فقط خودم و خودت ۵۴

که یهو صدای بلند کلفتی از بیرون خونه اومد: لیدی باگ و کت نوار سریع‌تر معجزه گر هاتون رو به من بدید هاکماث و رئیس به اونا نیاز دارن. گفتم: ها؟ دوباره یه شرور؟ سابین: یاخدا امیدوارم لیدی باگ و کت نوار بتونن شکستش بدن گفتم: اره و سریع رفتم توی اتاقمو گفتم: تیکی مثل اینکه اینو هم کارساندیا ساخته! -مطمئنی؟ گفتم: تقریبا، آخه اون شرور اسم رئیس رو آورد و رئیس هم تا جایی که میدونم لقبی هست که اون شرور ها به کارساندیا میدن -باشه پس معتل چی هستی؟

گفتم: تیکی اسپاتس آن و تغییر شکل دادمو از بالکن رفتم بیرون سراغ اون شروره اون حداقل ۸ متر بود‌، همینطور از ضربه هاش جاخالی می دادم که...از زبون ادرین: از بیرون پنجره به دستشویی نگاه می کردم تا فلیکس ازش بیاد بیرون که یهو یه صدای بلندی اومد: لیدی باگ و کت نوار سریع‌تر معجزه گر هاتون رو به من بدید هاکماث و رئیس به اونا نیاز دارن. سریع به پشتم نگاه کردم که یه شرور یا سنتی مانستر ۸ متری دیدم گفتم: یاخدا...آخه الان چرا؟ پلگ: باز چی شده؟ نکنه می‌ترسی وقتی تبدیل میشی لیدی باگ ک.ت. ک.ت بزنه؟ گفتم: چی؟ نه بابا قضیه درمورد فلیکسه نمیتونم یهویی غیب بشم که‌‌‌ - سریع تموم میشه مأموریتت گفتم: آ...خب...نمیدونم -نمیتونی لیدی باگم دست تنها و.ل کنی گفتم: اوه راست میگی آره باید تبدیل بشم، پلگ کلوز ات

بعد رفتم پیش شرور که دیدم لیدی باگم اونجاست گفتم: سلام بانو اما اون قیافه اش رو جدی کرد و بدون نگاه به من رفت سمت شرور آروم گفتم: ایبابا دوباره ازم دلخور شده و منم رفتم سمت شرور و بهش ح.م.ل.ه کردم اون گفت: ای بی ادب ها به محض اینکه ببرمتون پیش رئیس خودش ترتیب شما رو میده لیدی باگ اروم گفت: حتی دستتم به ما نمیرسه گفتم: اممم نقشه ات چیه مگه؟ با چهره جدی گفت: میفهمی!....لاکی چارم و یه طناب گیرش اومد گفتم: چیکار قراره باهاش بکنی؟ گفت: نمیدونم و با دقت همجا رو نگاه کرد بعد چند دقیقه به شرور حمله کرد و دستش رو با اون طناب گرفت و گفت: کت نوار ح.ل.ق.ه! گفتم: آ..باشه باشه، کتاکلیزم و دستبند اون شرور رو ن.ا.ب.و.د کردم بعد لیدی باگ کار های همیشگی اش رو انجام داد می‌خواست بره که گفتم: بانوی من! از دستم دلخوری؟ چیزی نگفت گفتم: لطفا بهم بگو

بازم بهم توجه نکرد و رفت گفت: آه...خدای من و منم رفتم سمت خونم دم در اصلی خونه فرود اومدم و خواستم اروم دوباره بپرم که...

که لایلا رو درحال خارج شدن از در خونه دیدم که می گفت: به زودی مشخص میشه کی لایق اون میراکلسه تو ذهنم: ها؟ میراکلس؟ داره راجب چی حرف میزنه؟ اما ترجیح دادم فعلا با اینکه برام سخته اما بهش فکر نکنم و با میله ام پریدم پشت باغ خونه و به حالت عادی برگشتم بعد پنجره ی آشپزخونه رو با صدای غژ غژی باز کردم و پ.ر.ی.د.م داخلش و از اشپزخونه رفتم توی سالن اصلی از زبون مرینت: وقتی از پیش کت نوار رفتم با خودم گفتم: شاید واقعا می خواست ازم عذرخواهی کنه و دلیلش رو بهم توضیح بده اما سریع این فکر رو از ذهنم پاک کردم: باید تمرکزم روی چیز های دیگه باشه بعد با یویوم وارد اتاقم شدم تبدیل به خودم شدم و نشستم روی صندلی میز تحریرم تیکی:مرینت میخوای چیکار کنی؟ گفتم: میخوام ببینم دقیقا زندگی اصلی لایلا چیه گفت: چی؟ مگه توی اینترنت هویت اصلیش رو میگه؟ گفتم: نه اما میخوام تمام اطلاعات رو کنار هم جمع کنم شاید بفهمم که اون کارساندیا هست یا نه البته درمورد فلیکس هم بعد ق.ر.ا.ر.م.و.ن با ادرین اگه مشکوک باشه همین کار هار میکنم تا درموردشون بیشتر بدونم

و توی گوگل کامپیوترم سرچ کردم: "Lila rossi" و اولین سایتی که برام درمورد زندگی نامش اومد رو باز کردم: لایلا راسی یکی از پر تجربه ترین جهان گرد های جهان است و ما...چشم غره ای رفتم و گفتم: دوباره چرت و پرت و با موس صفحه رو پایین بردم که یه تیتری به اسم زندگی واقعی لایلا دیدم با اینکه خیلی بهش امیدوار نبودم اما شروع کردم به خوندنش که...

خب تموم شد امیدوارم از این پارت هم خوشتون اومده باشه اگه دوست داشتید لایک کیند تا منم انرژی بگیرم بای بای❤️❤️❤️