
صلااام😼 برگشتم با این پارت امیدوارم خوشتون بیاد 😺 لطفا ازم حمایت کنید و داستانم رو معرفی کنید ❤️ لایک و کامنت یادتون نره چون با کامنتا انرژی میگیرم و داستان رو بهتر مینویسم 😹😹

سوار تاکسی شدم و به بیرون نگاه میکردم که یهو سرم رو اوردم بالا دیدم رسیدم با خوشحالی و لبخند از ماشین پیاده شدم و رفتم تو کمپانی برای اودیشن 】 از زبان تهیونگ 【 لباس هام رو پوشیدم و در رو قفل کردم و رفتم تو پارکینگ و سوار ماشینم شدم و راه افتادم بعد چند دقیقه رسیدم ماشین رو پارک کردم و رفتم تو کمپانی 😊 رفتم با ی خانم صحبت کردم و بعدش رفتم داخل ی سالن اونجا داور ها نشسته بودن منم قبلش خودم رو گرم کرده بودم قبل من ی دختره رفت برای اودیشن هنجرش طلا بود wow چه صداییی دارههههه😲 】 از زبان ا/ت 【 وقتی رفتم تو سالن پشت سرم ی پسره بود فکر کنم اونم اومده بود برای اودیشن نوبت من شده بود مادرم داور بود و هی بهم میگفت استرس نداشته باشم چون واقعا خیلی استرس داشتم ی نفس کشیدم و رفتم جلو و آهنگم رو خوندم و بعدش رقصی که آماده کرده بودم رو، بهم گفتن که برم خونه فردا بهم نتیجه رو میگن و بعدش باید بیام کمپانی خیلی خوشحال شدم که تونستم خوب انجامش بدم😊
】 از زبان تهیونگ 【 (تهیونگ اودیشن رو داده و میخواد بره خونه) بهم گفتن که برم خونه فردا نتیجه رو بهم میگن منم چون خیلی خسته بودم سریع نشستم تو ماشین و به سمت خونه حرکت کردم خیلی ترافیک بود واسه همین 1 ساعت تو راه بودم وقتی رسیدم خونه رفتم دوش گرفتم وقتی از حموم اومدم رفتم خوابیدم ..... عوف وقتی بیدار شدم ساعت 5 بود عوف فقط 1 ساعت خوابیدم؟ بعدش در یخچال رو باز کردم دیدم جاجانگمیون های دیروز تو یخچاله اونا رو برداشتم و گرم کردم و گزاشتم رو میز و شروع کردم به خوردن تا لقمه خوردم که دیدم جیمین ( دوستت خیلی صمیمی تهیونگ) پیام داده گوشی رو برداشتم و دیدم جیمین : سلام تهیونگ امروز میای به آدرسی که برات میفرستم؟ مهمونی گرفتیم بیا خیلی خوش میگذره😊 تهیونگ : باشه میام🙂 بعدش گوشی رو گزاشتم کنار و ادامه غذا رو خوردم
】 از زبان ا/ت【 وقتی اومدم خونه ناهار خوردم و بعدش دوش گرفتم جسی و مامان از سر کار برگشته بودن ا/ت: مامان امروز چطور بودم؟ جی هیون: عالییی بودییی من بهت افتخار میکنم و میخوام تو به بهترین نقاط برسی همینطوری ادامه بده 😉 جسی: عوووو پس عاجی من ترکوندهه😚☺️بیا بغلم😋 بعدش که با جسی و مامان حرف زدم رفتم تو اتاق جسی که با هم فیلم ببینم که یهو گوشی جسی زنگ زد و. جسی رفت از اتاق بیرون خیلی تعجب کردم داشتم با گوشیم ور میرفتم که یهو جسی اومد تو اتاق گفت: میای بریم مهمونی؟ دوستم آسونا برادرش مهمونی گرفته ما رو هم دعوت کرده آسونا 🙂 ا/ت: اخ ژووون😊 مهمونی ساعت چنده؟ 😂 جسی: مهمونی ساعت 8 ا/ت: وقت میشه فیلم ببینیم؟ جسی فک کنم الان ساعت 6 ا/ت: باشه🙂 بعدش که فیلم رو دیدیم رفتیم و آماده شدیم بعدش با مامان خداحافظی کردیم و از خونه زدیم بیرون و سوار ماشین شدیم ا/ت: جسی کیا هستن؟ جسی: من چمد دوستای اسونا و جیمین هستن دیگ اخه اینم سواله ا/ت: باش بعد چن دقیقه رسیدیم
من و جسی باهم رفتیم تو وقتی رفتیم دیدم که همون پسره که امروز برای اودیشن اومده بود هم هست خیلی تعجب کردم رفتیم جلو و سلام کردیم ا/ت: آسونا کجاست پس؟ جسی: اوناهاش اون طرفهه اسونا: سلااام خوبین؟ من تا حالا ا/ت رو ندیده بودم؟ 🤔 جسی: سلام نمیدونم فک کنم دیدیش ا/ت: سلام اسونا خوبی؟ منو یادت نیس😂 اومده بودی پیش عاجیم اسونا: اها یادم اومد😂بریم برقصیم؟ 😊 جسی: بریم💃 ا/ت: من خیلی خستم شما برید برقصید 😂 اسونا: باشه اسونا و جسی رفتن با هم برقصن منم رفتم تا آب بخورم سرم پایین بود که دیدم یهو ی پسره خورد بهم ونوشیدنی تو دستش ریخت رو لباسم وخیس شد خیلی اعصبانی شدم ا/ت :جلوتو نگاه کن تهیونگ : ببخشید هواسم نبود ا/ت: به جای ببخشید گفتن هواستو جمع کن😑 پسره اهمیتی نداد و با خیال راحت گزاشت و رفت خیلی اعصبانی شدم لیوان آب رو برداشتم و دستشو گرفتم و آب رو ریختم روش😂 تهیونگ : چته چرا اینطوری میکنی؟ ا/ت: ببخشید منم سندروم دست بی قرار دارم 😊 تهیونگ : واقعا دیوونه هستیا منم مثل خودش با آرامش گزاشتم و رفتم خیلی تعجب کردم چون اصلا براش مهم نبود 😐
بعدش رفتم پیش اسونا و جسی هنوز داشتن میرقصیدن جسی: ا/ت چی شده؟ چرا لباسات خیسه؟ ا/ت: بعدا بهت میگم بیا بریم اسونا : کجا برید؟ شب قراره بخوابید 😂 ا/ت:آسونا میشه بعدا؟ اسونا: عمرن بزارم بری 😂 ا/ت: عوف باشه 😂 جسی: ا/ت نگفتی چرا لباست خیسه😐 ا/ت: بهتون میگم😊 چند ساعت بعد.... بلخره مهمونی تموم شد و من، اسونا و جسی رفتیم تا بخوابیم اسونا: ا/ت لباست چرا خیس شده بود؟ خیلی کنجکاوم 😐😂 ا/ت: هیچی اون پسره بود قدش بلند بود که لباسش مشکی بود آب ریخت روم منم روش آب ریختم جسی: آب ریختی روش؟ 😐 ا/ت: آره مگ چیه؟ جسی: هیچی خل از تو بعید نیست😐
اسونا: جرر آب ریختی روش؟ 😂😂😂 واسه همین داداشم میگفت تهیونگ لباساش خیس شده🤣 جسی: این صدای چیه؟ اسونا: هیچی 2 تا از دوستای داداشم اینجا موندن اونا رفتن طبقه بالا راحت باشین بعدم ما تو اتاقیم😂 ا/ت: بچه ها من خوابم میاد بخوابیم اسونا: باش😊 صبح بود بیدار شدیم و صبحانه خوردیم بعدش من و جسی اومدیم خونه رفتم دوش گرفتم و اومدم بیرون که یهو گوشیم زنگ خورد ا/ت.............
امیدوارم خوشتون اومده باشه 😺❤️ چالش : حدس میزنید چند سالمه و اهل کجام؟ 😼
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
گفتع بودی آجیم میشی:)
آجیم میشی🥺💕
عوهوم عاجی میشم 😸
مح دینا 13 اند یو؟ 🍭
مح ترزام ۱۳😹🌏💫
خوشحالم آجیم شدی:)
دوس داشدی بیا زیر پستام بحرفیم^^♡
باشه عاجو 😸
عالی پارت بعد رو موخام 😢
زود بزارش
بررسی😻❤️
عالی بوددد😍
ج چ : اممممم فک کنم ۱۲ یا ۱۳ سالت باشه و اهل تهران باشی😁 درس گفتم؟!😐💔
میسی کایوتم 😻❤️
13 سالمه اهل کرج 😹😹