
ببخشید دیر شد...:))))
isfj:بچه ها الان نمیشه در موردش کاری کنیم...فعلا بریم بخوابیم تا فردا بریم بگردیم ببینیم اینجا چه خبره!...estp:حق با isfjعه...به نظرم درست گفت...esfj:منم الان هیچی به ذهنم نمیرسه...بریم بخوابیم؟infp:بریم... همه بلند شدیم و هرکی رفت توی کلبه ی خودش...entp:اممم enfpی لحظه میای کارت دارم...-اوکی+ببین من باید بفهمم که intpچه حسی بهم داره...همین جوری نمیتونم بدون فکر عمل کنم...-ببین به نظرم بهتره خودت باهاش حرف بزنی..+میدونم اما نه بدون مقدمه...تو امشب پیشش میخوابی دیگه...موقع خواب باهاش در مورد من حرف بزن...خیلی هم تابلو نکن..مثلا از همه ی چیزی بگو بعد بحث منو باز کن..-باشه ولی این ایده ی بدیه...+فعلا تنها ایده ی حال حاضره...-اوکی شب خوش+شب بخیر...
((کلبه))entj:خوب کجا بخوابیم؟estj:اینجا چهار تا تخت داره...میگم نوبتی بخوابیم...isfp:نمیخوام دخالت کنما...ولی enfpسرش ضربه خورده بهتره روی تخت بخوابه کلا...intp:من روی تخت نخوابم خوابم نمیبره...esfp:خوب منم دستم زخم شده🥲منم میخوام روی تخت بخوابم...🥺infp:نظرتونه ی مسابقه بدیم ببینیم کی برنده میشه که بخوابه روی تخت؟مثلا هرکی تک بیاره؟ من گفتم:آخ جون بازییی..isfj:من بازی نمیکنم...روی زمین میخوابم...enfpجای من بخوابه روی تخت...entj:نمیخواد واسه من فداکاری کنیییی...زود باش بیا بازی کنیم بدوووisfj:خیلی خوب چرا عصبانی میشی...estj:هرکی ک بیارههه....بعد بازی معلوم شد کهesfpوentjو estjوinfpروی تخت میخوابن...خوب شد چون راحت تر میتونم باintpصحبت کنم...ما که روی زمین میخوابیدیم جاهامونو انداختیم روی زمین...intp:برقا رو خاموش کنید بخوابیم...من گفتم...
intpمیای یکم حرف بزنیم...؟intp:هی...🤦🏼♀️خیلی خوب...در مورد چی؟-در مورد کسایی که باهاشون اینجا آشنا شدیم... به نظرتintjیکم بامن بد رفتار نمیکنه؟+خاک تو سرت نفهمیدی هنوز!-چیووو؟!+از تو خوشش میاد...واقعا تابلو بود-جدییییی+اره...دیگه سوالی نداری بخوابم؟-به نظرت esfpازistjخوشش نمیاد؟خیلی بهش توجه میکنه و همش با اون حرف میزنه..+چرا...اصلا وقتی دستشو برید من اونجا بودم ...حواسش پرتistjشد دستشو برید...🤦🏼♀️-به نظرتentpاز کی خوشش میاد؟+خوب راستش واقعا سخته بگم...اون با همه هم گرم میگیره هم بحث میکنه... ولی حالا که دارم فک میکنم تو رو دوس داره...چون با تو خوب بود و همش صدات میکرد و باهات حرف میزد و اینا...-چیی؟تو واقعا فک میکنی از من خوشش میاد؟!🤦🏼♀️+اره-حالا به نظرت چجور پسریه؟+بد نیس خیلی..قیافش خوبه...ولی رومخه...همش کرم میریزه...به خصوص بهintj...ولی دعواشون و باهم دوس دارم😈😂-صحیح...بخوابیم؟ +بخوابیم
((صبح..کلبه))از خواب بیدار شدم...عهه همه رفته بودن...فقط من خواب بودم وintp..🤦🏼♀️ رفتم و بیدارش کردم-بیا بریم بیرون ی خودی نشون بدیم...+اههه..بزار بخوابم 😐به بدبختییییی بیدارش کردم و رفتیم بیرون کلبه همه نشسته بودن و ی صبحونه ی نصفه نیمه هم بود که برای ما نگه داشته بودن...entp:عه بیدار شدید..بیاید بشینید ی چیزی بخورید...esfj:راس میگه بیاید ی چیزی بخورید بعد تصمیم بگیریم که چیکار کنیم.....ما هم گفتیم باشه...داشتیم میوه و اینجور چیزا میخوردیم که istpگفت: من میگم هشت نفر مون که میشه نصف تعداد مون بریم جنگل و بگردیم...intj:عی بابا....بازم گروه بندی؟من میمونم کلبه پس...شما برید...istj:من میمونم کلبه کمکesfp...اونم میمونهesfp: آره من میمونم حالم خوب نیس خیلی...isfj: منم میمونم کلبهesfjهم که نمیتونه خیلی راه بیاد برای زخم روی شکم ش..میمونهestp:میخوام بیاما ولی اینجا مرد باید باشه ...اگه چیزی حمله کرد کمک کنم ...entp:ولی من میرم بگردم جنگلو ...من گفتم:منم میامintpتوهم با من بیا...باهوشی کمک مون میکنی...میای؟🥺🙂intp:با این که نمیخوام ولی باشه...infj:منم میام باهاتون توی جنگل..intjتوهم با ما بیا....هم باهوشی هم قوی...منم ادامه دادم:راس میگه بیا دیگه🥺intj:اوکی...enfj:منم خیلی میخوام بدونم اینجا چه خبره...istp:منم حوصله ی موندن توی کلبه رو ندارم میام باهاتون...
به این ترتیب منو entpوintjوinfjوintpوentjوenfjوistpرفتیم تا ی راهی پیدا کنیم برای خلاص شدن از این معمای بی سر و ته...((جنگل))... intj:من هنوزم نمیدونم چطور خر شدم اومدم..!🤦🏼♀️entp:حالا که اومدی...یکم از اون مغز بزرگت که خاک خورده و آک بند نگهش داشتی استفاده کن ی راهی پیدا کنیم...intj:ببین من کاری ت نداشتم خودت شروع کردییی😈😐infj:بدبخت شدیم...شروع شد😐🤦🏼♀️intpو من اون گوشه میخندیم...entpکه میفهمه intpخوشش اومده ادامه میده:پیر مرد اگه میتونی منو بگیر...intj:ایندفه دیگه میکشمت...! و میدود دنبال entpiاز اون ورistp که به هیچ جاش نیست داریم چیکار میکنیم راه خودشو میره...intp:هییییییی صب کنید...این درختا منظم چیده شدن...این ...این هندسه است...این درختا ..نقشه ان...انقد بلند میگه که entpوintj هم میشنون و میان پیش ما...entp:واو...جدا باهوشی... enfj:راه نشون مون بده لطفا...
همین طور که داریم پشت سرintpحرکت میکنیم entpمنو صدا میزنه+هی چی شد؟-گاو مون زاییده...اون فک میکنه تو از من خوشت میاد🤦🏼♀️+چیییی!-خوب تابلو کردی دیگه...همش جلوی جمع منو صدا میزنی!اون فک کرده داری مخ منو میزنی🤦🏼♀️+خیلی خوب پس چیکار کنیم؟.. -الان فقط تابلو نکن...معمولی...به من توجه نکن!به اون توجه کن...خیلی ازش تعریف کن...البته که لایق شم هس+اوکی...intp:بچه هاا..باورتون نمیشه...این درختا مارو رسوندن به یه غار...istp:تو میدونی چیکار کنیم...تو باهوشیintp...چیکار کنیم؟entpسریع خودشو میندازه وسط و دست شو میزاره روی شونه یintp:هی..تو عالی هستی!اگه تو نبودی الان سه نفر از خونریزی مر.ده بودن!تو راهو به ما نشون دادی...الانم تصمیم تو درست ترینه!..intp:خیلی خوب...اگه نظر منو میخواید باید بگم تنها راه فهمیدن این ماجرا اینه که بریم توی دلش!من گفتم:پس بزن بریم...
((غار))توی غار کریستال هایی بودن که غار رو تقریبا روشن کرده بودن...intj:به نظرم این ایده ی خیلی بدی بود...enfj:ولی تنها ایده ی ممکن بود ...entp:عه چقد این جمله آشناس...یکم رفتیم جلو...یه نوری اومدistp:جریان هوا بیشتر شده...این غار نیس...یه تونله!infj:این جا واقعا عجیبه...به انتهای تونل رسیدیم و بالای ی آبشار بودیم...من گفتم:واو تازه عجیب ترم میشه...همین طور که حرف میزدیم از سنگ های استفاده کردیم و اومدیم پایین...یکم راه رفتیم تا ببینیم اونجا چه خبره...یهو ی موجود عجیب و دیدیم...entp:یا امام زاده صالح...این دیگهههههه چیهههه!!intp با تعجب گفت..:این یه سوسک غول پیکره...نگاش کن!اندازه ی فیله!...همه رفتیم و یه جا پناه گرفتیم تا مارو نبینه...enfj:اونجاروووو یه هزار پای غول پیکر...عه ی زرافه ی کوچولو...intj:احتمالا میوه ها سمی بوده الان همه مردیم...intp:اینجا اسرار آمیزه...ما زنده ایم!
اگر پسندیدی، لایک کن و به سازنده انرژی بده!
جشن
راستی پارت هشتت هم توی صف بررسی عه:)
همش درمورد intp عه
همه جا درمورد این تایپه
بع تایپای دیگ مث تایپ من بدبخت infp اهمیت نمیدن
محوریت داستان روی حداقل ۱۰ تا تایپ میگذره...intpفقط چون ی جورایی پزشکه و تایپ باهوشیه یکم دیالوگ هاش بیشتره...ولی من حتما تایپ هایی که کمتر بودن رو بیشتر توی بحث و داستان شرکت میدم...:)))
میسی کایوتم 3>
اتفاقا برعکسههه
پارت بعد رو کی میزاری؟
ببخشید ی مشکلی پیش اومده برام نمیدونم کی میتونم بعدی و بنویسم...شاید چند روز دیگه...شاید فردا شاید همین امشب...
اوکی میفهمم:)
منتظرم
عالیهههههههههه
یه سوال الان enfp دختره یا پسر
آخه میره تو کلبه دخترا ولی تو جنگل میگه ما مردا من نمیفهمممممممم😭😭
دختره...اون که گف ما مرداenfjبود
آها
مرسی
زیبا بود
♡♡
لطفااا زودتر بزار
داداش یکم وقت بده فک کنم😂🤦🏼♀️
اوکی ولی من صبر ندارم جای حساس رسوندی زودتر بنویس
تازه امروز کل رمانو خوندم
عالی بود پارت بعد لطفااااااا.
چشم:)))