اینم پارت ۴
💙 یهو لیوان شربت که دستم بود افتاد و شکست 💚 اون دختر مرینت بود توی لباسی که تنش بود خیلی خوشگل شده بود 💙 باورم نمیشد که اون ادرین باشه 💚 به خودم قول دادم بودم اگه مرینت برگرده براش همی چی رو جبران میکنم 💙نباید میباختم گفتم : سلام اقای ادرین 💚 سلام خانم مرینت خوشحالم که دوباره میبینمون 💙 همچنین . بعد یکم با ادرین و اقای اگراست و یک طراح دیگه حرف زدم و بعد رفتم دست شویی داشتم دستامو میشستم که خانم امیلی اومد و گفت : باورم نمیشه که برگشتی مرینت 💙 ممنون خانم امیلی ولی من حدود ۲ روز دیگه برمیگردم نیویورک. امیلی : حالا نمیسه بیشتر بمونی خودت میدونی که من تورو به عنوان دخترم دوست دارم .💙 ممنونم من شمارو دوست دارم . امیلی : حالا بغلم نمیکنی 💙 چرا و رفتم و بغلش کردم بوی عطری خاصی داشت وبعد خانم امیلی یکم حرف زدیم و برگشتیم به مهمونی 💚 باید بعد از مهمونی برم و با مرینت حرف بزنم . بعد از مهمونی : 💙 داشتم میرفتم سمت ماشینم که یهو ادرین گفت 💚 مرینت یه لحظه وایسا 💙 بله اقای ادرین کاری داشتید 💚 مرینت میشه منو ادرین صدا کنی 💙 اه 😧 باشه چیکار داری ادرین 💚 باید باهات حرف بزنم 💙 من حرفی با تو ندارم 💚 میدونم از دستم ناراحتی ولی باید به حرفام گوش بدی 💙 چطوری هان چطوری ۸ سال پیش تو به حرفتم گوش کردی که الان من به حرفات گوش کنم وبعد در ماشینو باز کردم سوار شدم و بعد درو محکم بستم و راه افتادم که برم خونه 💚 مرینت گذاشت رفت اونم خیلی عصبانی البته حق داشت خیلی ازم ناراحت بود منم سوار ماشین شدم و رفتم خونه
💙 رسیدم هتل رفتم توی اتاقم و روی گریه کردم الیس خواب بود اونشب اصلا خوابم نبرد 💚 رفتم خونه لباسامو عوض کردم ونشستم روی تخت با خودم گفتم اخه چرا ۸ سال پیش بی فکری کردم و گول لایلا خوردم 😣 کاش زمان برمیگشت عقب تا همه چیزو درست کنم ای کاش . فردا صبح از خواب بیدار شدم سر میز صبحانه مامانم گفت : دیشب توی دستشویی مرینتو دیدم گفت میخواد ۲ روز دیگه برگرده نیویورک یهو هرچی اب پرتقال توی دهنم بود تف کردم بیرون و گفتم : چیییی من وقت ندارم برای اینکه مرینت منو ببخشه باید بیشتر زمان داشته باشم پدر نمیشه شما یه کاری کنید مثلا ادری را راضی کنید که به مرینت بگه که بیشتر اینجا بمونه لطفا . گابریل : باشه ببینم چیکار میشه کرد ادری قراره یکی از طراحاشو بفرسته اینجا تا روی کار های که منو ادری میخوایم انجام بدیم نظارت کنه من راضیش میکنم که مرینت این کارو انجام بده 💙 دیشب نتونستم بخوابم داشتم صبحونه اماده میکردم که الیس اومد و گفت 💜 صبح بخیر بر بهترین مامان دنیا 💙 این حرفش منو یاد کت نوار انداخت بعضی وقتا میگفت سلام بر بهترین بانوی دنیا گفتم سلام بر خوش اخلاق ترین دختر دنیا 💜 مامان میشه امروز بریم پاریسو بگردیم خواهش 💙 نمیدونم باشه بریم 💜 اخ جوننن 💙 داشتیم صبحونه میخوردیم که یهو الیس گفت 💜 مامان یادت رفت اون خانم عینک داره که باهاش رفتیم خرید و رفتیم خونشون را بهم معرفی کنی 💙 خب اون خانم بهترین دوست من در دوره دبیرستان بود الیا تو میتونی اونو خاله الیا صدا بزنی اون مثل خواهرم بود همیشه هوامو داشت 💜 خب زود باش مامان باید بریم پاریسو بگردیم من برم لباسامو عوض کنم 💙باشه رفتم لباسامو عوض کردم یه بلوز استین کوتاه قرمز با یک شوارک لی تا زانو موهامو دم اسبی بستم یک کفش اسپرت سفید با کیف سفید پوشیدم
با الیس رفتیم بیرون توی راهرو هتل کلویی را دیدیم کلویی گفت : سلام مرینت 💙سلام کلویی . کلویی : داری کجا میری 💙 دارم دختر دوستم میبرم بیرون . کلویی : اهان خوش بگذره 💜 کجا موندی بدو بریم راستی این خانم کیه 💙 اهان الیس این کلوییه یکی از بهترین دوستام و کلویی اینم الیسه دختر یکی از دوستام 💜 مامان مگه من دخترت نیستم .💙گلم تو برو پایین دم در منتظر باش منم میام 💜 باشه . کلویی : مرینت تو بچه دار شدی 😲😲😲 💙 خب اره . کلویی : توی نیویورک ازدواج کردی 💙 نه . کلویی : یعنی چی پس پدر این بچه کیه 💙 اه کلویی تو هم مثل الیا انقدر سوال پیچم نکن . کلویی : باشه راستی میتونم باهاتون بیام 💙 اره حتما دخترتم بیار . کلویی : تو از کجا میدونی من دختر دارم 💙 الیا بهم گفت 😆 . کلویی : از دست الیا 💙 بعد با کلویی و دخترش لیندا رفتیم پایین و بعد همگی رفتیم به سمت برج ایفل 💜 مامان داریم کجا میریم 💙 خب از اونجایی که من متولد پاریسم و ۲۰ سال توی پاریس زندگی کردم داریم میریم معروف ترین اثار پاریس برج ایفل😌 💜 برج ایفل تعریفش از خیلیا شنیدم 💙 خب دیگه رسیدیم 💜 بریم بالا 💙 باشه سوار اسانسور شدیم و رفتیم طبقه اخر وقتی رسیدیم کلویی و لیندا و الیس رفتند اون طرف را ببینند منم همین طور قدم میزدم توی طبقه اخر که یهو چشم افتاد به یه جایی اونجا همون جایی بود که منو ادرین با هم قرار میذاشتیم یهو همه ی خاطرات از جلوی چشمم گذشت 💜 دیدم مامانم داره به یه جایی نگاه میکنه اهمیت ندادم و گفتم مامان بیا عکس بگیریم 💙 قبول کردم و کلی عکس گرفتیم و بعد رفتیم پایین . کلویی : خب حالا که تا اینجا اومدیم بریم بستنی اندره را بخوریم 💙 باشه💜 اندره کیه 💙 کسیه که به زوج های عاشق بستنی میفروشه بعد رفتیم پیش اندره کلویی و لیندا اول رفتند و بستنی گرفتند 💜 رفتم پیش اندره گفتم سلام میشه یه بستنی بدید اندره : سلام خانم کوچولو حتما الان یه بستنی میدم به شما ولی مثل اینکه ا عاشق نشدید اشکال نداره یه اسکپ بستنی بولوبری به رنگ چشم مادرت یک اسکپ بستنی پسته ای یه رنگ چشم پدرت و یک اسکپ بستنی توت فرنگی با تکه های شکلات برنگ لباس پدر و مادرت 💜 ممنون اندره
💙 رفتم جلو سلام اندره . اندره : سلام خانم جوان به نظر اشنا میای 💙 من مرینتم . اندره : اهان مرینت یادم اومد خیلی وقت بود ندیده بودمت 💙 من قلبمو از دست دادم برای هم رفتم . اندره : خب بذار یه بستنی بهت بدم که دوباره عشقو تجربه کنی خب بذار ببینم چشماتو اهان فهمیدم یک اسکپ بستنی پسته ای به رنگ چشماش یک اسکپ بستنی موزی به رنگ موهای طلایی قشنگش و یک اسکپ بستنی کاکائویی با پسته به رنگ لباسش بفرما 💙 ممنون اندره بستنی خوردم وبا بقیه رفیتم شانزلیزه و بعد برای ناهار رفتیم رستوران بعد هم برگشیتم هتل . از زبان گابریل : بعد صبحانه رفتم پیش ادری تا باهاش حرف بزنم بهش موضوع اینکه بزاره مرینت نظارگر کارهای ۲ شرکت باشه و ادری قبول کرد و قرار شد حدود ۵الی۶ ماه اینجا بمونه به ادرین خبر دادم 💚 وقتی پدرم زنگ زد و گفت که قراره مرینت برای پنچ شش ماه بمونه انگار دنیارو بهم دادند باید هر طور شده دل مرینتو بدست بیارم زنگ زدم به الیا و قضیه ی اینکه مرینت قراره بمونه و میخوام دلشو بدست بیارم براش تعریف کردم و اونم گفت که بهتره به همه ی بچه ها بگیم برگشته منم گفتم که امشب یک مهمونی بگیر و همه بچه هارو دعوت کن الیا هم گفت باشه بعد هم به کارام رسیدم موقع ناهار هم موضوع مهمونی رو به مامان و بابام گفتم بعد ماهار ۲ ساعت خوابیدم و رفتم تا یکم پیاده دور بزنم 💙 بعد از ناهار برگشتیم هتل که یهو ادری زنگ زد و گفت که مرینت تو به عنوان مسئول نظرات برای همکاری شرکت من و شرکت اگراست انتخاب شدی و چون کارت طول میکشه حدود ۵ ماهی پاریس هستی و بعد قطع کرد حالا باید چیکار میکردم مدرسه الیس عقب می افتاد ولی میشد اینجا هم مدرسه بره ولی ادرین چی کار کنم چاره ای ندارم باید فردا برم دنبال خونه و الیس هم توی مدرسه ثبت نام کنم که یهو الیس گفت 💜 مامان توی یک خیابان جلوتر پشمک فروشی بود میشه برم بگیرم 💙 باشه برو و مواظب باش
💜 باشه از زبان الیس : رفتم پشمک گرفتم داشتم پشمک میخوردم که یهو خوردم زمین و پشمکم ریخت و پام درد گرفت و یه اقایی اومد و منو بلن کرد و روی یک صندلی نشوند 💚 حالتون خوبه خانم 💜 پام درد میکنه 💚 بزار پاتو ببینم پاسو نگاه کردم . پات سالمه و زخم نشده 💜 ولی پشمکم ریخت 💚 الان میرم و یکی دیگه برات میخرم 💜 ممنون 💚 رفتم و یک پشمک دیگه خریدم و دادم به اون دختره بهش گفتم 💚 اسمت چیه 💜 الیس اسم تو چیه 💚 ادرین 💜وای شما همون ادرین اگراس معروفید فکر میکردم ادمای معروف خیلی از خود راضی باشن ولی مثل اینکه شما فرق دارید اخه میدکنی من توی نیویورک که بودم شما را توی تلویزیون دیده بودم ولی فکر میکردم شما هم مثل ادری بورژوا خیلی از خود راضی باشی 💚 ممنون الیس ولی تو از کجا میدونی ادری بورژوا از خود راضی هست اخه ادمای کمی باهاش ملاقات کردند 💜 خب مامان من بهترین طراحه برند ادری بورژوا هست 💚 اهان کسی که منم عاشقش بودم بهترین طراح بود 😔ولی حیف که دیگه دوسم نداره 💜 واقعا متاسفم نمیخواستم ناراحت بشی 💚 نه اشکالی نداره راستی مامانت طراحه بابات چیکارست 💜 من بابا ندارم از وقتی به دنیا اومدم بابام پیشم نبود مامانم هم هیچ وقت عکسی ازش نشونم نمیده یا حتی اسمشم نمی دونم 💚 اهان یکمی با الیس حرف زدم و خندیدم و رسونمش هتل 💜 اقای ادرین منو رسوندوقتی رفتم توی اتاقم مامانم منو بغل کرد و گفت 💙 الیس کجا بودی نگرانت بودم دیگه دیر نکن حالا که اومدی برو لباسات را عوض کن که میخوایم بریم خونه خاله الیا 💜 باشه .
از زبان مرینت: 💙 یک لباس مشکی پوشیدم با شلوار سفید ( عکس همین اسلاید ) یک رژ صورتی هم زدم موهامو باز گذاشتم کفش پاشنه بلند مشکی با کیف دستی سفید پوشیدم و منتظر الیس شدم
چالش : منو به عنوان دوستت قبول میکنی . لایک و کامنت یادتون نره
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
اَاَاَااااااَاَ یه سوال تو دختری یا پسر البته مطمعنم که دختری ولی مانمیتونیم دوست شیم چون من پسرم ولی میتونیم دوست معمولی باشیم البته منظورم فقط یه دوسته معمولی هست نه چیز دیگه
چی شد من روزی ۱۰ بار میام ببینم اومده یا نه
اجی گلم
پارت بعد کی میاد واقعا بی صبرانه منتظرم هاا
سلام ببخشید میشه بپرسم پارت 5 رو کس نوشتی؟
ببخشید اشتباه نوشتم کی نوشتی
پارت بعد را وارد کردی ؟
در بررسیه میباشد
خو بهترینی ابجی😍😍
جواب چالش = بله چرا که نه
لطفاً سریعتر بعدی رو بزار من روزی ده بار نگاه میکنم ببینم گذاشتی یا نه
عالی بود 😍🙃
دنبالت کردم 😉
ممنون
چالش
اگه پارت بعدو زود بزاری آره اگه دیر بزاری ن😁😅
سعی میکنم زود بزارم اخه هفته ی دیگه امتحان دارم برای همین
ابجی چندمی ؟
من شیشمم
میتونم ابجی صدات کنم ؟😊
البته اگه اشکال نداره که منم ابجی صدات کنم اخه همیشه دلم یک ابجی میخواست
البته خوش حال میشم .
تو هم مثل منی
منم اجی ندارم
منم ندارم ولی اگر کسی بخواد میشم
راستی به داستانم سر بزنید