عمارت MBTI/ پارت 7

تست قبلی حذف شد نمد چرا😐

INFJ و ISFJ و ISTJ که با هم داشتن کتاب میخوندن توی کتاب خونه، متوجه شدن، ENTP, INTP, ESTP, ENFJ, ENTP, INFP, ENFJ, INTJ ناپدید شدن، برای همین داشتن توی راهرو دنبال آنها میگشتن، ESFP هم اونا رو تعقیب میکرد، چون علاقه ی خاصی به ISTJ داره (😂) توی راه ISTP جلوی اونا رو میگیره. ISTP: اوم، شما INTP رو ندید؟ حتی ESTP هم نیست/INFJ: ماهم داریم دنبال شون می گردیم / ISFJ: هرکی ندونه فکر میکنه گروگان شون گرفتن / ISTJ: ولی واقعا موقعیت عجیبیه / INFJ دست ISTP رو میگیره و همه باهم به آشپزخانه میروند و ESFJ رو مشغول چیدن میز شام میبینند و ISFP هم روی یکی از صندلی های میز نشسته و داره تو دفتر طراحیش، طراحی میکنه / ISTJ: هی بچه ها شما بقیه رو ندید؟ / ESFJ: نه، من همش تو آشپزخانه بودم، چیز خاصی ندیدم..

ISTP: عجیبه.. / ISTJ: خیلی زیاد.. /INFJ: چرا من فکر میکنم اونا ممکن تو یک انباری زندانی شده باشن و توسط یکی از تایید گروگان گرفته شدن؟! / ناگهان ESTJ وارد میشود و میگوید: چون تو اوسکولی/ INFJ: *ساکت میشه* / ISFJ: هی تو حق نداری با کسی اینطوری حرف بزنی / ESFJ:من هر طور بخوام حرف میزنم/ ISTP: هی بچه ها یک صدایی داره میاد.. / همه ساکت میشن و گوش میدن، بعد همه میرن دنبال صدا و به انباری عمارت میرسن (نکته:ESFP هنوز داره تعقیب شون میکنه) ISTP در رو میشکونه و اونا با صحنه ای مواجه میشن...ج

ESTP, ENFP, INFP, ENFJ, INTJ, ENFJ توسط INTP, ENTP گروگان گرفته شدم، همه شوکه بودن اما ISTP میله از ناکجا آباد بر میدارد و به ENTP حمله میکنه، ENTP دفاع میکنه و INTP با گاز بیهوشی کسایی که تازه وارد شدن رو بیهوش میکنه، البته INFJ و ISTJ چون هنوز وارد نشده بودن هنوز بیدار بودن/ENTP به INTP: خوب، INFJ برا من ISTJ برا تو

خوب، INTP و ISTJ مشغول جنگ میشن، اما INFJ و ENTP فقط به هم خیره شدن، تا وقتی که ENTP میره دست INFJ رو میگیره: خوب، تو مال منی/INFJ: ها؟!🫤/ENTP میره و INFJ رو بغل میکنه/ ENTP: حالا که INTJ زندانیه، کسی نیست جلوم رو بگیره/ INFJ سعی میکنه فرار کنه: ولم کن، بزار برم، داداشم رو آزاد کن🥺/ENTP: همم، بزار فک کنم، خوب، از اونجایی که خیلی بخشنده هم بهت حق انتخاب میدم، یک_تو رو آزاد کنم و همه اینا رو گروگان بگیرم. دو_نصف گروگان ها رو آزاد کنم اما تو مال من میشی/INFJ: یعنی داداشی آزاد میشه؟ /ENTP: آره😁/INFJ: خوب باشه این داستان ادامه دارد... 😁😂