💝1💝Mirakels 💝

امروز صبح مثل همیشه دیر رفتم مدرسه که یهو....

با این صحنه که ادرین و کاگامی همو میبوسن مواجه شدم قبلم درد گرفت سریع رفتم تو کلاس چون بچه ها تو کلاس بودن نمی تونستم گریه کنم ولی چهره ام ناراحت بود همه بهم سلام می کردن و احوال پرسی ولی انقدر ناراحت بودم که جواب نمی دادم

معلم درس رو شروع کرد ولی اصلا به درس نمی تونستم گوش بدم تا زنگ تفریح خورد از کلاس رفتم سمت دست شویی که تیکی اومد بیرون*هی مرینت چرا انقدر ناراحتی؟؟+ادرین ...ادرین.. کاگامی رو بوسید ....وای...... و گریه کرد *مرینت خب اگه به ادرین علاقه داری بهش بگو+من نمی تونم تیکی هر موقع که میبینمش به تته پته می افتم و نمی تونم حرف بزنم نمی تونممممممم و گریه اش شدید شد

از زبان الیا :مرینت رفت سمت دست شویی خیلی ناراحت بود من و نینو می خواستیم بریم زنگ تفریح که ادرین اومد و گفت :الیا مرینت کجا رفت چرا انقدر ناراحت بود ؟؟الیا: به خاطر بوسه تو و کاگامی و تو دست شویی.ادرین:چییییی؟؟چرا به این خاطر ناراحت شده ؟؟الیا :اینو بهتره از خودش بپرسی .ادرین :باشه

=مرینت مرینت کجایی؟؟من ادرینم باهات یه کاری دارم میشه بیای حرف بزنیم. +وای تیکی صدا ادرین بود من نمی خوام باهاش حرف بزنم *باشه پس یک لحظه صبر کن از زبان راوی :تیکی و پلگ می دونستن که چی در انتظاره اونا همو قرار ب.ب.و.س.ن با پبگ رفتن تا شاهد نباشن چون استاد فو گفته (دلیلش رو بعدا میگم)

=دیدم مرینت جواب نمی ده اروم اروم در ها را باز کردم دیدم مرینت تو اخرین دست شویی هست و زانو ها سفت گرفته منو نمی بینه ولی متوجه اومدنم شده(ای کلک)=مرینت من یک چیزی رو می خواستم بگم +چییی رو ؟؟هاااا که من یک دوست خوبم اره؟؟؟=نه من از همون روز که تو وارد مدرسه شدی عاشقت شدم مرینت من مجبور بودم با کاگامی باشم +اره مجبور بودی مجبور بودی که ببوسیش ؟؟=من این کار رو نکردم خودش کرد من اونو مثل دوست میدونم تو عشق اول و اخر و حقیقی منی حالا منو میبخشی ؟؟+اره منم از همون روز اول عاشقت شدم و باهم گفتند روز به روز علاقه ام بهت بیشتر شد ....ادرین مرینت رو بلند کرد و سفت بغلش کرد هر دو صورتشون رو با خوشحالی به جلو بردن و همو بوسیدن یهووو... ببخشید جای حساس کات کردم این داستان ادامه داره من اینو سه شنبه نوشتم لطفا تستچی چهار شنبه منتشر کن برو صفحه بعد کارت دارم