یخ زده

چجوری میتونم اون معجزع گر رو بگیرم؟ - امکان نداره باید صبر کنیم لعنتی

روزی روزگاری پنج معجزه گر خاص بودن . اون ها اگر باهم ترکیب بشن نابودی رو بوجود میارن ؛ معجزه گر نابودی . در این زمان که همه دنبال پنج معجزه گر بودن دو نفر از مکان معجزه گر ها باخبر بودن . فوبی با ترس گفت ： بنظرت اونا دنبال چی هستن ؟ اشلی：دنبال…معجزه گر ها بیا راهمونو جدا کنیم تو از اون ور منم از این ور زود باش . اشلی از فوبی جدا شد دوید . به یه کلبه رسید درش رو باز کرد و رفت داخل . اشلی ： استاد…استاد . - پس اینجایی ؟ اشلی ： استاد برای کمک به فوبی باید از معجزه گر اسب استفاده کنم اجازه میدید ؟ . - باشه بیا . استاد معجزه گر رو داد به اشلی ؛ اشلی معجزه گر رو برداشت تبدیل شد و یه دروازه ایجاد کرد . اشلی ： فوبی بیا اینجا .

فوبی ： مرسی اشلی . اشلی ：خواهش . اشلی دروازه رو بست . فوبی ：اگه معجزه گر ها رو پیدا کنن چی ؟. اشلی ：نگران نباش نمیدونن کجاست . فوبی ：اخیش اره نمیدونن تو کوه ما… . اشلی جلوی دهن فوبی رو گرفت ：هیس اگه کسی بشنوه چ… . - هه شنیدم ممنون فوبی حالا میدونم معجزه گر ها توی کوه مادورا هست . اشلی ：واقعا ممنون فوبی. اشلی دروازه به کوه مادورا درست کرد . فوبی ：بریم . اشلی ：بریم . اشلی به همراه فوبی از دروازه رد شدن و داخل کوه مادورا رفتن . فوبی：خوبه فقظ این معجزه گر رو میدونه کجاست بقیه رو نمیدونه کجاست.

اشلی ：ممنون بازم لو دادی . فوبی ：ببخشید . - هه پس معجزه گر هارو از هم جدا کردین . اشلی ：فوبی ممنون . فوبی ：بازم ببخشید . اشلی：شوخی بود . - بچه ها کارشونو بسازید . ~ باشه . یکی از اون پسر ها حمله کرد و اومد سراغ فوبی . فوبی جا خالی داد . سه نفر شون به اشلی حمله کردن . اشلی：هم بنظرتون سه بر یک یکم ناعادلانه نیست؟ برای من مشکلی نیس بیاین. - اره بچه ها حمله . همه حمله کردن . فوبی ：برای تو شاید راحت باشه ام… . یکی از اونا خنجرش رو گرفت زیر گلوی فوبی . ~ خب اشلی دوستت رو . اشلی دندون قروچه ：میدونم باشه بیا معجزه گر . اشلی ناچار معجزه گر رو داد . فوبی ： لاقل چهار م… . اشلی ： هیس . - میخاستی چی بگی ؟

وبی：میخاستم بگ… . اشلی ：نه نگو . فوبی ：عه بزار بگم اه میخاستم بگم که بدون اخرین معجزه گر نمیتونی دنیا رو نابود کنی . -هم و اون معجزه گر چیه؟. اشلی：فوبی ! . فوبی：متاسفم اشلی اما منم با اونام ! . اشلی با عصبانیت：فوبی فوبی：میخاستم بگم اون معجزه گر معجزه ی یخ هست اون معجزه گر هیچوقت دیده نشده . اشلی：و … . فوبی： اون توی اعماق تاریکی هست گفته شده کسی اونو احیا میکنه که قلبش سرد باشه و رفتارش یخ اون موقع معجزه ی یخ خودشو نشون میده . - هم پس یعنی . فوبی：اره ما نمیتونیم احیاش کنیم . - چند سال باید صبر کنیم؟. فوبی：احتمالا یه سه چهار هزار سالی باید صبر کنیم !. -امکان نداره . فوبی：متاسفم باید موقش برسه . فوبی اونجا رو ترک میکنه . اشلی دروازه درست میکنه و میره پیش فوبی . اشلی：فوبی راست گفتی با اونایی؟.

فوبی：میخاستم بگ… . اشلی ：نه نگو . فوبی ：عه بزار بگم اه میخاستم بگم که بدون اخرین معجزه گر نمیتونی دنیا رو نابود کنی . -هم و اون معجزه گر چیه؟. اشلی：فوبی ! . فوبی：متاسفم اشلی اما منم با اونام ! . اشلی با عصبانیت：فوبی فوبی：میخاستم بگم اون معجزه گر معجزه ی یخ هست اون معجزه گر هیچوقت دیده نشده . اشلی：و … . فوبی： اون توی اعماق تاریکی هست گفته شده کسی اونو احیا میکنه که قلبش سرد باشه و رفتارش یخ اون موقع معجزه ی یخ خودشو نشون میده . - هم پس یعنی . فوبی：اره ما نمیتونیم احیاش کنیم . - چند سال باید صبر کنیم؟. فوبی：احتمالا یه سه چهار هزار سالی باید صبر کنیم !. -امکان نداره . فوبی：متاسفم باید موقش برسه . فوبی اونجا رو ترک میکنه . اشلی دروازه درست میکنه و میره پیش فوبی . اشلی：فوبی راست گفتی با اونایی؟. فوبی：راست راست راست . اشلی：فوبی شوخی نکن . فوبی：چه شوخی ای من کاملا جدی ام . اشلی ناراحت میشه و دروازه ایج اد میکنه میره اتاق رییس و معجزه گر اسب رو پس میده به رییسش .