
با حضور شما، راستی هنوز وقت هست مشخصات بگید ولی از پارت ۳ به بعد دیگه قبول نمیکنم💜
بیدار شو سمی! یه نامه برات اومده.از زبان سمی: از خواب بیدار شدم و به سمت پله ها رفتم. مادر را میدیدم که یک نامه با مهر عجیبی را در دستش گرفته بود و تکان تکان میداد.پرسیدم:«این چیه؟» مادر جواب داد:«یک نامه. نامه ی دعوت به هاگوارتز. خودت بیا بخونش تا متوجه شی.با تعجب نامه را از دست مادر گرفتم و خواندم. چی؟ نامه ی دعوت به.... هاگراتز؟!(مثلا تازه اسمش رو شنیده هنوز نمیتونه درست بگتش) مادر شروع کرد درباره ی توضیح دادن هاگوارتز. بعد گفت پاترونوس و.... اینا چین و...
༺۳ روز بعد༻ ༺از زبان سمی هندرسون: ༻ ساعت حدودای ۷ یا ۷ و نیم از خواب بلند شدم و یاد هاگوارتز افتادم. تازه فهمیدم که اصیلزاده بودم و مامان و بابا توی هاگوارتز درس خوندن. فوری صبحونه ام رو خوردم وسایلی که ازکوچه دیاگون گرفته بودم رو برداشتم لباسام رو پوشیدم و با بابام به سمت ایستگاه راه افتادم. مدام فکر میکردم یچیزی رو جا گذاشتم و همش وسایلم رو چک میکردم.:«خب گربم رو آوردم، چوبدستیم هم همینطور، ردام و...» بالاخره خیالم راحت شد همونموقع به ایستگاه کینز کراس رسیدیم. اما من سکویی به اسم نه و سه چهارم نمیدیدم از بابا پرسیدم:«پس ایستگاه کجاست؟» اون با لبخند گفت:«باید از دیوار اونجا رد شی.» تعجب کردم و گفتم:«چطوریییی؟!!!» گفت:«فقط برو، اونوقت خودت میفهمی باید چیکار کنی.» بعدم سوار ماشین شد و از اونجا رفت. با خودم یکم فکر کردم و بعدش با استرس به سمت سکو رفتم..
همونموقع به دوستام رسیدم:«لونا، نویل، دراکو!» فوری دویدیم و همدیگه رو بغل کردیم. بعد از حرف زدن از ستون رد شدیم... حس عجیبی بود حتی یه لحظه هم نشد. ۱ لحظه بعد توی ایستگاه بودم. اون موقع یه دختر تنها رو اونجا دیدم. رفتم سمتش ازش پرسیدم:«اسمت چیه؟» جواب داد:«لیا ویلسون.»گفتم:«چه اسم قشنگی! میخوای بیای تو اکیپمون؟»«آره حتما.»«باشه پس بریم.» اونو به سمت ایستگاه بردم و با دراکو و لونا و نویل آشنا کردم. اونا از دیدن لیا خوشحال شدن و رفتیم تا یه کوپه ی خالی پیدا کنیم.
وقتی نشستیم دراکو گفت:«پس باید یه عضو جدید به کلمه دوستیمون اضافه کنیم» لیا:«کلمه دوستی چیه؟» دراکو:«یعنی ما الان یه کلمه داریم که از حروف اول اسمامون تشکیل شده الان با تو این شده: لندسل.جالبه نه؟» لیا:«خیلی!» تا مدتی همه ساکت بودن...
که یهو صداهای خوشمزه ای اومد.«مغزیجات، تنقلات جادویی!»هممون رفتیم سمت گاری و با کلی خوراکی عجیب که بنظر خوشمزه میومدن برگشتیم و همشون رو دولپی خوردیم..
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
لندسل وجود لمس شده
لندسل رحمت السین
وای عالی بود 💕💕💕
ممنون خیلی توی این قسمت بودم 😘
(کاراکتر لیا ویلسون هستم 🤗)
منم بیار مشخصاتم داخل پارت 2 هست
عالی بود
عام یه سوال
نقش اصلی منم؟
آره
عه.....
جالبه......
لندسل
تو خود هری پاتری
💚💙❤️💛پاترهد اصیل زاده💚💙🧡💛
عالی بود❤
بی صبرانه منتظر پارت بعدم😍