
داستان شما و جیمین😍 امیدوارم خوشتون بیاد😋
شما کیم میونگ،دختر عموی تهیونگ هستید. ۱۹ سال دارید و در گروه توایس دنسر هستید. چهره::مو های مشکی بلند تا زیر باسن،چشم های کهربایی و پوست سفید D: خب زود تر بریم شروع کنیم^_^
صبح از خواب بیدار شدی و دیدی تهیونگ بالای سرت وایساده! میونگ:اوه تهیونگ! تو اینجا چیکار میکنی؟ تهیونگ:میخواستم برم کمپانی؛ گفتم شاید تو هم کار داشته باشی!سر راه اومدم خونتون دنبالت.. اینو گفت و از اتاق بیرون رفت. بلند شدی و کمد لباس هاتو رو باز کردی. شومیز سیاهی رو در آوردی و پوشیدی. بعدش شلوار لی شفیدتو برداشتی و پا کردی. کفش آل استارتو که دیروز خریده بودی از توی جعبهش در آوردی و پوشیدی. از اتاق بیرون رفتی و رفتی صورتتو شستی. دوباره به اتاق برگشتی و روی صندلی میز آرایشت نشستی. رژلب قرمزی زدی و دستبندت که الماس گران قیمتی بهش وصل بود رو دستت کردی. میخواستی گردنبندت رو هم بپوشی که تهیونگ داد زد:میونگ بیا دیگه!! تو هم داد زدی:حاضر شدن دخترا طول میکشه-_-!! گردنبند ست دستبندت رو که برق میزد با دقت به گردنت انداختی و بالاخره رفتی^_^
از اتاق که بیرون رفتی تهیونگ نفس راحتی کشید و گفت:بیا! تو گفتی:وای موهامو یادم رف:/ و دوباره وارد اتاق شدی. مو هاتو شونه زدی و گوجه ای بستی. __________________________ به در کمپانی رسیدین. تهیونگ ماشین رو به پارکینگ برد و گفت: خب حالا پیاده شو! تو پیاده شدی و تهیونگ هم بعد از تو پیاده شد. وارد کمپانی شدین. جیمین پشت سر شما وارد شد و گفت:سلام ته ته! این کیه کلک؟؟؟ تو گفتی:سلام! من میونگ هستم، دختر عموی تهیونگ.. جیمین:آها سوئ تفاهم شد. تهیونگ رفت پیش بقیه اعضا و شما دنبال توایس میگشتین. جیمین هنوز اونجا وایساده بود و به شما نگاه میکرد! جیمینا گفت:دنبال کسی هستی خانومی؟ تو دست و پاتو گم کردی با لکنت گفتی:ننه ینی آآنه چچیز آآره😁 و خندیدی. جیمین گفت:خب!؟ میونگ:دنبال گروه توایس میگردم^^
جیمین دستتو گرفت و بردت پیش توایس. تو به سمتشون دویدی و سریع رقصو شروع کردی. _________________ وقت استراحت بود. تو روی صندلی نشسته بودی که جین اومد پیشت. تو گفتی:او سلام رفیق! جین گفت:سلام می خوبی؟ جواب دادی:خوبم مرسی# جین گفت:یک ساعت دیگه کنسرت داریم . میشه تو هم بیای؟ گفتی:آره چرا ک ن! از خدامه•• ___________________________ بی تی اس آخرین آهنگشو توی کنسرت خوند و کنسرت تموم شد. جمعیت زیادی صف کشیده بودند که با اعضا سلفی بگیرن. همون لحظه جیمین داخل میکروفون گفت:خانمی؟ همه بهش نگاه کردن . هیچکس نمیدونست که با کیه! ادامه داد:کیم می_یونگ؟ تو با خجالت رفتی روی صحنه. جیمین با صدای بلند گفت: از همون لحظه ی اول عاشقت شدم!
تو جیمینو به دنبال خودت به رختکن بردی و درو بستی. جیمینا رو روی صندلی نشوندی و دهنتو باز کردی که حرف بزنی اما جیمین مانعت شد. بلند شد،تورو به خودش چسبوند و لباتو بوسید'~'
خوشتون اومد؟؟
پارت بعدی به زودی....
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
عاولیییی بید🌸🍃
پارت دو هم بزار
مرسی😍😍
چشم میزارم🙃