8 اسلاید پست توسط: Chandler انتشار: 1 سال پیش 285 مرتبه مشاهده شده گزارش ذخیره در مورد علاقه ها افزودن به لیست
خب خب برگشتیممم:))
اول میخوام جنسیت تایپ ها رو بگم بهتون ...infp..enfp..isfp..esfp..estj..isfj..intp..entj دختر هستن...:)))
....infj..enfj..istp..estp..istj..esfj..intj..entpپسر هستن:///😂
istp:خب حالا چیکار کنیم؟intj:باید برگردیم...و به همه بگیم اینجا چه خبره..بعدشم منتظر بمونیم تا بیان نجاتمون...entp:ولی به نظرم جنگل و بگردیم...اینجا حتما ی سر نخ هست...entj:حتی اگه راستم بگی چون تو گفتی میگم نه...والا باز ایده ی تخیلی میده...!!enfj:ولی بدم نمیگه ها...شاید ی سرنخ پیدا کنیم...intp:خوب راستش منم باهاشون موفقم... به نظرم باید شواهد و مدارکی رو ک تا الان پیدا کردیم کنار هم بزاریم و ی فکری بکنیم...istp:من باintpموافقم...چون ی وقتایی جواب سوال جدید توی جواب سوال های قبل پیدا میشه...infjادامه میده:یعنی اگه بیایم و سرنخ هامون رو کنار هم بزاریم شاید متوجه ی چیزی بشیم که از قلم انداخته بودیم ش....من گفتم:خوب اول از همه درختایی ک در اصل ی نقشه بودن...یعنی اگه اونجا ی نقشه پیدا کردیم شاید اینجا هم هست...فقط باید به همه چی اهمیت بدیم...چون شاید درختی که بهش نگاه میکنیم در اصل ی نقشه باشه!intj:اگه بنا بر همکاری عه...منم باید بگم که کلبه ها هم عجیب بودن...و سقوط...اصلا شاید کسی که این کلبه هارو ساخته بوده برامون سر نخ گذاشته باشه...entp:نمیخوام اینو بگم ولیintjدرست میگه در مورد کلبه ها...آخه کدوم آدمی میاد اینجا دوتا کلبه میسازه...بعد وسایل ش و میچینه بعد میره...راستی...شما دقت کردین توی جنگلی ک کلبه ها بودن هیچ حیوونی نبود؟
entj:آخه احمق خان...الان نبود حیوون تو اونجا چه ربطی به بحث مون داره؟....البته بیشتر از این ازت توقع نمیره!istp:خوب...یعنی الان دلیل وامید کافی برای گشتن اینجا رو داریم؟ intp:مطمئنم ارزششو داره!intj:مرگ مون قطعی عه😐infj:بیاین خودتونو دست کم نگیرید...شما ها بهترین خودتون هستین...باهوش ترین...بی نقص ترین...ما میتونیم با همدیگه همه کاری بکنیم... یبار تونستیم...بازم میتونیم..من گفتم:درست میگی...البته یادت باشه توهم بهترین خودتی...نه فقط ما!توهم باید خودتو دست بالا بگیریا!..istp:خوب از کدوم طرف بریم؟ intp:طبق اگه هایی ک جنگل بهم میده فک کنم از سمت چپ...entp:من مطمئنم ک درست میگی! خوب بزنید بریم...
توی راه بودیم و یه جورایی خیلی با احتیاط و بی سر و صدا راه میرفتیم تا هیچ حیوونی متوجه وجود ما نشه...enfj:خوب...دوستان...اگه یه جونوری به ما حمله کرد تکلیف چیه!!؟ entj:هیچی...میاد مارو میخوره میره...ابزار دفاعی که نداریم...اینا هم ک یه پا غول هستن....infj:خوب شایدم داشته باشیم...من چنتا چا.قو و خنجر از کلبه آوردم...توی کوله م گذاشتم...و اونا رو در میاره و به ما میده...entj:چقدر محافظه کاری...و بد بین البته...چون هیچ کدوم از ما فکر نمیکرد نیاز به اینا پیدا کنیم...intj:خوب راستش من فکر میکردم ک این اتفاق بیوفته ...به infjگفتم...اونم گفت خنجر و اینا میاره...enfj:خوب چرا از اول ندادید دستمون...intj:حس میکردم اگه توی علافی بدم بهتون entpمیومد باهاش منو میکشت...entp:داداش!من دیگه تا اون حد کرم نمیریزم که...فقط شاید زخمی ت میکردم...😂
خوب همین طور که انتظار می رفت intjوentp بازم شروع به دعوا کردن...اول آروم بعد یکم بلند تر...در حدی که یه عنکبوت غول پیکر رو به سمت ما کشوندن...با تشکر!😂😐😭entj:هیintjبزنش...اگه از اول باهاش محکم برخورد میکردی الان این حرفا رو نمیزد و مث چی ازت میترسید...intjدر حال کتک کاری باentpعه داد میزنه...: این اسکل درس بگیره!این خل و چل عبرت بگیره!؟ هر بار نمک میزیخت میرفتم میزدمش...انگار به جای عبرت بیشتر خوشحالم میشد روانی سادیسمی...enfj:بچه ها مثلا قرار بود سر و صدا نکنیم...لطفا یکم آروم باشید...من گفتم:بچه هااااااا...!ساکت...یه عنکبووووت گنده...entpدر حال کتک خوردن:چقد گنده؟-اندازه ی دو تا فیل!intp:شت...قایم شید سریعععistp:کار از قایم شدن گذشته...مارو دیده داره میاد سمتمون...بیا شامش جور شد...حشره ی مفت خور...intp:ما سلاح داریم...بیاین باهاش بجنگیم...ما هشت نفریم...مطمئنم میبریم...حالا شاید یکی هم اون وسط مرد...اینجوری بهتره تا اینکه همه بمیریم...intj:اوکی ولی خداکنه اون یه نفرentpباشه جماعتی راحت شن...
infj:خوب بهترین راه اینه که از همه طرف حمله کنیم تا از یه طرف... تا میتونید زخمی ش کنید...که حتی اگه زنده موند نتونه بیاد دنبال مون...همه گفتیم...اوکی...بزنید بریم...intj:خدایا میخوای مارو بکشی بکش دیگه...اه...از دیروز ده بار دم مرگ بودیمااا...!من گفتم...:بی خود ... همه زنده میمونیم! و همه رفتیم سمت عنکبوت...از لا به لای درختا...آهسته و آروم...مثل ی نینجا...البته یکم آماتور تر😂....اول از همه عنکبوت به کسایی که از جلو رفتن یعنیentpوinfj حمله میکنه...و اونا فرار میکنن...تا اینجا همه چی درسته! حالا نوبت بقیه ست که از پشت بهش خنجر بزنن...intj:حالااا...چه پوست محکمی...باید خیلی محکم بزنید...سریع باشید... ماهم این کارو کردیم...enfj:خوب حالا داره میاد سمت ما! هی istpموفق شد ی پاشو بزنه...داره میاددد...infjوentpبر میگردن و به سمت عنکبوت غولپیکر میان تا بهش ضربه بزنن...entp: خوب من ی ایده دارم infj...فقط باید همکاری کنی...infj:بگو...فقط بدو..!entp:خوب اون الان مارو نمیبینه...چرا بریم پاهاشو بزنیم؟ وقتی میتونیم شکم ش رو بزنیم؟infj:ایده ی خوبیه...فقط خطرناکه...entp: من نگفتم تو بیای ...تو باید همین جا بمونی...چون دونفره سخت میشه...من میرم... و میدود...infj:هیییی...نههه صب کن...خطر ناکهه...entj: هی بچه ها نگاه کنید این عنکبوت پاهاش ی چیزی مث دندون دارهههه...مواظب باشید نخوره بهتون...istp:ما که داریم فرار میکنیم...ولی تاثیر گذار بود...
یه لحظه سرم رو برمیگردونم entp رو میبینم ...میخواد چیکار کنه...ناگهان خنجر شو به زیر شکم عنکبوت میزنه و میکشه...تا جایی ک میتونه...عنکبوت عصبانی تر از همیشه س...این ور و اونور میره وentpرو میبینه...و پاش به شکم entp میخوره و میوفته به سمت entp..که اتفاقی عجیب و غیر منتظره میوفته...intjبرای نجات entpمیره و اونو پرت میکنه ی طرف دیگه تا زیر عنکبوت غول آسا نمونه ......entpزخمیه و میوفته روی زمین...همه به سمتش میدویم...intp:کارت واقعا قهرمانانه بود...! entp:مرسی...اخخخ ..برای نجات جون دوستام بود...intjکه انگار کمی توی چشماش اشک جمع شده ولی سعی میکنه معلوم نباشه شالی ک دور گردنش بود رو میده بهintp:بیا اینو ببند دور کمرش تا بریم کلبه کامل مداوا ش کنی...enfj:نمیتونیم الان برگردیم...داره شب میشه... من که کلا دارم گریه میکنم میگم:اگه تا صبح دووم نیاره چی؟!!intp:زنده میمونه...طول زخمش زیاده ولی خدارو شکر خیلی عمیق نیست...istp:اگه قراره اینجا بمونیم پس اول باید ی جای خواب پیدا کنیم...و یکمم غذا و آتیش...من داشتیم میومدیم ی غار دیدم...دیرچه ش در حدی نبود که ی موجود غول پیکر توش باشه...یکم راهه باید بریم اونجا...
همه به سمت غاز راه میوفتیم...intjوinfjشونه و دست هایentpرو میگیرن و کمک میکنن بلند شه و راه بیاد...به غاز رسیدیم...!enfj:خوب ی لحظه صبر کنید من برم ی نگاه بندازم خطرناک نباشه... و میره...چند دقیقه بعد میاد و میگه امنه...هیچی اونجا نیست...حتا ی فیل کوشولو😂 ماهم میریم اونجا...istpمیره چنتا چوب جمع میکنه و میاد تا آتیش روشن کنه...منم میگم..:خوب میدونید که من آدم گشنه ای هستم...پس احتمالا باید با خودم خوراکی داشته باشم دیگه!؟ و از توی کوله پشتیم یه عالمه خوراکی در میارم... و شروع به خوردن میکنیم...هوا دیگه کم کم داره تاریک میشه...آتیش مون روشن و غذا مونم جوره...یکم حرف میزنیم وIntj یه چوب بر میداره و سرش رو با آتیش روشن میکنه و میگه :من برم یه گشتی توی این غار بزنم...من میگم :منم میامممم...همین طور که داشتیم میرفتیم ی نوشته هایی روی دیواره های غار دیدیم...Intj:هی اینجا رو باش...خط باستانی مصری و هیروگلیف اینجا چیکار میکنه؟-تو خط های باستانی رو بلدیی؟!intj:خوب اره... یجورایی تخصص منه...و شروع میکنه به معنی کردن...شانس...بهترین از هر شخصیت.....ارزشمند ترین ناچیز ها... جابجایی...جادو...بزرگترین گنج تا به امروز... اینا سر نخ هستن...ادامه داره اونجااا....برو بقیه رو صدا کنenfp...بدوووو
8 اسلاید
1
نتیجه
مجموع امتیاز شما
امتیاز
تعداد پاسخ صحیح
تعداد پاسخ غلط
درصد صحیح
شما به درصد سوالات پاسخ درست دادید
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
35 لایک
واقعا اینا رو خودت نوشتی !؟؟ همش رو ؟!! بابا تو یه نابغه ای دختر برو بورسیه ی خارج شو اینده ی طلایی در انتظار توست👏🏻👏🏻👏🏻
اره خب...خدایی؟😔
جشنننن
جشننن
جشنننن
وای بالاخره entp intj به هم رسیدنننن😍😍😍
قیشنگ بوددد💝
♡
@مد★یا
هی من infpشدم
______
شت گفتم تو intp بودی
مثلا اذیتش کنه ی کاری کنه که بخوره زمین بعد دستشو بگیره بلندش کنه و بگه نمیخواستم بندازمت...امم ب..ب..ببخشید
ببین به نظرم entp باید روی intp کرم بریزه چون تایپ entp جوریه که اگه از کسی خوشش بیاد روش کرم میریزه و بعد عذر خواهی میکنه
در انتظار پارت جدید...
عالیه
اما زودتر بنویس لطفاااااااا
چش♡♡
پارت بعدی پلیززززززززززززرز
کاش زود زود پارت بزاری.