عمارت MBTI/ پارت 3

پارت سه، حال کنید هنوز فردا نشده، ببینین چقدر زود میزارم😌

ISTP توی پارکینگ بود و مشغول تعمیر ماشینی بود که چند روز پیش ESTP و ENTP به باد فنا بردنش. ISTP برای استراحت به داخل عمارت میره توی راه INTP رو میبینه که سرش تو کتابه و داره راه میره و مستقیم به سمت دیوار میره. ISTP موهای INTP رو میکشه و متوقفش میکنه. INTP: آخ، چیکار میکنی؟ /ISTP: حواست کجاست؟ داری مستقیم میری تو دیوار/INTP: اوه، آها، باشه / ISTP: چی داری میخونی؟ / INTP: دارم درباره ی تورو آدم فضایی ها تحقیق میکنم تا امشب که دوباره ENTP خواست بحث رو باز کنه بتونم شکستش بدم / ISTP:اون به مناظره علاقه ی زیادی داره، نه؟ / INTP: آره، درسته

ENTP دستش را دور گردن ESTP انداخته بود و دو دوست صمیمی و در عین حال دشمنان خونین در حال گپ زدن باهم هستن و بلند بلند میخندند. ENTP: آره دیگه خلاصه... INTP کلی رور زد و هرچی تورو بلد بود رو کرد اما آره هم حرف هاش داشت عقیده اش رو نقص میکرد و عقیده منو اثبات میکرد، که باعث شد من ببرم 😌 / ESTP:باشه بابا، فهمیدیم انیشتینی، سرمون رو بردی / ENTP: من هرچقدر اعتماد به نفس داشته باشم باز به پای تو نمیرسم که زدی مجسمه رو شکستی و به کتفتم نبود / ESTP: اما تو هم شریک جرمی! 😡 / ENTP: شاید من شریک جرم باشم اما محرم اصلی تو هستی😌😎/ ESTP:🤬

در این هنگام ENTJ میاد و موهای ENTP رو از ته میگیره و میکشه. ENTJ: هی، مرتیکه تو با چه رویی میای به INFJ میگی که به من بگه تنبیهت نکنم؟! 🤬 / ENTP: *قیافه ی مظلوم میگیره* هی، هی آروم باش / INFJ: *مثل مظلوما از دور به صحنه خیره شده اما در واقع هیچ ایده ای نداره باید چیکار کنه/ENTJ: *در حال کتک زدن ENTP* ناگهان INFP میاد و میره ENTJ و ENTP رو جدا میکنه:کافیه!! 😢 / ENTJ کتش را مرتب میکند و با قیافه ی عصبانی صحنه را ترک میکند/ ENTP میپره و INFP رو بغل میکنه: میدونستم تو عاشقمی فقط به روی خودت نمیاره /INFP: سرخ میشه/ INFP: عاعا.. ولم کن بزار برم/INFJ:صحنه رو ترک میکنه

ISFJ دکتر عمارت هست و داره دست ESTJ که وقتی که داشته از عصبانیت به دیوار مشت میزد شکست رو پانسمان میکنه/ESTJ:درد داره!!! 😫/ ISFJ: دستت شکسته چه انتظاری داری؟ /ESTJ: 😫😩 ISFP وارد درمانگاه میشه: هی ISFJ من دلم درد میکنه، فکر کنم زیادی قاطی خوردم😖/ISFJ: باشه بشین روی تخت تا برات دارو بیارم.. /ESTJ: البته هروقت کار من تمام شد😠/ISFJ:باشه الان تمام میشه

*فردا صبح* همه با نگرانی به INFJ هی خیره شدن. ENTJ: عامم، INFJ, لطفا.. عصبانی نشو/INFJ:چطور عصبانی نشم؟! یکی عصای جادوییم رو شکستم، من عاشقش بودم😭😡/ INTJ:باشه، باشه آروم باش😕/INFJ: کار کی بود خودش اعتراف کنه!!😠 زود باشید وگرنه نفرین تون میکنم/XSXJ: هه😨😰/ EXTP: اوو😰😬 / XNTJ: اونو😬😰