پرواز در برلین پارت ۱

از زبان لی لی:چشمانم را باز می کنم آسمان ابری است چقدر سرد است ولی دیروز خیلی گرم بود چقدر اتاقم فرق کرده خانه هم همین طور مادر لی لی:لی لی بیدار شو به چی خیره شدی

به اتاقم مادر لی لی : برای چی لی لی :خیلی تغییر کرده مادر لی لی : خواب دیدی (لی لی به سمت مدرسه رفت( لی لی را بردند به مدرسه ی قبلی اش) لی لی : مادر چرا من اینجا می آیم

مادر لی لی :پس کجا بروی لی لی:من فکر کردم دیوانه شدم بعدش رفتم و کیفم را باز کردم

با دیدن داخل کیفم مطمئن شدم که من در دنیای خودم نیستم

متوجه شدم منبه سال گذشته سفر کردم سوفیا از پشتم رد شد گفت تو یک فرشته ای لی لی:نه سوفیا کلاس چندمی سوفیا: پنجم گفت لی لی ببخشید من تویی شیطانی رو با فرشته توصیف کردم برو بابا دیوونه شدی؟؟؟؟؟؟

لی لی خیلی گریه کرد چون سال پنجم خیلی افتضاح بود

لی لی : من کلاس ششمم سوفیا:🤣🤣🤣🤣چی میگی تو کلاس پنجمی🤣🤣🤣 دیوونه شدی

خب بچه ها بقیه اش در پارت بعد