10 اسلاید صحیح/غلط توسط: F.H انتشار: 4 سال پیش 128 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
سلام پارت قبل حذف شد به همین دلیل طول کشید شرمنده
از زبان آیان:هووووف.عجب.از روی تخت بلند شدم رفتم آماده شدم از پله ها پایین رفتم مامان ایان:اوووو آقا کجا تیپ کردی؟!آیان:دارم میرم ببینم گلوری زندس یا مرده مامان:چه ریلکس هم میگی زنده یا مرده آیان:چی بگم!من برم ببینم زندس یا نه دلم شور میزنه😬مامان: واووووو.چه پسرم چه بزرگ شده🤩تو ذهن آیان:چه جمله گفتم الان!🙂خاک توسر یزید بی فرهنگ هعییییییییی.ایان:خب دیگه من رفتم و با تمام سرعت فقط دویدم🙂سوار شدم رفتیم و رفتیم تا رسیدیم 😂از ماشین پیاده شدم و رفتم داخل بیمارستان.دیدم داداش گلوری فکر کنم اسمش کوران بود اونجا وایستادن بود داشت با منشی صحبت میکرد.فکز کنم داره کار های ترخیصش رو انجام میده.ابیگل دستم بهت برسه جرت میدم.رفتم کنارش.آیان:سلام آقای جانسون کوران:سلام امممم شما آقا آیان بودی!؟آیان:بله😅و دست دادن🙂(به سلامتی.کوران بفهمه به تک خواهرش علاقه مند شدی جرت میده🥺😏مگه شهر هرته والا😂البته هنوز رگ گردنش باد نکردن چهار سال دیگه میگمتون😉)
آیان:ببخشید گلوری اتاق چنده؟کوران:۵۲۶ طبقه بالا راهرو راست😊آیان:ممنون داشتم میرفتم که کوران گفت آیان دستت درد نکنه☺️بابت نجات گلوری آیان:آ خواهش میکنم به هرحال دوستیم دیگه😅 کوران:😉بله دیگه و آیان برفت گلوری اندر درون اتاق:داشتم لباس هامو میپوشیدم چون دیگه مرخص شده بودم یه هودی که سبز خوش رنگه با شلوار جین آبی کمرنگ موهامم دو گوشی بستم هودی ش نه کلاه داره نه جیب🙂(از اونجایی که قادر نیستین ببینینش میگم که خیلییییی کوت و خوشگل شده🙂)موهامو داشتم سفت میکردم که یکی در زد تق تق تق گلوری:بله؟هوی اریک دیوونه نیازی در نیار تو اصلا در نمیزدی الان تو این ده دقیقه با دهمه صبر کن ببینم اریک که در نمیزنه😐آبروم🙂خودم در رو باز کردم ست🤩لامصب چه جذابه (اینو آروم گفت) گلوری:اااا تویی😅آیان:تو معمولا با داداش بزرگترت اینجوری حرف میزنی😐گلوری:من هر جوری بخوام حرف میزنم😐آیان:آه حوصله ندارم.و درو بس از زبان گلوری:عجب اسکولیه😐تق تق گلوری:بله؟ایان در رو باز کرد آیان:سلام خوبی نچ نچ یکی آدم ساده هم نمیتونی بزنی گلوری:🙂هعیییی سلام خوبم تو خوبی میگم آیان آیان: جو..ام بله گلوری:شماره تیمارستانو داری؟
آیان:بنظرم برو بگیر برات واجبه گلوری:نه برای یکی دیگه میخوام آیان:نه ندارم فکر نکنم اون شخص هم لازمش داشته باشه و خوشحالم که سالمی😊گلوری:به صورت آیان نگاه کردم سرشو انداخته بود پایینو یانو گفت چند ثانیه نگاش کردم احساس میکنم پسر فوق العاده آیه🥺گلوری:ممنون که کمکم کردی در غیر این صورت الان کنار هم نشسته بودیم🙂آیان سرشو آورد بالا و یه لبخند زیبا زد آخخخخ قلبم آیان:قابلتو نداشت خیل خب بیشتر مواظب خودت باش گلوری:باشه حتما و ممنون آیان: خداحافظ😊گلوری:سالم برسی بای😉رفتم تو اتاق موبایلمو بردارم که دیدم یه جعبه شوکلات اونجا گذاشته مطمئنم آیان آورده وای خدا عاشق این شوکلات هامممم😃رفتم ببینم هست یا نه دیدم رفته🥺 وانگهی اریک داخل شد😂 اریک:پسر خوبیه🙂هوم قیافشم که عالیه😏گلوری:😂از دست تو اریک:نه یه صبح که همه ازت میترسیدن نه به حالا که تا آیان اومده اصلا از این رو به اون رو شدی شاد و خوشحال گلوری:😐شکلات هارو برداشتم و رفتم بیرون
بابا:اماده شدی گل دختر بابا گلوری:بلی بابایی😆اریک:بچه لوس😂گلوری:منم دوست دارم اریک 🤣بابا:😂بچه های لوس من کوران:چیسدع می لوسه 🙂مامان:هوووف😂کوران ولشون کن پسرم بیا بریم گلوری:هعییی🙂هویجم نه؟اریک:نمیخوای شلغم باشی؟گلوری:نه قربانت همون خوبه بابا:ولی بنظرم گیلاس باش اریک:اگه گیلاس بود که اینجوری نمیشد گلوری:بنظرم ول کنیم زیادی پیچیده داره میشه 😂و هممون خندیدیم
خلاصه سوار ماشین شدیم و رفتیم خونه یک ساعتی استراحت کردیم بعد رفتیم چمدون هارو بستیم و برای رفتن آماده شدیم.(دو ساعت بعد)گلوری:من امادم کوران و اریک:ما هم آماده ایم برایان:منم امادم مامان:پس دیگه بریم و بدین گونه سوار ماشین شدیم🙂منم تا نشستم هندفون رو گذاشتم رو گوشمو آهنگ و خواب🤣آه تا چشمانم بستم خوابم برد🙂خواب جک و جرج و آیان بود🤣وای خدا اینا اینجا چیکار میکنن که صدایی شنیدم میگفت آبجی بیدار شو چشامو باز کردم دیدم برایان هنسوری رو از رو گوشم برداشته دار میگه بیدار شو منم چشامو مالیدو گفتم رسیدیم؟اریک:بریان مرض داره بیدارت کنه؟برایان:چرا سر به سرش میزاری داداش😐 کوران:اینقدر حرف نزنید پیاده شید همگی:چشم🤣رفتیم تو یک ساعت داشتیم سلام میکردیم از بس زیادیم🤣خاله مگومی:چرا اینقدر دیر اومدین؟مامان:دیگه دیر شد😅همه تو پذیرایی پایین بودن من رفتم بالا چون بچه ها سلام کردن بعدش رفتن بالا.سلامممم به همه سلام کردین جز من وانگهی 🤣ریو از در اتاق اومد بیرون با این قیافه😐گلوری:چته چرا این حالتی؟ربو:گلوری بلندگو خوردی؟گلوری:برا تو هم سفارش بدم؟لیندا:برا من بده اورین:نه تو رو خدا.شما صدات عالیه نمیخواد ریو:هه هه منم کارش ندارم دستت درد نکنه که لونا اومد بالا گفت بیاین شام رفتیم شام خوردیم
و اما وقت خواب🙂همه دخترا رفتیم تو اتاق.گلوری:بیاین این تشک هارو پهن کنیم لیندا:اره تو این کمده لونا:اینا از سنگه!!!!؟چرا اینقدر سنگینههههه لیزا:صبر کنین ببینم مگه پسرا اینجا درختن هوووووووی رایاااااااااااااااااا گلوری:😳لیزا اوکیی؟؟؟لیزا:اره بابا هووووی بزغاله رایا در و باز کرد گفت چته خرمگس جان بنال آبجی خوشگلم در همین لحظه ریو:هوی ببینم شما یادتون رفته قرصاتونو بخورین؟؟؟در این صورت من به عنوان شهروند نمونه باید زنگ بزنم تیمارستان تلفنشو از تو جیبش در آورد اومد تو اتاق تکیه داد به پشتی منم رفتم بغلش نشستم گلوری:چیکار داری میکنی؟ریو:هیس صبر کن گلوری:هر غلطی دلم بخواد میکنم با بازوم آروم زدم به پهلوش ریو آروم خندید و گفت دختر عمه ناز من میخوام زنگ ۱۱۸ بزنم(دیگه این شماره رو قبول کنیم🙂)
اروین اومد تو اتاق:جمعتون جمعه ریو:اروین بیا بشین ببین میخوام چه کنم لونا:هه معلومه میخوای غلطی بکنی دیگه ریو:هوی لونا ادب ت کو لونا:خونشون گلوری:منم پشتم کردم به ریو و بهش تکیه دادم از زبان ریو:فهمیدم ریو بهم چسبیده.هعیی از دست این دختر یک ماهی میشد ندیدمش تو طول این یک ماه خیلی خوشگل تر شده بوده.هوم.خدا عقلم بده ریو:همگی خفه گلوری:سرمو همینجوری که به ریو چسبیده بود بالا گرفتن و بهش نگاه کردم ریو:گلوری نگام کرد خیلی کیوت شده بود🤣دیوونس ریو:گلوری نکن تمرکزم بهم میخوره لونا:گلوری پرتش کردم انور🤣اروین گرفتش گلوری:افتادم تو بغل اروین گلوری:ببخشید😂با حالت خنده از زبان اروین:چه حس خوبی😳اروین:لونا عزیزم چته🙂ریو:😐همین کاری میکنم درسته خوشحالم که تصمیم درستو گرفتم(منظورش تلفن کردنه)
خلاصه که ماجرا داشتیم.رایا:لیزا نگفتی چیکارم داشتی لیزا:این تشک ها خیلی سنگینن میشه کمک کنی ریو:چیشدع چی به چیه🙂مگه گلوری اینجا نیس معمولا الان باید میدونستین چیشدشع گلوری کند شدیا گلوری:هوووووووی ریو گم شو اروین از بغل منو گرفت و گفت میله خب باشه ولش کن 😂 با خنده گفت گلوری:هوووووف خدا حالا میشه لطفا کمکی کنین از زبان ریو میخواستم بگم نه که دیدم نمیتونم پای لیزا که گفت کمک اصلا میخواستم کلشو بکنم ولی میدونستم قرار نیست پاشدم ولی گلوری ریو:از این به بعد خواستین من کاری بکنم گلوری حق ندارن بگه گلوری:یادم میمونه روز های خوشی بای بای آقا ریو🙂🤣خلاصه همه کمک کردن تشک ها پایین اومد اروین:احساس میکنم تو اینا سنگه😐ریو:الان اگه این تشکه سنگ چیه🙂بالاخره همه رفتن بیرون ما دخترا هم رو تشکل خوابیدیم لیزا:چطور ممکنه گلوری:باورم نمیشه لونا:اینا خیلی نرمههههخههه لیندا مش اومد و گفت:اینا عالین تا ساعت سه داشتیم فیلم میدیدم و میخوردیم و میگفتیم و میخندیدم
ساعت ده و ده دقیقه صبح.از زبان اریک:رفتم دم در اتاق دخترا.تق تق تق تق تق واقعا که درشونو باز کردم همه محو خواب حتی خروس کوچولوی منم🙂رفتم پیشش آروم گفتم نی خروس کوچولو گلوری آبجی پاشو هوی گلوری گلوری:اریک بذار بخوابم اریک:گلوری ساعت ده و ۱۷ دقیقه شد گلوری: اِاِاِ چه جالب خب دیگه فعلا اریک:پتو رو از روی گلوری کشیدم گلوری:وای اریک اریک:گلوری پاشووووو گلوری:غلط کردم بیا پاشدم پاشدم اریک:الان باید خوشحالم باشی گلوری:ها اون وقت چرا؟؟اریک:چون شخص جذابی تو رپ از خواب بیدار کرده از زبان گلوری:به اریک نگاه کردم راست میگفت😂خدایی قیافش عالیه لیزا:هوی چه مرگتونه صبح اول صبح آبجی داداش لیندا:آه بگیرین پکبین اریک:صبح اول صبح چیه ساعت ده و چهل دقیقش لونا:ساکت همه بخوابین اریک:پاشین ببینممم خلاصه که اریک جان هممونو بیدار کرد🤣من یه لباس کالباسی با گل های تقریبا سفید که آستین هاش بلند بود و پهن وسط آستین چون پهن بود با رمان بسته شده بود و نخی بود با شلوار ک لی تا پایین زانو موهام هم رو از بالا یک قسمتی رو بستن بقیش باز یعنی قسمت بسته شده روی باز قرار میگیره(تموم شد الان دیگه در آینده زنگ در خونشون زیاد میخوره🙂)بقیشونو هر لباسی دوست داشتین تو دهنتون تجسم کنین🤣
لونا:😨😱گلوری گلوری:وای لونا ترسیدم چته لیندا:شدی عین هلو😃گلوری:زردآلو خودتو دیدی🙂از زبان لیزا:واقعا گلوری در کل خیلی خوشگل بود حتی امروز بازم خوشگل تر گلوری:بریم پایین یه چیزی بخوریم میرم از گشنگی لونا با سرعت کن به سمت آشپزخونه شتابان شد🤣لیندا:عجب رفیق نایابی🙂لیزا و گلوری:موافقم رفتیم پایین گلوری«سلام به همگی همه سلام کردین دیگه البته بعضی ها رفته بودن بیرون بعضی ها رفته بودن کوه🗻 گلوری:اریک پسرا کوشن 😑نگو فقط مارو بیدار کردی اریک: متاسفانه تبعیض بینتون گذاشتم گلوری:داداش خوشگل منننن من خواهرتممممم برایان:اه غصه نخور من بیدارم گلوری:😃داداش کوچولوم بیداره😆برایان:البته منو اریک رو کوران صدا زد لونا:😐لیندا:خسته نباشین گلوری:بیاین بریم برای خودمون صبحونه درست کنیم از زبان ریو:محو خواب بودم که یه صداهایی عجیب میومد هی میخواستم بخوام هی صدا میومد ای خدا خلاصه دیگه پاشدم نکته ساعت کردم خاک عالم ۱۱ بود🙂میخواستم همه پسرا رو بیدار کنم یعنی چی خوابن
10 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
2 لایک
الان داشتم چک میکردم که بهترین جاشو جا انداختم 🙂
قربون همتون😆
ممنون که لطف میکنین نظر میدین🤩✌️
سلام داستانت قشنگ بود اگه دوست داشتی داستان منم بخون امید وارم خوشتون بیاد
باشه گلم حتما میخونم ✌️
ممنون که گذاشتی
بعد از یک سال....
عالی بود ❤️
بالاخرهبعداز۱۰۰۰۰۰۰۰۰۰۰سالاومد
عالیبودپساینآیانکوش🥺🥺🥺🥺
عالی بود
بــــــــــــــــــالاخره