم. رایلی:دروغ میگه. انگار دیشب با متیو ریدل دعواش شده. نگران به دراکو نگاه کردم. هرچی که بود اون روزاهم گذشتن. کریسمس که شد دراکو و خانوادش رو دعوت کردیم خونمون. خیلی خوب بود. برگشتیم هاگوارتز. بازم همون داستانای همیشگی. هری پاتر مشهور با لرد ولدمورت جنگید. بعد از ورود ب اکیپ دراکو، هم من با پاترو دوستاش مشکل پیدا کرده بودم هم اونا با من. تو تابستون بجز نامههای رایلیو آستوریا ، نامه های دراکو هم میومد. خیلی خوشحال بودم که باهاش دوس شدم. همینطوری میگذشت تا اینکه سال تحصیلی سوم رسید. چند روز که گذشت یروز دراکو ازم خواست باهاش برم جنگل. منم عاشق جنگل بودم پس حاضر شدم تا بریم[تیپش بالا] و رفتم پیشش. وقتی رسیدیم گفت چشماتو ببند. چند دقیقهچشمام بسته بود تا اینکه دیدم صدایی نمیاد. یکم ترسیدم پس چشامو باز کردم. دراکو نبود. بلند اسمشو صدا زدم. یهو از پشت ینفر بغ.لم کرد. دراکو بود. تاحالا بغ.لم نکرده بود😳😳 بهم گفت:...
راستی رنگ موهای اشلی پیدا نمیشه واسه همین تو عکسا رنگ موش فرق داره با تچکر
عه ببخشید دستم خورد😬
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
نمیشه من مامان متیو باشم؟🗿🐤
تام مال منهه🗿😂😭😐🗿😐
😂😅
عالییییی بوددددد
فک کنم با من دوست میشی یا دوست دخترم یا دوست دارم
عالیییییی♥️♥️🧿
مرسییییی 💚🐍
بک میدم
❤برای تست هام خیلی زحمت میکشم ❤
🤍کلی هم ایده جالب دارم 🤍
اما نیاز به حمایت دارم
پین؟
پستتبسیارزیبابود ؛
بکمیدم💗 . پین؟ ✔️
میگه عاشقتم دوست دارم و حرف های عشقولانه
♥️♥️