بچه زامبی واقع چی میخواست؟ اینکه خودشو سیر کنه + یا گرمای کسی رو حس کنه
یک پسر بچه توی یک روستای کوچولو
بدنیا اومد
رنگ پوستش خیلی سفید بود...
و چشمای درشتی داشت
مامانش رفته رفته طی بزرگ کردن بچه اش ...
متوجه شد که...
بچه اش هیچ احساساتی نداره
تمام وجودش پر از اشتیاق خوردن بود
مثل یک زامبی
برای همین مادرش اونو توی زیرزمین حبس کرد...
تا بقیه روستایی ها اونو نبینن
6 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
17 لایک
واییییییییییی اون فقط گرما و محبت مادر می خواست🥺🥺🥺🥺🥺
فکر کنم این داستان به این اشاره داره که بچه ها بیشتر از هر چیزی به محبت نیاز دارن و گرمای محبت مادر پسر بچه رو به حرف اورد
؟
نشستم دارم زار میزنم اخیی🥺🥺
خیلی خوب بود
پسر بچه نیاز به عشق داشت نیاز به آغوش گرم مادرش که اونو آروم توی بغلش بگیره و سرش رو نوازش کنه نیاز به گرمای وجود مادرش بغل های مادرانه و عشق مادرانه
🥺💜چه زیبا توصیف کردی
ممنون💗💗💗💗💗💗
واییی عزیزم به نظر من اون به گرمای بدن مادرش احتیاج داشت😭😭
وایییی چقدر غم انگیز بود😭😭😭😭😭😭😭
بنظرم اون به گرمای محبت مادرش احتیاج داشت💙
موافقم
عرررررررررررررررررررررر😭😭😭😭
اخی گریم گرفت 😭😭😭😭😭😭😭