زندگی جدید 💫۸

این پارت ۸ امید وارم خوشتون بیاد

دوستان مرینت و آدرین الان به‌پاریس رسیدند ......... مرینت : آدرین نگاه کن این همه خبرنگار اومده چه زیادن آدرین:آره عزیز دلم بیا بریم خونه مرینت: باشه.... ۵ دقیقه بعد ....... بالاخره رسیدیم خونه و دیدیم که همه هستن و کل خانواده دور هم جمع بود از جمله پدر و مادر مرینت بودن و رفیق هامون وکلی حرف میزدیم و خاطره میگفتیم

امیلی : مرینت میتونم حلقه های ازدواجتون رو ببینم ؟ مرینت: بله با کمال میل ،بفرمایید امیلی: چه خوشگلن سلیقه ی خیلی خوبی داری 😄 مرینت: ممنونم خاله 😊 آدرین : پدر ما امروز جشن نامزدی را میگیریم ؟ گابریل : بله پسرم امروز ما تمام کار های جشن را انجام دادیم من یک کت و شلوار برایت طراحی کردم و مادرت هم برای مرینت یک‌لباس خیلی خوشگل مرینت : دایی میتونم ببینمشون گابریل : حتما ، ناتالی برو لباس هارو بیار ناتالی : بله حتما قربان

۲ دقیقه بعد ....... مرینت : چه خوب طراحیشون کردید خیلی خوب هستن ،عالی ان آدرین:ممنون پدر زحمت کشیدی گابریل : خواهش میکنم پسرم ، نا سلامتی نامزدی پسرمه 😃😀😁

خب دوستان الان ساعت ۶ از دید مرینت : داشتم آماده میشدم و لباسی که اقای اگرست طراحی کرده بود رو میپوشیدم که یکی در زد و منم گفتم بیا تو که مادرم و خاله بودن سابین : خیلی زیبا شدی دختر گلم امیلی : مثل ماه شدی مرینت : ممنونم خاله و مامان

که یهو یکی در زد و آدرین اومد و تا منو دید دهنش یک متر باز شد 😲😯😮 این شکلی 😂😂😂 که گفت خیلی خیلی زیبا شدی به حق که زن خودمی مرینت : ممنونم خیلی خوشتیپ شدی ناقلا‌😁🤣😅😂 آدرین: ممنونم 😘🤩😍 حالا بیا که همه منتظر هستن

بعدش ما رفتیم‌پیش پدر و پدر گفت آدرین آگرست آیا شما سوگند میخورید که خانوم مرینت را به همسری خود قبول کرده و تا ابد با او زندگی کنید آدرین : بله دوستان همین رو هم به مرینت گفت ببخشید که کات میکنم تا پارت بعدی خداحافظ