خب بچه ها اینم قولی که دادم... این رمان رو خودم نوشتم و.... آره دیگه.... امیدوارم خوشتون بیاد... اگه خوشتون اومد یه لایک هم بکن
درحالی که در خیابان در باران قدم میزدم... و اشک به همراه باران همچو رودی از چشمانم سرازیر میشد، زمزمه میکردم: نه! امکان نداره! نباید این اتفاق می افتاد!
من معتقد بودم که وقتی باران میبارد، آسمان هم تمام درد هایش را به بیرون میریزد و گریه میکند
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
13 لایک
عالی بود
ممنان، با اون یکی اکانتم جواب دادم🤌🏻
خیلی خوب بوددد مشتاقم بقیشم بخونمم:)))
مرسیییی خیلی خوشحالم کردیییی:)