.........
وقتی رسیدیم کن زنگ خونه رو زدم و نازنین رو جلوی دوربین آیفون گرفتم. عسل..بفرمایید بالا طبقه چهارم منو و نازنین رفتیم بالا وقتی درو باز کرد دیدم یکی دیگه جلوی درِ من تعجب کردم
مادر عسل..سلام رو به نازنین گفت..نازنین خانم شما هستید،بیا تو عزیزم سجاد..ببخشید اینجا منزل عسل خانمِ؟ مادر خودش گرفت،بله من مادرشم،بفرمایید،خونه خودتونه سجاد..نه ممنون،این دخترم نازنین،یم ساعت دیگه میام دنبالش با اجازه خدافظ.
از زبون عسل.. وقتی رسیدن درو باز کردم و طبقه رو گفتم،ماماتم رفت جلوی در و قیلفی آقا سجاد که تعجب کرده بود باعث خنده من میشد😂🤦🏻♀️ مامانم نازنین رو تحویل گرفت و اومد تو
من..به به خانم خانما،امروز حالتون چطوره؟ وقتی پدرت گفت باید ببینه میخوای بیای یا نه از دیدنتون نا امید شدم نازنین..خوبم شاید از تو هم بهتر باشم.از اونجایی که حوصله مادربزرگم رو نداشتم اومدم اینجا. من..خیلی خوش اومدی خب این خونه ی منِ،نظرت چیه بریم اتاق من؟ نازنین ..بریم منو نازنین رفتیم سمت اتاقم من از تو کمد چند تا عروسک درآوردم و گذاشتم رو تخت بعد رو به نازنین گفتم ..خب،بیا عروسک بازی کنیم حالا تو بشو خانم همسایه منم با این دوتا عروسک میام خونتون و این دو تا عروسک هم مثبت بچه های تو اَن،قبول؟؟
نازنین .. باشه ولی ی سوال من ..چی؟ تو ام مگه عروسک بازی می کنی؟ من..معلومه که بازی میکنم من مامان عروسک هامم،مگه تو بازی نمی کنی؟ نازنین..آ،نه من عروسک بازی نمیکنم آخه مادربزرگم از عروسک خوشش نمیاد برای همین تموم عروسک هام رو جمع کردن تو انباری☹️☹️ من..آخی،عیبی نداره،الان باهم بازی میکنیم خب واسه این دوتا اسم بزار نازنین..اِم اسم این که کوچکترین آبنبات و اون یکی هم شکلات چطوره؟ من..عالی خب برو توی خونت،چطوره اول تو بیای مهمونی؟ نازنین..باشه من..وایسا الان میام نازنین..باشه زود بیا
من رفتم سمت آشپز خونه و یکم کیک و شیرینی و شربت بردم تو اتاق و شروع به بازی کردیم بازی باهاش خیلی لذت بخش بود اون خیلی با احساسُ و حساسِ بعد عروسک بازی رفتیم تو حال و من فیلم خنده دار گذاشتم تا بخندیم.
خنده واسه افراد افسرده عین دارو میمیونه شما هم برای جلو گیری از افسردگی روزی چند بار بخندید 😂😂 حتی شده الکی فقط بخند 😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂❤️😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂♥️😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂😂
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عالییی بود
💗🍫