درود خوش اومدید به تستم؛ امیدوارم از خوندنش لذت ببرید.
همیشه روی صندلی های تیمارستان میشست؛ تنهای تنها بدون هیچ دوستی!
یه روز نشستم کنارش گفتم: چرا سعی نمیکنی یه دوست پیدا کنی؟ اینجا کلی آدم مثل تو پیدا میشه همه اونها تلاش میکنن درمان بشن همشون دارن تلاش میکنن برای زندگیشون! اما تو چیکار میکنی؟ فقط بلدی اینجا بشینی و بقیه رو تماشا کنی؛ خندید و دستشو کشید بغل لبش و گفت:" تلاش برای زندگی؟ مسخره اس" میدونی؟ دیوونگی من درمان نداره! نمیتونم ازش خلاص شم
بهش نگاهی کردمو گفتم: چرا نداره؟ مگه اصلا تلاش کردی برای درمانت که بدونی داره یا نداره؟
آهی کشید و گفت: فکر میکنی نکردم؟ هر راهکاریو قبل اومدن به این جهنم کردم اما! نشد که نشد
4 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
24 لایک
توروخدا ادامه بده داستان رو خیلی قشنگ نباید اینطوری تموم میشد 💔
ولی اگه نمیشه اشکال ندارد خیلییییییی قشنگ بود 💖💞
بهش ۱۰۰۰۰۰۰۰۰ میدم خیلی خوب بود پارت ۲هم داره
خیلی ممنون عزیزم؛ نه متاسفانه پارت 2 نداره🌝🌹
حیف شده ولی اشکال نداره خیلی قشنگ بود⚘⚘⚘💖💖💖
عالی
🌝🌹
وایبش>>>>
وایب خودت>>>>>
=)