زندگی رویایی با بی تی اس پارت 2

خب پسرا باهم اومدن تو سالن که کوک گفت:بچه ها شام چی سفارش بدم؟جیمین:اه مردیم از بس غذای بیرونی خوردیم دلم غذای خونگی میخواد جین پاشو شما درست کن.جین: حوصله ندارم.ته:جیمین راس میگه خسته شدیم از بس فست فودو اینجور چیزا خوردیم😐کوک:خب من الان غذای خونگی از کجام بیارم هان؟🙄هوپی:آره راست میگن جین هیونگ که اشپزیش خوبه ولی از اونجایی که ما باید هر روز تمرین کنیم یا به کارای دیگمون برسیم وقت نداریم😐💔تازه وقت تمیز کردن خونه رو هم نداریم ببینین چقدر خونه بهم ریختس😶مونی:آره راست میگین باید یه کاری کنیم🤔شوگا: چطوره خدمتکار بگیریم🤔مونی:هوم فکر بدی نیس

جین:آره راست میگی باید یکی رو بیاریم که به خونه سروسامون بده کوک: حالا خدمتکار از کجا بیاریم نمیشه که تو شهر آگهی بزنیم😐😂پسرا اون که اصلا نمیشه😂جیمین:وای خدمتکار پیدا کردن خیلی سخته😑💔ته:من یه فکری دارم بچه ها پسرا:چی؟!ته:چون همه مارو میشناسن اگه بگیم خدمتکار میخواییم باید با یه لشکر آدم روبرو بشیم😶😂باید یه مسابقه بزاریم که کمتر کسی بتونه انجام بده وپسرا داشتن باذوق به حرفای ته گوش میدادن شوگا: حالا چه جور مسابقه ای تعیین کنیم که کمتر کسی بتونه انجام بده🤔ته:باید خوب در موردش فکر کنیم مثلا مسابقه چند مرحله داشته باشه اولین مرحله زورآزماییه که باید با کوک مچ بندازن😂یه دفعه همه میزنن زیر خنده😂😐خب دومین مرحله هم اشپزیه که باید پاستای ایتالیایی مخصوص بپزن که هرکسی نمیتونه اون رو خوب از آب دربیاره😏😂و جین هیونگ هم باید تست کنه جین:وای خدا به دادم برسه فک کنم معدم متلاشی شه باید هزارتا دستپخت جورواجور تست کنم😐😂

و باهم میخندن😂کوک:وای اون موقعس که قیافه جین هیونگ دیدنیه خخخخخ😂مونی:من یه شرط دارم پسرا:چی؟.مونی:اون کسی که میخواد بیاد باید متاهل باشه چون اگه یه مجرد بیاد هم آرمی ها ناراحت میشن هم شایعه درست میشه .پسرا هم موافقت میکنن کوک:خب حالا هم بریم یچی بخوریم و بعد بخوابیم که فردا روز هیجان انگیزیه😆😂خب پسرا هم میرن غذاشون رو میخورن و بعد میرن لالا ساعت نزدیکای هشت صبح جیمین از خواب پا میشه دست و صورتشو میشوره و بقیه رو هم بیدار میکنه.جیمین:جین هیونگ میشه از اون پنکیک شکلاتی خوشمزهات درست کنی🥞😋جین:یسس.جیمین هم باذوق و خوشحالی میشینه سر میز😄بعد همه یکی یکی میان و وقتی جین رو درحال آشپزی کردن میبینن شروع میکنن به اذیت کردنش😐💔کوک:واو چه کدبانویی داشتیمو خبر نداشتیم آفرین🤣👏🏽هوپی:مامانی برا من بزرگتر درست کن😁😋ته:مامان برا منم توت فرنگی بیشتر بزار😋🍓جیمین که درحال جرر خوردنه از بس خندیده😐😂جین هم هی بهشون چشم غزه میرن🙄😐

شوگا:اوه اوه ترسیدیم🙄😂نامجون هم میاد مث پدرای عاشق جینو از پشت بغل میکنه و میگه:اه فرزندانم زنمو اذیت نکنین دیگه😐🔪که تا حرفش تموم شد از شوگا گرفته تا جین پاچیدن از خنده پخش زمین شده بودن😂🤣🔪ته:وای وای دلم مردم ای نفسم بالا نمیاد😂💔😐جیمین:نامجون هیونگ خیلی باحالییی مونی:می‌دونم😌😂💔جیمین:😐💔😂خب خلاصه پنکیک بقول خودشون هیونگ پز آماده شدو با لذت نشستن خوردن😋🥞بعد صبحانه میان داخل سالن تا عملیات رو شروع کنن

ته:من این خبر رو می‌زارم تو سایت ومینویسم که به یک خدمتکار نیاز داریم همراه با مدارک ازدواج.پسرا خوبه بنویس خب از زبون مینسو:مینسو یه دختر تنها که پدرومادرش رو تو تصادف از دست داده و مینسو زندگی خیلی سخت و فقیرانه ای داره چندبار عمو و دایی هاش گفتن بیا با ما زندگی کن ولی دلش نمیخواد سربار کسی باشه اون دلش میخواد مستقل باشه و خودش گلیمشو از آب بکشه بیرون از شانس خوبش از بس خوشگله و به خاطر خوشگلیش سریع سرکار استخدام میشه ولی به یه روز نمی‌کشه که اخراجش میکنن چون یکم دست و پاچلفتیه و میزنه همچی رو داغون می‌کنه(یه جورایی شبیه مونی خودمون😂)

خب بریم سراغ آنالیز استایلش چشم های درست مشکی موهای بلندو حالت دار لب های غنچه ای پوست سفید اندام لاغر و خوش فرمی داره قدش هم ۱.۶۸متر ابروی کمانی داره که باعث میشه معصوم و کیوت به نظر بیاد مینسو:ای بابااا جیییغ میکشمااوووف😤 امروزم اخراج شدم اینجوری که نمیشه من باید کار پیدا کنم😞اووف ای خدا کاری نیس که من انجام نداده باشم ماشاالله همه کار کردم ریدم توش😐💔تنها کاری که انجام ندادم خدمتکاریه😐💔😑 و یه کار دیگه اشپزیم هم که عالیه ولی از اونجایی که خانواده ندارم نمیزارن تو رستوران کار کنم نمی‌دونم چه ربطی به خانوادم داره😐🔪💔برا همین قید تو رستوران کار کردن رو زدم😞💔

وای حالا چه خاکی تو سرم بریزم چه جوری پول ناهارمو جور کنم😶شکمم که حرف حالیش نمیشه هی میگم خفه شو لج کرده بیشتر قاروقور میکنه لامصب😐🔪 اووف آها فهمیدم برم تو سایت بگردم شاید کاری چیزی باشه پیدا کنم..اوممم ببینم🤔..چی وایسا ببینم چی نوشته😳وای خدا گروه بی تی ای به خدمتکار نیاز دارن😳💔اه چی ای خدا شانسمون رو گل بگیرن شانس نداریم که میگه باید متاهل باشه😐💔الان تو این هری ویری شوهر از کجا بیارم😶💔مینسو کلتو بکار بنداز آره خودشه مدرک جعل میکنم ایول😁👏🏽یه دوست دارم خوراکش جعل اسنادو مدارکه خدایا ببخش ولی واقعا به کار نیاز دارم دوستمم مث خودم پدر ومادر نداره و با جعل مدرک پول درمیاره

هر چند کارش درست درمون نیس ولی اگه اینکارو نکنه از گشنگی تلف میشه رفتم پیشش و گفتم یه مدرک برام درست کن گفت چه مدرکی گفتم اون اسناد که برای ازدواج لازم دارن سوال نپرس که برای چی می‌خوام که جواب نمی‌دم😐گفت:باشه بابا به من چه😐😕.آفرین کارتو خوب انجام بده که مو لا درزش نره. نگران نباش می‌دونم چیکار کنم🙄😌خب یه چند دقه طول کشید.سوجین:بیا آماده شد.مینسو:وای سوجین چه کرده همه رو دیوونه کرده😉👏🏽مرسی عزیزم جبران میکنم😚سوجین:باشه بابا برو تا جا نموندی.اره راست میگی من رفتم بای.مینسو:خب آدرس خونه شون تو سایت نوشته بود سوار اتوبوس شدم و برو که رفتیم

رسیدم وای خدا یه لشکر آدم وایساده بودن تو صف حالا کی نوبت من میشه خدا می‌دونه یه جورایی استرس داشتم تا حالا چندتا ایدل یه جاندیده بودم😬ینی تو این کار استخدام میشم؟! اینقدر آدم رفت و اومدتا نوبت من شد وای خدا از هیجان داشتم میلرزیدم ولی خودمو کنترل کردم رفتم داخل همه اعضا دم در وایساده بودن خیلی با احترام سلام کردم و اونا هم با احترام ازم استقبال کردن که بیام داخل خیلی مهربون و دوست داشتنی به نظر میرسیدن فقط نمی‌دونم چرا از وقتی وارد شدم یکی از اعضا یه جوری نگام می کنه انگار میخواد خفم کنه😐💔نمی‌دونم با همه اینجوریه یا فقط منه بدبخت اهمیتی ندادم گفتم شاید مدلش اینجوریه من فقط اسم گروه بی تی اس رو تو کره شنیده بودم وگرنه چیز زیادی ازشون نمی‌دونم آخه از بس سرم به بدبختیام گرمه که به هیچی اهمیت نمی‌دم و اینم می‌دونم که جایزه های زیادی بردن خب من آروم و سربه زیر با اعضا رفتیم تو سالن مینسو:خب من باید چکاری انجام بدم

ته:اول خودتون رو معرفی کنید و مدرکتون رو بیارین چک کنم☺️مدرک رو دادم و گفتم:من وو مین سوهستم۲۰ساله و همینطور که میدونید متاهلم مونی:خب ما برای استخدام مسابقه گذاشتیم اگر قبول شدی که میتونی کارتوشروع کنی☺️ اگر نه که متأسفیم تو دلم گفتم باید قبول شم مینسو فایتینگ✌🏽مینسو:میشه خودتون رو معرفی کنید چون من اسمتون رو نمی‌دونم همه با تعجب بهم نگاه کردن که چرا اسمشون رو نمی‌دونم😳و منم یه لبخند دندون نمایی زدم😁و همه یکی یکی خودشون رو معرفی کردن اون که هی بهم چشم غره می‌رفت اسمش جونگ کوک بود😐💔یه جور نگام میکرد که انگار میدونست دارم دروغ میگم یه لحظه ترسیدم ولی خودمو نباختم مینسو:خب من باید چه نوع مسابقه ای بدم.هوپی: مرحله اول مسابقه زورآزماییه من با تعجب:زور آزمایی😳💔هوپی:چیزی نیس فقط باید با کوک مچ بندازی یه دفعه رنگم پرید با ترس به کوک نگاه کردم که داشت بایه لبخند کج نگام میکرد😏خدایا خودت به دادم برس

خب مرحله بعدی چیه.جیمین با یه لبخند مهربون گفت: مرحله دوم اشپزیه که باید پاستای مخصوص درست کنی و جین هم باید تستش کنه به جین نگاه کردم که داشت با لبخند بهم نگاه میکرد☺️من لبخند زدم همشون خیلی مهربون رفتار میکردن کوک هم اصن بهش نمی‌خورد اخلاقش بد باشه ولی از این رفتار سرد سر در نمیارم مینسو:خب مرسی که توضیح دادین من امادم که مسابقه رو انجام بدم خب اعضا یه میز آوردن وسط گذاشتن دوتا کوسن هم آوردن که روش بشینیم اول کوک نشست وای استرس دارم😬کوک دستشو آورد جلو منم دستمو آوردم جلو و توهم قفل کردیم شوگا:امادین؟منو کوک:بلع شوگا یک دو سه شروع یه زور زدم ماشاالله دستش تکون نخورد هی اون زور میزد هی من چشم تو چشم داشتیم تمام تلاشمون رو میکردیم که ببریم وای چه صورت جذابی داره وای خاک تو سرم حواسم دادمو دادم به مسابقه یه دفعه زور دست کوک زیاد شد و از درد صورتم جمع شد و اونم فهمید و زورشو کم کرد که یه دفعه خب پایان پارت دوم💜🖤🖤