تند تند همونطور که دستم توی دستش بود از پله ها میرفت بالا و منم با خودش میکشید اهمیتی هم به عمو اینا که صداش مزدن نمیداد اصلا حس میکردم چشماش یه کاسه خون شدن انقد قرمزن بالاخره جرعت کردم و گفتم دس هنوز کامل نگفته بودم چنان نگاهی بهم انداخت که میخواستم فرار کنم و دیگه دهنمو بستم همبن رسیدیم به در اتاقش محکم هلم داد داخل و خودشم اومد درم بست و قفل کرد انقد شدت هل دادنش زیاد بود که پرت شدم وسط اتاق و منگ نشستم روی زمین و بی فکر گفتم چتهههه روانیییی سمتم خیز گرفت و جونمو گرفت توی دستشو بلند غرید آره من روانیم اما حواست باشه اگر به اون پسره ی بی سر و پا جواب مثبت بدی دیگه کسی جلودارم نیست نفس خون به پا میکنم منم که دیگه عصبی شده بودم توپیدم بهش تو چیکار میشی ها خونم میخوای بپا کنی دلم بخواد باهاش ازدواج میکنم تازه بی سر و پا هم نیست
دیدم که چشماش سرخ تر شد رگ گردنش برآمده شد و بلند عربده زد تو غلط میکنیییییی و دستشو محکم کوبید توی آینه هین بلندی کشیدم و دستامو گذاشتم روی دهنم همون دستش بود که به میزم زده بود فک کنم نابود شد تند تند همه چیو میشکست و عربده میزد وقتی دیگه چیزی نبود که بشکنه شروع کرد مشت زدن به دیوار نمیفهمم چرا یهو اینطور شد اشک توی چشمام جمع شد هر چی باشه عشقم بود حتی اگر نقش بازی میکردم که نمیخوامش همش برای این بود که منو ببینه و منو بخواد اما حالا
نتونستم تحمل کنم سریع دویدم سمتش و از پشت بغلش کردم حتی دستام بهم نمیرسید به زور دستشو گرفتم و سعی کردم مهارش کنم آروم گفتم اروم باش داری میترسونیم تند. تند نفس میکشیدم اتاق فرقی با یه خرابه نداشت صدای بلند درو تازه فهمیدم که همه داشتن التماس میکردن در باز کنیم با صدای خش دار بخاطر گریم گفتم خوبیم شما برید و آروم برگشتم سمتش و نگاش کردم چشماشو بسته بود و از پشت سرشو به سرم چسبونده بود و آروم نفس میکشید فکر کنم بهتر بود آروم اومدم دستامو از دورش باز کنم که سریع گرفتشونو خشن گفت کجا با ترس گفتم دستت ببندم زود میام که ولم کرد سریع وسایل پانسمانو از حمام آوردم و شروع کردم بستن دستش قفل درم باز کردم که خیال اونا راحت تر باشه منو نمیخواد بکشه هنوز در طول پانسمانش همش نگاهش بهم بود طوری که دیگه داشتم میرفتم توی زمین
وقتی دیگه تمام وسایل پانسمانو جمع کردم و گفتم تموم شد میتونی تکونش بدی که فقط سرشو تکون داد آروم گفتم چرا اینکارو کردی مگه من چی گفتم با خشم برگشت سمتم و گفت دیگه شروع نکن وگرنه نمیدونم چی میشه پوفی کشیدم و گفتم خب لااقل بگو دلیلت چی بود قبلا که اصلا سایه منم با تیر میزدی الان چی شد پس اولش رنگ نگاهش عوض شد اما بعد باز سرد شد و گفت تو مثل خواهرم مثل هستی مطمئنن غیرتی میشم کسی بیاد برات خواستگاری با خودت فکرای الکی نکن اشک توی چشمام جمع شد باورم نمیشد خیلی ریلکس بهم گفت تو دنبال منی و من بهت فکر نمیکنم دیگه روانی شدم و داد زدم پس تو نبودی که هستی براش خواستگار اومد و رد کرد ریلکس بودی هاااا حالا من خواهرتم پس چرا مثل اون رفتار نکردی
حالا که اینطوره ببین چیکار میکنم هامان خان که من خواهرتم ببین چطور جلوی چشمات با لباس عروس جولون میدم توهم باید به عنوان برادر پشتم باشی و باهام برقصی و حرفی نزنی از الان تمرین کن و سریع دویدم سمت در که با کشیده شدنم....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
پس چرا پارت بعد رو نمیزارییییی؟
#توپ تانک فشفشه پارت چهار باید گذاشته شه
# تا پارت چهار نگیریم آروم نمیگیگیریممممممم
پارت بعد کو؟
پارت بعدییییی😭😭😭😭😭
پارت 4؟
احتمالا فردا یا پس فردا براتون میزارم دیگه ببخشید این چند وقته درگیرم❤️😔
توروخدا زود پازت بعد رو بزار
حلق در چشمانم اشکه زد،،،عالی بود 🥲❤
عالی بود