ورودمن به دنیای انیمه(پارت ۲)

ستاره چند لحظه ایی توی شک بودم بعدهم که بخودم اومدم دیدم توی یک کوچه تاریک‌ هستم یک آیینه شکسته پیدا کردم. خودمو دیدم باورم نمیشد یعنی این منم نه امکان نداره (تو توضیح هات کفتم چه شکلی میشه ولی عکسش گذاشتم👆👆👆👆👆) من یک انیمه شدم زیر لب زمزمه میکردم که امکان نداره حتما خوابم!!!!!!!!!!!

همین طوری که داشتم از تعجب شاخ دارمی آوردم صدای داد و فریاد مردم که داشتن فرار میکردن به گوشم رسید رفتم ببینم که چی شده با دیدن اون چیز دیگه واقعا شاخ‌دار آوردم یک غول بی شاخ دوم. گفتم💟این دیگه باور نکردنی بود شایدم یک‌رویا ولی عج-جب رویایی

آکی (کسایی که نمیدون آکی چه شکلیه👆👆👆👆یکی از شخصیتای انیمه موها رو دم خرگوشی میبندم و من اسمشو عضو کردم✨✨✨) تو آکادمی بودم‌ که خبر آوردن هاروند به شهر حمله کرده🎆🎆🎆 ایچی هم الان بیماره من دست تنهام😖😖 نمیتونم..... هنوز حرفم تموم نشده بود که صدای از درون ساکتم کرد😱😱

میگفت💜نگران نباش آکی کمک منتظرته😱 صدا آشنا بود. ولی یادم نمی اومد کیه؟ 🍁چند دقیقه بعد🍁 رو به رو ی هاروند واستادم گفتم💜مگه دفعه پیش بهت نگفتم که دیگه بر نگردی:O هاروند هم بهم گفت💜اون فسقلیه کجاست؟آهان یادم اومد حتما کشته شده دفعه پیش خیلی خوب کوبوندمش زمین😒

خیلی عصبی شدم زیر لب جوری که بشنوه بهش گفتم💜ایچی با اینکه دست‌وپا چلفتیه ولی خیلی قویه😊 🍁ستاره🍁 باورم نمیشد حالا هم یک ابرقهرمان اومده این عالیییییه🎆 ولی اگه اونم یک‌ ابرشرور باشه چی؟آخه خیلی راحت دارن با هم حرف میزند🤔 یک فکر به سرم میزنه با صدای بلند میگم💜آره اگه اون دوتا ابرشرور باشن من میشم ابرقهرمان و عدالت بر قرار میکنم😓 بعد هم سعی کردم بهشون بدون اینکه دیده بشم برسم و این کارم کردم😗 رسیدم بهشون چوبی که پیدا کردم محکم‌ توی دستم فشار میدادم⬛⬜⬛⬜⬛

امید وارم خوشتون امده باشه لایک اگه به ۵ تا برسه پارت دوم میزارم