مقدمه
در سکوت شب کسی نوایی سر میداد. میخواند و گیتار میزد.
آتش در شومینه شب زبانه میکشد و زوزه باد تن آتش را میلرزاند. پشت کشتی بشکه های چوبی و متعددی وجود داشت که روی هم چیده شده بودند.
آن سوی بشکه های پوسیده و گونی های ذغال چمدان بزرگ و لجنی رنگی قرار داشت.و درست روی چمدان چکمه های گلی الا به همراه کلاه لبه دار کهنه اش به چشم میخورد.
در کنار آتش بر چمدان تکیه داده بود،به حلال ماه مینگریست و ساز مینواخت.
نت ها در آتش میسوختند و دود ها به گوش میرسیدند.
نسیم شامگاه از غرب میوزید و او گیسوان طلاییش را به دست باد میسپرد.
دقایقی بعد قطعه موسیقی سرانجام یافت. پس از آن تنها صدای تکان خوردن بادبان در آسمان،سوختن هیزم و ندای قلبش میامد.
5 اسلاید
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
12 لایک
تولدت مبارک 🌝✨🎊
امیدوارم امسال اتفاقای خوبی به سمتت سرازیر بشن و آدمای درستی سر راهت قرار بگیرن🦖♡♡
_با آرزوی بهترین ها!!
مرسی:)))خیلی زیاد مرسییی
و شرمنده که اون روز جواب ندادم گوشیم به چخ رفته بود:)
گورل خیلی قشنگ بوددد
مرسیی:)
با ارایه های ادبی زیبا نوشته شده
واقعا نویسنده خوبی هستی😌
مایل به فرند؟
مرسی ممنون :}
حتما