
اینم از پارت هفتم دوستان امیدوارم تا اینجا از داستان لذت برده باشین لایک و کامنت هم فراموش نکنید دوستون دارم😘💜
رفتم پشت سیستم و شروع کردم به گشتن تو بلاگ بعد از اینکه حسابی گشتم احساس خستگی میکردم یک ساعت بود تو بلاگ میگشتم لب تاب و خاموش کردم مایو مو و برداشتم و رفتم سمت طبقه اول آخه استخر بیرون بود تویه محوطه خیلی بزرگ یه قسمت حیاط رو گرفته بود شنا کردنم عالی بود مایورو گذاشتم کنارو با همون لباسا پریدم تو استخر آخه اینجوری کیفش بیشتره (فکر کنم یه چیزی اضاف داشت🐛 برا همین با خودش مایو برد😑)بعد از اینکه حسابی شنا کردم از آب بیرون اومدم به خاطر لباسام حسابی سنگین شده بودم رفتم تو خونه و دوش گرفتم اومدم بیرون تا یک ساعت داشتم موهامو خشک میکردم وااای دستام شکست بالاخره تموم شد موهامو دم اسبی بستم بالا موهام تا بالای زانوم میرسید من عاشق موهام بودم و خیلی بهشون میرسیدم من از 6 سالگی موهامو کوتاه نکرده بودم برای همین خیلی بلند بود مادرم خیلی غر میزد که موهامو کوتاه کنم اما من مقاومت میکنم آخه خیلی خوشگلن و اینطور که من شنیدم تهیونگ
عاشق موهای بلند ، یعنی بلند بودن موهام یه راز پشتشه که فقط خودم میدونم 😉. به ساعت نگاه کردم ساعت 7 بود از اتاق بیرون اومدم و رفتم سمت آشپر خونه به اندازه کافی وقت داشتم پس تصمیم گرفتم کیمباپ درست کنم با نودل که خیلی دوست داشتم. اما گاهی اوقات چون وقت زیادی نداشتم نمی تونستم هر غذایی که دوست دارم درست کنم بعضی از مواقع هم غذا رو از بیرون سفارش میدادم. مواد لازم رو آماده کردم این بار میخواستم یه غذایی که از خودم در آوردم درست کنم( یه چیزی تو مایه های من در آوردی) کیمباپ ها که موادش آماده شد گذاشتم کنار و نودل هارو آماده کردم او ناهم که آماده شد همونطور که گفتم قرار این یک غذای خاص و متفاوت باشه پس نودل رو با مواد کیمباپ مخلوط کردم و ریختم روی برگ مخصوص و پیچیدم بعد از اینکه آماده شد برش زدم و در مقدار کمی از آب نودل ها
که مونده بود گذاشتم که طعم بگیره و بعد از پنج دقیقه شروع کردم به خوردنش باورم نمی شد خیلی خوشمزه شده بود(معلوم نیست چه 💩شده 😑)مخلوط دو غذایی که عاشقش بودم باهم یه غذای فوق العاده شده بود بعد از خوردن شام ظرف هارو جمع کردم و گذاشتم ظرف شویی تا بعدا بشورمشون به ساعت نگاه کردم ساعت ۹:۳۰ بود با دیدن ساعت پشیمون شدم و تصمیم گرفتم همون موقع ظرف هارو بشورم با دیدن ظرف ها مثل لاستیک ماشین پنچر شدم آخه چطوری اینقدر ظرف کثیف شد . شروع کردم به شستن نیم ساعت طول کشید تا ظرف ها تموم شد پیش بند رو در آوردم و گذاشتم سرجاش و از آشپزخونه خارج شدم و به سمت اتاق رفتم لب تاب رو روشن کردم و رفتم توی لینک اداره جواب داده بودن که هنوز بادیگارد نذاشتن و قراره در آمریکا بادیگارد داشته باشم با دیدن این پیام مطمئن شدم که اون ماشین یکی از آدم های سوهون بوده به اداره اطلاع دادم که حواسشون باشه لب تاب و خاموش کردم و
و رفتم سمت کتابخونه یه کتاب برداشتم و شروع کردم به خوندن غرق در کتاب بودم که زنگ خونه به صدا در اومدم ای بر خر مگس معرکه لعنت از جام بلند شدم رفتم سمت اف اف که ببینم کیه که با قیافه خندون سوهون مواجه شدم با فکر به اینکه بعدازظهر نزاشت با عشقم برم شهربازی فکر انتقام به سرم زد حالا که اون نزاشت من پیش عشقم باشم پس منم نمیزارم بره پیش عشقش (خود درگیری مزمن داره به روش نیارین😂)اف اف و خاموش کردم و چراغارو از قبل خاموش کرده بودم سریع چراغ اتاقا رو هم خاموش کردم و رفتم تو اتاق و از پنجره نگاه کردم که ماشین رو پارک کرده بود زیر پنجره اتاق بعد از ده دقیقه که من دیگه بیخیال شده بودم و داشتم کتابم رو می خوندم صدای ماشین اومد که روشن کرد و رفت وای چه سیریشی بودا ده دقیقه تمام پشت در بود بیخیال شدم و به کتاب خوندن ادامه دادم که یک صفحه بیشتر نخونده بودم ای بابا این کتابم تموم شد چراغ خواب
رو خاموش کردم و رفتم روی تخت که بخوابم نمیدونم چیشد که از اون طرف تخت پرت شدم پایین آخ ما تحتم نابود شد(این با این جمال و کمالاتش چطور امنیتی شده نمیدونم) با آخ و اوخ از جام بلند شدم و دوباره خوابیدم رو تخت با فکر کردن به اینکه فردا قراره چه کارهایی انجام بدم خوابم برد صبح قبل از آلارم گوشی از خواب بیدار شدم (گلاب به روتون) رفتم دست به آب و دست و صورتمو شستم و اومدم بیرون که گوشیم زنگ آلارمش شروع شد با قر رفتم سمت گوشی و آلارمم رو قطع کردم قفل گوشی رو باز کردم با دیدن عکس تهیونگ تازه یادم اومد که صفحه گوشیم زنگ تماسم و زنگ آلارمم همشون برای تهیونگ وااای خیلی شانس آوردم که تا الان سوهون گوشیم رو بر نداشته سریع عکس رو عوض کردم و عکسی که شب مهمونی گرفته بودم گذاشتم که یادم نره چرا اینجام گوشیو خاموش کردم دکمهی لب تاب رو زدم و تا روشن شدن لب تاب رفتم یه آب
پرتقال برای خودم ریختم و اومدم تو اتاق وارد سایت شدم که گوشیم زنگ خورد سوهون بود بعد از کمی مکث جواب دادم... بله .سوهون:سلام صبح بخیر عشق من آماده شو میخوام امروز رو با هم خوش بگذرونیم یک ساعت دیگه اونجام میبینمت عشق من بای بای . شما :حتی ازم نظر هم نخواست پسره ی بی خاصیت چندش بیرون بردنش هم زورکیه ای بابا حالا باید اینم تحمل کنم با غر غر پاشدم و سیستم و دوباره خاموش کردم یه نیم تنه زرد پوشیدم با کت مشکی روس با یه شلوار مشکی دم پا گشاد حوصله نداشتم کیف دستم بگیرم پس بیخیال کیف شدم و یه کفش پاشنه بلند زرد برداشتم و پوشیدم و رفتم سمت میز توالت و شروع کردم به آرایش کردن آرایش کردن رو دوست نداشتم اما برای خر کردن این آقا لازم بود یه رژ قرمز جیـــــغ زدم با رژ گونه همرنگش و ریمل با یه خط چشم آرایش ساده ای کردم و موهامو
محکم بستم بالای سرم چون موهام بلند بود مجبور بودم با گیره محکمش کنم که یه وقت باز نشه بعد از کلی تلاش بالاخره موهام هم تموم شد گوشیم و برداشتم و رفتم بیرون که صدای اف اف بلند شد گوشی اف اف رو گذاشتم سر جاش و رفتم بیرون که صدای اف اف بلند شد گوشی اف اف و برداشام و گفتم الان میام پایین و مثل خودش بدون اینکه منتظر جوابش باشم گوشی اف اف رو گذاشتم سر جاش و رفتم بیرون از در خونه تا در حیاط خیلی فاصله بود برای اینکه حرصش رو در بیارم با نهایت آرامش راه میرفتم در رو باز کردم که با سوهون بیخیال مواجه شدم که داشت با تلفن حرف میزد وااای که چقدر حرص خوردم چرا این میتونه منو حرص بده ولی من نمیتونم آخه چرااااا با اشاره بهم گفت که سوار ماشین بشم سوار ماشین شدم و منتظر بودم که تلفنش تموم بشه با دقت به حرف هاش گوش میدادم اما خیلی ازم فاصله داشت فهمیدن حرفاش خیلی سخت بود ولی مطمئن بودم درباره
محموله بود چون داشت قدم میزد فقط یه لحظه از حرفاش رو شنیدم که گفت سه ماه بیشتر نمونده که کارش تموم بشه و بفرسته قرار بود اون محموله بعد از آماده شدن بین شرکا تقسیم بشه و به کشور های اطراف از جمله کره فرستاده بشه اما خود محموله تو آمریکا درست میشد طبق چیزی که سوهون گفت سه ماه دیگه محموله آمادست و میرسه دست باند های دیگه پس خیلی وقت ندارم همش سه ماه وقت دارم با اخم به جلوم زل زده بودم و فکر می کردم که چطوری باید بفهمم کجاست و چیه فقط به اسم محموله میشناختمش رئیس هیچی دربارش بهم نگفته بود با صدای در ماشین از فکر بیرون اومدم صورتمو چرخوندم سمت سوهون که گفت :اوه اوه مثل اینکه عشق من خیلی عصبی شده ببخشید طول کشید کار مهمی بود. شما :اصلا حواسم نبود که پیش سوهونم سریع مود عوض کردم و با یه لبخندی که به زووور مهربونش کردم گفتم نه بابا مهم نیست بلاخره پیش میاد دیگه حالا کی بود که اینقدر درگیر بودی باهاش ؟! سوهون:یکی از همکارام بود درباره کارای شرکت سوال داشت شما:آها اوکی.(😏من و خر فرض کرده خوبه این اولیش هنوز خیلی مونده که اطلاعات جمع کنم پیش به سوی موفقیت)
ماشین و روشن کرد و یه آهنگ ملایم گذاشت و ماشین حرکت کرد بعد از یک ساعت به دریا رسیدیم خوب شد رسیدیم پنج دقیقه دیگه تو ماشین بودیم خوابم می برد با این آهنگای مزخرفش اه هیچ کس اونجا نبود فقط ما بودیم ماشین و پارک کرد و رفتیم سمت دریا کفشامونو در آوردیم و من هم کتمو در آوردم که خیس نشه آخه لباس نداشتم به این بنی بشر هم که اعتمادی نیست رفتیم تو دریا و لب ساحل در حال قدم زدن بودیم که یه دفه احساس کردم یه طرف بدنم کامل خیس شد صورتمو که چرخوندم سوهون بود که دستشو پر از آب کرده بود و ریخته بود روم برای اینکه حرصش بدم خودمو زدم به بیخیالی و از کنارش رد شدم که دوباره خیسم کرد دیگه کاملا خیس خیس بودم دست که نبود اندازه یه سطل آب توش جمع میشد بعد از اینکه خیالش راحت شد که من خیس خیس شدم رفت شنا کنه و بعد از یه ده دقیقه برگشت تو اون ده دقیقه منم تو آب قدم میزدم بعد از اینکه آقا بلاخره خسته شد رضایت داد که برگردیم از آب که بیرون اومدیم خیس خیس بودیم یه نسیم سردی می وزید برای اینکه امتحانش کنم به بهانه اینکه سردمه خودمو بغل کردم سوهون اومد سمتم خواست بغلم کنه که یه جوری نگاش کردم که نفهمید چطور ازم فاصله بگیره همش فراموش میکنه میترسم آخر کار دستم بده سریع رفت سمت ماشین که یه پتوی کوچیک{راوی:یه سوال فنی اونا هم میگن پتو یا چی؟! }برام بیاره (بدبخت اینطور که من نگاش کردم گرخید😅)پتو رو آورد و کمکم کرد که برم تو ماشین خودش هم چون لباساش خیس بود تیشرتش و در آورد و با حوله خودشو خشک کرد و بدون لباس نشست پشت فرمون صورتمو چرخوندم سمت پنجره ماشین (آخه آدم اینقدر خنگ حوله آوردی بعد لباس نیاوردی آخه این چطوری خلافکار شده من نمیدونم)و
خب پارت هفتم تموم شد ببخشید که خیلی طول کشید درحال بررسیه دیگه تا منتشر بشه خیلی طول میکشه لایک و کامنت فراموش عزیزان😘💜🖐🖇
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
سلام خوبی؟
باحاله ولی چرا انقدر دیر به دیر پارت جدید میاد جوون مرگ میکنی ادمو😑
سلام اجی خوبی عالیییی منتظر پارت بعد هستم 🥰🥰🥰🥰
خیلی باحال بود😉
اخه تو اين پارت اتفاق خاصي نيافتاد كه
قراربود تو هر پارت اتفاق خاصی بیفته؟!!
هيپ هيپ هورا
بلاخرع پارت رسيد