قسمت جدید
سلام اومد با قسمت حدید
از خواب بلند شدم اتاق یکم سرد بود و تختم سفت تر از همیشه نکن قلقلکم میاد نمی زاری غذا درست کنم /منم می خوام بغلت کنم عینکش برمیدارم/ باشه غلط کردم بده /عینکش بهش میدم /مامان/ بله عزیزم/ غذا امادس/ کم مونده اماده شه /سلام من دنیز هستم دنیز ایوان ادمز من الان ه.م.س.ر هری پاتر هستم و می خواهم این داستان را برای شما تعریف کنم بودصبح بود بیدار شدم عجیبه تخت من هیچوقت این همه سفت نیست از تخت بلند شدم دورووم نگاه کردم و وسایل خراب شده دوروبر اتاقم بود اینجا اتاق من نیست بیشتر شبیه انباری به بود به تختم نگاه کردم این هم تخت من نیست من کجام صدایه یک پیرزن اومد گیج و ویج همه جارو نگاه میکردم که یک دفعه خودم تو اینه دیدم
از خودم ترسیدم مو های سیاه بلندم بهم ریخته شده بود چشم های قهوه ایم پف کرده بود جرععت پایین رفتن نداشتم که چمودونم دیدم بازش کردم همه ی وسایلم و عروسکام توش بود من کی اومد اینجا که یک دفعه در باز شد یک پیرزن با صورت چروکیده لباس گلگلی و با صورتی عصبانی و بی روح نگام میکرد دنیز تو کی هستی با چه جرعتی بامن این جوری حرف میزنی دنیز فقط سوال کردم من مادربزگتم چه وظیه سرو صورت درست کن و بیا صبونه درست کن مهمون قرار بیاد و در محکم بست و رفت
دلم می خواست گریه کنم ولی گریه نکردم از چمدون شونه ورداشتم و موهامو شونه کردم و رفتم پایین چطوری قراره من صبونه درست کنم خونه خیلی قهوه ای بود هرکی وارد خونه می شد می فهمید اینجا یک نفر پیر زندگی می کنهصبونه درست کردم در زدن باز کردم کسی به اسم خاله پتونیا و پسری به اسم دادلی و هری وارد شد و این 5 سال به سختی گذشت
ناظر عزیز لطفن منتشر کن
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
یه مشکل پیش اومده اون قسمت خط اول که نوشته از خواب بلند شدم اتاق یکم سرد بود و تختم سفت تر از همیشه اشتباه شده اون قسمت نخونید
بک میدی ؟
دادم
مرسیییی:)
پستت لایک شد میشه پست آخرم رو لایک کنیی
3
2
1
خیلی قشنگ بود...
ادامه بده 👍🏻👍🏻👍🏻👍🏻
عالی بود ❤❤❤❤❤❤❤❤❤
عکس دنیز بدون جادو