گیتار ...!!

فقط به یک گیتار، یک شب و یک سال دریا نیاز دارم. میخواهم در شب که هیچ کسی نیست به لب ساحل دریا بروم و در آنجا موسیقی ای که همیشه میخواستم را با گیتارم بنوازم. میخواهم خودم را به شنیدن آن موسیقی دعوت کنم، میخواهم خودم را به یک حال خوب بی نظیر دعوت کنم. دیگر بس است تمام حال بدی ها، دیگر بس است تمام ناراحتی ها، می خواهم اندکی هم که شده از همه اینها فاصله بگیرم و با یک گیتار احساس خوب را به دل و قلبم راه دهم 🤍

دل میدهم به گیتارم به آن وسیله ای که وقتی کلمات ساکت شدند موسیقی آن به سخن آمد و تنهایی ام را شکست🤍

دستم را که روی سیم هایش می‌گذارم به مانند کلام فرشتگان روحم را تازه می‌کند به راستی چیستی که رسم دل کندن از تو را یاد نمیگیرم🤍

بدون موسیقی زندگی ام مانند بیابانی خشک و بی سر و ته است نمیخوام ! نمیخوام به نبودن همدم تنهایی هایم فکر کنم🤍

و چه راز غریبی است پاره شدن سیم گیتار برای آن کسی که تمام زندگی اش در نت های گیتارش خلاصه میشود🤍

دست کم نگیر جادویی را که با دستانم خلق میکنم ، به راستی که نواختن سیم های گیتارم جادویی است به تمام معنا🤍

چطور بود ؟!)